جرد کاناتون دونده جوانی است از شهر شارلوت تاون در جزیره پرنس ادوارد در کانادا. او عضو تیم ملی دومیدانی این کشور است و در المپیک 2012 لندن قلب دوستداران دومیدانی کانادا را شکست. داستان از این قرار است که در مسابقه فینال چهار در صد متر مردان تیم چهار نفره کانادا پس از تیم جاماییکا و آمریکا از خط پایان گذشت و مدال برنز این مسابقات را کسب کرد. این اولین باری بود که تیم کانادا در این ماده دومیدانی روی سکو میرفت وشادی تیم کانادا وصف ناشندنی بود. اما این خوشحالی فقط ده دقیقه باقی ماند چون با مرور دوباره ویدیوی این مسابقه داوران متوجه شدند که برای کسری از ثانیه پای چپ جرد کاناتون به اندازه دو سانتی متر روی خط جدا کننده بین دونده ها قرارگرفت و طبق قانون دو میدانی این خطا باعث مردود شدن نتیجه کل تیم میشود . همین خطای بی نهایت کوچک باعث شد تیم کانادا اشک ریزان مدالش را به گردن تیم ترینیداد و توباگو که بعد از کانادا از خط پایان گذشتند بیاویزد. در این لحظه حساس بود که دوربین تلویزیونی کانادا روی جرد کاناتون رفت و او با چشمانی پر اب ولی مردانه مسولیت کل این شکست را بر عهده گرفت و از همه هموطنانش عذر خواهی کرد. این عکس العمل مردانه او باعث شد  که حتی تلویزیون های کشورهای دیگر دوربین شان را از روی تیم جاماییکا و ستاره ان ، یوسین بولت، برگردانند و مردانگی این جوان کانادایی را به تصویر بکشند تا جایی که بخش تصویر او روی تلویزیون بزرگ استادیوم باعث شد حاضران المپیک پارک برای مردانگی اش هورا بکشند

ویدیوی بالا مربوط به مراسم بازگشت این ورزشکار به شهرش است که شهردار و استاندار از او استقبال کرده و به خاطر مردانگی اش در پذیرفتن مسولیت شکست و راستگوییش با او به مانند یک قهرمان ملی برخورد میکنند

در سوی دیگر این کره خاکی ، سرپرست تیم ملی بسکتبال جوانان ایران،  که تیمش به تازگی از تیم تایوان با یک امتیاز شکست خورده خودش را به هر در و دیواری میزند که این شکست را به گردن دیگری بیندازد. در فرازهایی از این مصاحبه او میگوید

در بیست ثانیه پایانی بازی روی بازیکن ما خطا شد اما داور بی توجه از کنار آن گذشت. همان زمان بازیکنان چین تایپه توپ برگشتی را وارد سبد ما کردند. این اتفاق وقتی افتاد که زمان بازی تمام شده بود و دیگر فرصتی برای جبران نبود. به همین دلیل ما با تنها یک اختلاف امتیاز باختیم

 البته این شکست تاثیری در موقعیت تیم بسکتبال جوانان در جدول رده بندی نداشت

 این اولین بازی ما در این رقابت‌ها بود که صبح برگزار می‌کردیم و بازیکنان به این شرایط عادت نداشتند و بدن‌هایشان در خواب بود. برخلاف ما تایوانی‌ها سومین مسابقه‌شان بود که 10 صبح برگزار می‌کردند و شرایط‌شان بهتر از ما بود

این نوع رفتارها معلول جامعه ای است که ارزش ها در آن وارونه شده. وقتی مسوولیت پذیر حمالی ؛ دروغ گویی زرنگی و پشتکار خرحمالی تلقی میشود انتظاری بیش از این نمیتوان داشت. مردانگی فقط به داشتن دم و دستگاه در تنبان نیست، به داشتن ریش و پشم نیست ، مردانگی به ان چیزی است که این جوان ریز جثه کانادایی از خانواده و جامعه اش آموخته

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر

وقتی لبرون جیمز تصمیم گرفت با دوستش، کریس باش، به میامی هیت برود تا به دوین وید بپیوندد مجبور شد از میلیون ها دلار دستمزد چشم پوشی کند تا با قوانین سقف دستمزد لیگ هماهنگ شود. انجا بود که همه رسانه های شهر میامی شروع به به به و چه چه کردند که ای خلایق شما که میگین لبرون ادم ضایعیه ببینین که این جوون به خاطر عشق به بسکتبال داره میلیون ها دلار پول چشم پوشی میکنه

موضوع چشم پوشی لبرون از نزدیک هشت میلیون دلار در سال واقعیت داشت اما این فقط یک روی سکه بود. لبرون جیمز به عنوان یکی از بیزنس من های ( تاجر شاید واژه خوبی نباشه به خاطر همین از بیزینس من استفاده کردم) بسیار قوی در بین بازیکنان حرفه ای امریکا شهرت دارد. لبرون جیمز در همه جور بیزنس سرمایه گذاری کرده ، از شرکت دوچرخه سازی تا تیم فوتبال ليورپول اما بخش بزرگی از درامدهای لبرون جیمز از تامین کنندگان مالی و تبلیغات میآید. در راس شرکت هایی که برای لبرون درآمدزایی میکنند شرکت نایکی است که با کفش های لبرون جیمز میلیون ها دلار پول به جیب او میریزد

اخرین مدل کفش لبرون جیمز که پس از کسب مدال طلای المپیک طراحی شد و به بازار امد لبرون اکس (عدد ده) نامدارد و بهای آن 315 دلار ( بیشتر از ششصد هزار تومان) تعیین شده. این کفش در حال حاضر گرانترین کفش بسکتبال و شاید گرانترین کفش ورزشی بازار باشد. قطعا بخش قابل توجهی از این 315 دلار به جیب لبرون ریخته خواهد شد تا شاید تلافی دستمزدی کمتری که از میامی میگیرد در آمده باشد

در دنیای کفش بسکتبال عده ای هم هستند که کفش های بسکتبال انتیک جمع میکنند که ارزش برخی از انها تا 25000 دلار است

Posted
AuthorKaran Makvandi

جان سلی، فوروارد مشهور تیم دیترویت پیستونز و دارنده چهار حلقه قهرمانی ان بی ای، پس از بازنشسته شدن از لیگ به صنعت رسانه و سرگرمی پیوست. او در سالهایی که به عنوان مجری برنامه های طنز کارکرد، جوک های بحث برانگیز زیادی را در شبکه های ملی امریکا برای سرگرم کردن مخاطبانش گفت ولی هیچ کدام بحث برانگیز تر این مصاحبه اخیرش در رادیوی ایی اس پی ان نبود

 مطمن نیستم مایکل جوردن بزرگترین بازیکن بسکتبال تاریخ باشد

این جمله ای بود که جان سلی در مصاحبه اخیرش با کالین کاوهرد گفت. این جمله در دنیای بسکتبال چیزی از انکار وجود خدا کم ندارد و اینکه کسی جایگاه ملکوتی مایکل جوردن را زیر سوال برد از گناهان کبیره محسوب میشود. وقتی از او میپرسند کدام بازیکنان بهترین بودند او میگوید مجیک جانسون بهترین بازیکنی بود که من بر علیه اش بازی کردم. جان سلی اضافه میکند که حکیم اولاجوان سخت ترین بازیکنی بود که کسی قادر به دفاع او نبود. او معتقد است مایکل جوردن در زمانی که دیترویت شیکاگو را شکست داد از ایزیا تامس هم ضعیف تر بود

این ویدیو را از بازی چهارم فینال ان بی ای در سال 1996 بین شیکاگو و سیاتل سوپر سانیکس پیدا کردم که در ان نشان میدهد که گری پیتون و تیمش چگونه مایکل جردن را دفاع کردند

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesویدیو

چند ماه قبل از شروع المپیک لندن یکی دوتا از بازیکنان شاخص ان بی ای  خیلی خفیف اعتراض کردند که چرا برای شرکت در تیم ملی آمریکا و رقابت در المپیک دستمزدی به آنها پرداخت نمیشود. این اظهار نظر با طوفانی از مخالفت ها روبرو شد و حتی به این بازیکنان انگ خیانت به وطن زدند. به آنها گفتند که شرکت در المپیک برای هر ورزشکار افتخار بزرگی است و باید از این شانسی که به شما داده شده سپاسگذار باشید. این بندگان خدا هم دنبال قضیه را نگرفتند دلیل این اظهار نظر این دو بازیکن این بود که اگر المپیک و تیم ملی و کمیته جهانی المپیک از حصور این بازیکنان درآمدی کسب میکند چرا بخشی از این درامد نباید به خود انها تعلق یابد. حرف حرف منطقی است ولی اقایان تیم ملی آمریکا و کمیته جهانی المپیک بالای منبر رفتند و فرمودند که در المپیک روح رقابت ورزشی و همیاری ملت ها مهم است ؛ ما پولی در نمیآوریم و خدا خدا میکنیم که خرجمان سر به سر شود

این عکس نمونه ای از دروغ گویی و سود جویی کمیته جهانی المپیک است. در فروشگاه ان بی ای لباس رسمی تیم اوکلاهوما منتقش به نام کوین دورنت به بهایی حداکثر هفتاد دلار فروخته میشود درحالی که لباس تیم ملی آمریکا منقش به نام همین جوان 120 دلار اب میخورد. از نظر کیفیت و جنس لباس اگر لباس اوکلاهوما بهتر نباشد بدتر هم نیست . جالب اینجاست که خود کوین دورنت از فروش لباسش سهم نمیبرد پس این لباس باید ارزان تر از لباس تیم اوکلاهوما باشد. پس تفاوت در کجاست؟ البته سازمان تیم های ملی آمریکا از فروش این لباس سهم میبرند ولی لقمه گنده این گرانفروشی بی سابقه سهم کمیته جهانی المپیک است، همان سازمانی که دم از رقابت سالم و روح ورزشکاری میکنم وقتی دستش میرسد چنان سر مصرف کننده بیچاره میتراشد که نیمی از گوش این بی خبران هم با آن بریده میشود  

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesغرغر

المپیکی نو فرارسید و باز داستان قدیمی جاخالی دادن های ورزشکاران کشورهای مسلمان از رقابت با ورزشکاران اسراییلی موضوع روز شد. برخی از دولت های مسلمان که اسراییل را به عنوان یک کشور قانونی به رسميت نمیشناسند، ورزشکارانشان را در رقابتهای بین المللی تحت فشار میگذارند که با انصراف از رقابت با ورزشکاران اسراییل اين به باور که « اسراییل یک کشور نیست» را متبلور کنند. کمیته جهانی المپیک که سیاست کلی کشورهای مسلمان را میداند برای مقابله با این تصمیم غیر ورزشی، برای ورزشکاران یا تیمهایی که به دلایل سیاسی اقدام به تحریم حریف اسراییلی میکنند جریمه های سنگینی در نظر گرفته است. کشورهای مسلمان هم که در سیاست رقابت نکردن با اسراییلیها همیشه یکی به نعل و یکی به میخ میزنند، به هر دروغی متوصل میشوند تا اثبات کنند روبرو نشدن با حریف اسراییلی به دلایل سیاسی نبوده.

مسابقات جهانی و در راس آنها المپیک راه فراری باقي نميگذارد. انجاست که ناخواسته یک یا چند کشور مسلمان با ورزشکاران یا تیمهای ورزشی اسراییلی روبرو میشونددرفهرست کشورهای مسلمانی که از روبرو شدن با ورزشکاران اسراییلی امتناع کرده اند ایران بعد از انقلاب رکورد دار است. در ستون سمت راست این جدول دلایل رسمی اعلام شده از سوی فدراسیونهای ورزشی کشورهای مسلمان را میبینیم. در این ستون انواع بهانه ها از مشکلات ویزا، دل درد، یبوست و مشکلات گوارشی گرفته تا حتی بهانه «خسته بودن» ذکر شده است! این جدول نشان میدهد که فدراسیون ورزشی کشورها مسلمان با چه روشهای کودکانهای ناچاراند بطور هم زمان از سیاست های داخلی کشورشان پیروی کنند و در عین حال تلاش نمایند تا از کیفرهای بین المللی ناشی از این سیاستها فرارکرده باشند. در راستای این بهانه تراشی بعضی از فدارسیون موفق تر و برخی هم بی اقبال بوده اند. فدراسیون بسکتبال ایران که درسال ۲۰۰۵  در مسابقات جهانی زیر ۲۱ ساله ها از بازی با اسراییل به دلیل «ندادن ویزا» برای حضور در مکان مسابقه پرهیز کرد. این فدراسیون توانستند از محرومیت های بین المللی بطور موفقيت آمیز بگریزد اما ورزشکاراني هم بودند که نه تنها أرزوی شرکت در آلمپیکشان بر باد رفته بلکه در یک معامله ناجوانمردانه محرومیت های جهانی را با حواله یک پراید معاوضه کردند۰

در این یادداشت قصدم آن نیست که پرهیز از رقابت با ورزشکاران اسراییلی که تنها جرمشان اینست که با یونیفرم کشوری به میدان می آیند که به لحاظ سیاسی مورد تایید برخی نیست، را تحلیل کرده باشم. پیام اصلی این یادداشت اینست که اگر کشورهای مسلمان از صمیم قلب به این روش مبارزه با اسراییل ایمان دارند چرا هزینه های این مبارزه را ورزشکاران جوان و معصومی پرداخت میکند که تمام عمر فکر و ذکرشان تنها توپ ، تور، تشک کشتی، راکت بدمینون و ... بوده. اگر اين عدم حضور در ميدان رقابت اقدامي نمادين براي بيان اعتراض به وجود كشورى به نام اسراييل است چرا سازمان وزرش و کمیته ملی المپیک یک کشور مسلمان در محافل بين المللي «يبوست» را دليل اين اقدام نمادين اعلام ميكنند. مثل اینست که یک زندانی برای اعتراض به وضع ناعادلانه زندان دست به اعتصاب غذا زده باشد ولی وقتی رییس زندان از او میپرسد چرا اعتصاب غذا کرده ای؟ پاسخ دهد: کدام اعتصاب عذا؟ من فقط یک مقدار کم اشتها شده ام!

 اگر کشورهای مسلمان اثاثا تحریم مسابقات ورزشی را ثمر بخش میدانند چرا کاری پایه ای صورت نمیدهند که به مانند دهه هشتاد رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی را از حضور در میادن ورزشی جهانی محروم کنند؟ یا حتی اگر اتحادی بینشان نیست چرا همانند سالهای اوج جنگ سرد، آنگونه که آمریکا و شوروی مسابقات المپیکی که در خاک دشمن برگزار میشد را کنار گذاشتند، را تحریم نمیکنند؟ چرا کمیته ملی المپیک ایران،الجزایر، کویت، تونس و سوریه راسا پای عواقب این مبارزه عقیدتی نمیآیستند؟ وقتی که درفهرست موارد عدم حضور دربرابر حریف اسراییلی نام یک جوان ورزشکار یا یک تیم ورزشی را ثبت میشود بارِ این مبارزه عقیدتی ناخواسته بر دوش کسی یا تیمی می آفتد که دلخوشی اش ورزش کردن و پیروزی است نه جهاد برای عقیده ای که حتی معتقدان به آن از هم ابراز آشکار آن هراسان هستند. باید به جاي نام ان ورزشكاران بي گناه نام آن مدير ارشد ورزشي كشورهاي مسلمان ذكر شود که ورزشکاران بی زبان را به ورطه محرومیت بین المللی سوق میدهد. اینها همانهای هستند که در اقدامی بی سابقه با نيشهاي از بناگوش در رفته، رژه رفتن در استاديوم المپيك لندن را در كارنامه مجاهدتهاي خود ثبت خواهند کرد و به یقین حضورش را در خاک دشمن را بیمارگونه  نوعی پیروزی تلقی میکنند.

زیباترین صحنه در مراسم افتتاحیه المپیک ۲۰۱۲ لندن آن زمانی بود که سه ورزشکار بی کشور زیر پرچم کمیته بین المللی المپیک به عنوان ورزشکاران مستقل پا به میدان گذاشتند. آنها اوج شادی شان را بالا و پایین پریدن  و لبان خندانشان به تماشاگران انتقال دادند. این سه ورزشکارِ بی کشور به همه آن خشک مغزهایی که در طول تاریخ رقابتهای ورزشی، پرچم یک کشور را دستاویزی برای سیاست های کورکورانه شان کرده اند آموختند که شاید وقت آن رسیده باشد که المپیک را به عنوان جایگاهی برای پرورش روح نوع دوستی، همنوع پروری و رقابت سالم ببینم و ساحت رقابت های ورزشی المپیک را با مقوله غریبی به نام سیاست در آلوده نکنیم. 

Posted
AuthorKaran Makvandi

وقتی جمعه از روی تویتر خبررسید که تیم هیوستون راکتس برای عقد قرارداد سه ساله با عمر آشیک (یا همان عاشق خودمان) بیست و پنج میلیون دلارِ بی صاحب را زده زمین، همینجوری سرجام خشکم زد. باورم نمیشد که که کسی برای عمر اشیک اینقدرپول بده . ما که بخیل نیستم ، حالا که دادن ایشالا از شیر مادر حلالترش باشه. چیزی که بیشتر حالمو گرفت این بود که در حالی که عمر آشیک سالی حدود هشت میلیون دلار تضمینی میگیره ، حامد حدادی هنوز نه قرارداد داره و حتی اگه قراردادی بگیره اینقدر به قول جدیدی ها ، قراردادش مثل قرارداد عمر اشیک توپوله

حالا این عمر آشیک کی هست که من داریم با حامد مقایسه اش میکنم و اعصابمو به هم ریخته؟

عمر اشیک بازیکن بازیکن بیست و شش ساله ترکیه ایه که در پست سانتر بازی میکنه. این بازیکن سال 2008 توسط پورتلند درفت شد ولی همون سال به باشگاه فنرباچه قرض دادنش و دوسال ترکیه بازی کرد. او فصل 2010 به تیم شیکاگو پیوست و در این تیم به عنوان سانتر ذخیره دو فصل بازی کرد. در فصل اول متوسط دوازده دقیقه توی زمین بوده و در فصل دوم پانزده دقیقه بازی گرفته. تا اینجا خیلی چیزهاش شبیه حامد حدادیه ولی عمر اشیک قدش پنج سانت هم از کوتاه تره. کارشناس های ان بی ای نظرشون را در مورد بازی این بازیکن ترک اینجوری خلاصه میکنند: عمر اشیک به عنوان یک بازیکن دفاع در داخل محوطه سه ثانیه شناخته میشه، قابلیت بالایی برای بلوک کردن شوتها از خودش نشون داده ولی مهارتهای حمله اش خیلی محدوده و مثل خیلی از بازیکنان بلند قامت در ان بی ای پنالتی زن خیلی ضعیفه

این جمع بندی کوتاه را هر کسی بخونه میتونه تشخیص بده که عمر اشیک نه تنها چیزی از حامد حدادی بیشتر نداره بلکه کمتر هم داره. هم پنج سانت کوتاه تره، که خودش در پست سانتر یک برتری بزرگ برای حامد حساب میشه و هم حامد پنالتی زن و شوت زن بهتریه که اون هم بین بازیکنان بلند قامت نکته مهمیه. حامد المپیک بازی کرده و به عنوان بهترین بلوک کننده شوت شناخته شده و عمر هیچ وقت در المپیک بازی نکرده. حالا با همه این حرفها چرا حامد قرارداد سال گذشته اش به زور به دو میلیون دلار میرسید و عمر اشیک چهار برابر اون پول میسازده

در ایجاد این تفاوت پارامترهای مختلفی درگیر موضوعه که یک تعدادی از اونها در کنترل حامده هست و یک تعدادی شون شاید در کنترل حامد نباشه. اونهایی که در کنترل حامد نیست مثلا اینکه عمر اشیک از طریق درفت وارد ان بی ای شد و اصولا بازیکنانی که از این طریق وارد لیگ میشن را میشه بهتر فروخت. دوم اینکه شاید مدیربرنامه و اجنت حامد به خوبی عمر نیست و نتونسته برای حامد یک تیمی که خوب پول بده را پیدا کنه و سومی اینکه این وضعیت خرتو خر ویزای کار حامد که هر بار که این جوون از آمریکا خارج میشه وارد شدن مجددش با کرام الکاتبین هست یک مقداری روی اعصاب تیم ها رفته و شاید به عنوان نکته منفی برای حامد حساب بشه. شاید هیچ بازیکنی در دو فصل گذشته به اندازه حامد در تمرینات تابستانی باشگاهش غیبت نداشته که اون هم عمده ای تقصیر مشکلات ویزای آمریکاست

اما اگر از این حرفها بگذریم چیزهایی هست که در کنترل حامد حدادیه. حامد از عمر یک چیزهایی کم داره که به خاطر همون مشخصه هاست که عمر اشیک قرارداد های چاق و چله میگیره و حامد هنوز اندرخم تجدید قرارداد یک ساله اش هست. وقتی ویدیوی بازی های عمر اشیک را میبینید متوجه میشین که در هنگام دفاع و حمله بیشتر مواقع اولین بازیکنه که به زمین مقابل می رسه عمر اشیکه ولی حامد بدلیل کند بودن بیشتر مواقع بازیکن آخر تیم در ترنزیشنه. در دفاع عمر اشیک از معدود بازیکنایی هست که همیشه دوتا دستش بالاست و اماده بلوکه کردن توپه درصورتی که حامد نود و نه درصد مواقع هر دوتا دستش پایینه . اگر بازی فاجعه بار ایران و اردن را به یاد داشته باشید یادتون میاد که پایین بودن دست حامد باعث شد که اردنی های کوتاه قد هر وقت دلشون خواست بیان توی سه ثانیه ما. تفاوت دیگه عمر اشیک و حامد حدادی در حرکات انفجاری زیر حلفه است. عمر اشیک تقریبا همیشه وقتی زیر حلقه حمله توپ میگیره یا ریباند میکنه با یک حرکت انفجاری توپ را با دو دست داخل حلقه دانک میکنه، در صورتی که حامد بیشتر مواقع توپ را بصورت تیپ این یا فینکر رول وارد حلقه میکنه و و حتی با قد به اون بلنداش یا اسکای هوک میکنه یا فید اوی جاپ شات! همین تفاوت های دفاع و حمله عمر اشیک را ( علیرقم کمبود هایی که نسبت به حامد حدادی داره) به بازیکنی تبدیل کرده که تیم های بیشتری اون را میخوان و حاضرن بابتش پول های ان چنانی بدهند. در چند مصاحبه اخیر حامد حدادی گفته که داره روی سرعتش کار میکنه. امیدوارم هرچه زودتر ببینم این جوون تونسته این نقص قابل تصحیح را جبران کنه . اون موقع است که مطنم حامد حدادی با قدی بلندش و شوتهای خوبش بازیکن جذاب تر و گرانقیمت تری برای تیم های ان بی ای خواهد شد

نظام دانشگاهی در آمریکا با سیستم دانشگاهی ایران زمین تا آسمان فرق میکند. دانشگاه های آمریکا نهادهای انتفاعی خصوصیی هستند که هدف نهایی آنها پول در آوردن از طرق مختلف است. جدا از جذب دانشجو و طلب کردن شهریه این دانشگاه ها راه های دیگری هم برای کسب پول ابداع کرده اند. برخی از دانشگاه ها از طریق فروش نتایج تحقیقات علمی به شرکت های خصوصی و دولتی پول در میاورند و برخی هم از درآمد های ناشی از فعالیت های ورزشی تیم دانشگاه  کسب درآمد میکنند.  درآمد تیم های ورزش شامل درآمدهای ناشی از تبلیغاتی ( تلویزیون و غیره) و کمک های مردمی طرفداران تیم یا فارق التحصیلان سابق همان دانشگاه است . در آمدهای ناشی از ورزش در برخی از دانشگاه های امریکا سر به میلیارد میزند و به همین دلیل وجهه تیم ورزشی دانشگاه و مربی این تیم در جذب این پول ها حیاتی است

دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا یا پن استیت یکی از قدیمی ترین و پرآوازه ترین دانشگاه ها در فوتبال آموزشگاهی در آمریکاست. استادیوم صد هزار نفری بی ور، استادیوم خانگی تیم این دانشگاه بزرگترین استادیوم ورزشی در تمام آمریکا وچهارمین بزرگترین استادیوم جهان است. شهرت تیم ورزشی این دانشگاه فقط به وسعت استادیوم ان نیست بلکه مرحون تلاش هایی مردی است که پدر فوتبال دانشگاهی در آمریکا شناخته شده . جو پترنو ، مربی فقید و اسطوره ای دانشگاه پنسیلوانیا شاید مهترین و شاخص ترین چهر در  تمام این ایالت باشد. اون اولین مربی بود که بر بهبود نمرات اکادمیک دانشجویان ورزشکار تاکید کرد. او اولین مربی بود که برای حق پول گرفتن از سوی دانشجویان ورزشکار که از خانواده ها کم بضاعت میآمدند تلاش کرد. در طی بیش از پنجاه سال مربی گری در این دانشگاه نام جو پترنو به اسطوره اخلاق برای هزاران هزار دانشجو و فارق التحصیل این دانشگاه و میلیون ها پنسیلونیایی تبدیل شد. اما جو.پترنو در اخر عمرش میراثی بجا گذاشت که آنچه او سالها انجام داده بود را دود کرد و به  هوا فرستاد تا حدی که مجسمه های او از جا برداشتند؛ خیابانهایی که به نام او گذاشته بودند تغییر نام دادند و خانواده اش که روزی از مغرور ترین شهروندان آمریکا بودند اکنون در زیر باران شرمساری غرق شده اند

 داستان از هنگامی آغاز شد که جری سنداسکی، کمک مربی جو پترنو، در نوامبر 2011 به اتهام 40 فقره دست درازی جنسی به کودکان دستگیر شد. این خبر برای دانشجویان و همه پنسیلوانایی ها که به دانشگاهشان افتخار میکردند اب سردی بود که بر تنشان ریخته شد. طبق گزارش پلیس این سواستفاده جنسی بین سالهای 1994 و 2009 در رختکن تیم دانشگاه رخ داده بود. در گزارش پلیس آمده بود که یکی دیگر از دستیاران سرمربی جری سنداسکی را در سال 2002 در زیر دوش رختکن در حال تجاوز به یک کودک ده ساله دیده بود و این موضوع را به جو پترنو گزارش داده بود. در اسناده آمده است که جو پترنو موضوع را به مقامات دانشگاه گزارش کرد. تا اینجای کار جو پترنو مسولیت قانونی خود را اجرا کرده بود و پلیس هیچ اتهامی را متوجه جو پترنو اعلام نکرد. متاسفانه قربانی ده ساله این رویداد هیچ وقت مشخص نشد و جری سنداسکی به سو استفاده جنسی از کودکان تا هنگام دستگیری ادامه داد. بعد از اعلام دستگیری چند تن از مقامات پلیس انگشت تقصیر به سمت جو پترنو نشانه رفتند که چرا او با قدرتی که داشت جلوی این سو استفاده را نگرفت؟ همین موضوع خشم دانشجویان دانشگاه را که مربی تیمشان را جز معصومین میدانستند بر انگیخت و باعث یک رشته اعتراضات خیابانی گسترده در حمایت از جو پترنو شد که در آن ماشین های پلیس هم به اتش کشیده شد

اینجا بود که پترنو اعلام کرد که در پایان فصل بازنشسته خواهد شد و از تیم کناره خواهد گرفت. این تصمیم باعث خشم مدیریت دانشگاه شد و با درخواست بازنشستگی او موافقت نکردند و او را بالافاصله اخراج کردند. در پی اخراج جو پترنو دانشجویان مدافع او تا مدتها در اطراف خانه او به تحصن دست زدند. جو پترنو چندی بعد بدلیل بیماری های ریوی از دنیا رفت اما کاراگاه های اف بی ای هنوز به دنبال نقش واقعی جو پترنو در این فاجعه اخلاقی بودند تا اینکه یک کارگاه بازنسشته اف بی ای که از سوی دانشگاه برای حقیقت یابی ماموریت یافته بود شواهدی را به دست آورد که سابقه نیم قرن نام نیک جو پترنو را زیر و رو کرد. او ایمیل هایی را از جو پترنو کشف کرد که نشان میداد که وی از اعمال کثیف دستیارش پیش از سال 2001 کاملا باخبر بوده و بدلیل تاثیر بد اقتصادی که افشای این خبر برای دانشگاه دارد  تصمیم گرفته این موضوع را لاپوشانی کند. جو پترنو به هیت منصفه دادگاه دروغ گفت وقتی از او پرسیدند آیا از اقدامات جری سنداسکی قبل از 2001 خبر داشتی یا نه؟ حتی در این ایمیل ها کشف شد که جو پترنو مقامات دانشگاه را تحت فشار گذاشته که موضوع را به مقامات پلیس محلی و پلیس ایالتی گزارش نکندند تا عواقبش گریبان دانشگاه را نگیرد. این کاراگاه حتی شواهدی را یافت که جو پترنو به جری سنداسکی اجازه ورود و خروج بدون محدویت به تمام تاسیسات ورزشی دانشگاه بعد از بازنشسته شدن جری سنداسکی در سال 1999 داده است. دادگاه نهایتا جری سنداسکی را برای بقیه عمرش به زندان انداخت و همه مقامات دانشگاه که از این موضوع خبر داشتند را هم به زندان افکند. جو پترنو که قبل از خاتمه رای دادگاه از دنیا رفت تنها کسی بود که به زندان افکار عمومی افکنده شد

این فاجعه اخلاقی اکنون گریبان ان سی دابل ای (سازمان ورزشی دانشگاهی آمریکا) را هم گرفته که برای دانشگاه پنسیلونیا که از مشهور ترین تیم های فوتبال و پردرآمد ترین تیم ان سی دابل ای است چگونه تنبیه کند و اصولا چرا باید دانشگاه ها انچنان زیر فشار مالی باشند که دست به چنین اقدامات کثیفی بزنند

 به دنیا آمدن در بیمارستان دولتی،‌ تحصیل در مدرسه دولتی، ازدواج در سالن هایی که مجوز دولتی دارند،‌ کارکردن در ادارات دولتی،‌ استفاده از تسهیلات بانکی دولتی ، نهایتا مرگ با رعایت کامل بخشنامه های دولتی و دفن شدن در گورستانهای دولتی. این خلاصه ای از زندگی بیشتر ما ایرانی هاست. شاید نمونه بارز زندگی دولتی ورزش ما باشد. قوانینش دولتی ، آدم هایش دولتی و همه گیر و گازش هم از مشکلات دولتی است. بالطبع وقتی دولتی باشی همه نگاهت به بالا دستی ات است که بودجه ای از میان دستان مشت کرده اش برایت بچکند که به زخمی بزنی و وقتی بودجه ای نیست شانه ها را بالا بیندازی و به بگویی : بفرما ،‌کف دست مو ندار۰

بسکتبال ما سالن آبرومند ندارد،‌ بازی های تدارکاتی خارجی ما در برابر رقیبان مانند سفر به زیارت شاه عبدالعظیم است،‌ برای پرداخت حقوق دلاری مربی خارجی مان در به در دنبال دلار ارزان در چهارراه استانبول میگردیم و دلمان خوش است که روزی قهرمان بلامنازع آسیا بودیم. چه باید بکنیم؟ کاش شیخ بهایی داشتیم که در دنیایی دلار دوهزار تومانی میتوانست آب حمامی بسکتبالمان را با یک شمع گرم کند. اما اگر سرمان را بالا بیاوریم و دور برمان را نگاه کنیم شاید راه های دیگری هم باشد۰

 کشور کانادا یکی از ثروتمند ترین کشورهای دنیاست. نه از این مدل ثروت هایی که ما ایرانی ها همیشه میگوییم ثروتمند هستیم. ثروت کانادا بالقوه نیست. بالفعل است. نه تنها کانادا یکی از بالاترین تولید های ناخالص ملی  دنیا را دارد بلکه صاحب بهترین دانشگاه ها، صنعت پویا و منابع طبیعی لایزال از نفت و گاز گرفته تا نیکل و آلومیینوم و آب شیرین. هر جای این مملکت سرد یک بیل به زمین فروکنید یک چیزی بیرون می اید که یک جای دنیا کسی برایش پول میدهد. اما همه این ثروت به این معنا نیست که دولت این کشور در ورزشش پول ،‌انگونه که در ایران بودجه اختصاص میابد، خرج میکند. شاید باورش برایتان سخت باشد ولی در زمان المپیک زمستانی ونکوور کمیته ملی المپیک کانادا برای تامین بخشی از هزینه اماده سازی ورزشکارانش برای المپیک دست به دامان مردم برای کمک مالی مردم شد. تنها ورزشی در کانادا که در آن پول های آن چنانی هست ورزش هاکی (‌یا همان هاکی روز یخ) که ورزش ملی این دیار است. بقیه ورزش ها خودشان باید به فکر خودشان باشند۰

 در حال حاضر بسکتبال مردان کانادا در رده بندی فیبا بیست چهارم و زنان کانادا در رده یازدهم جهانی است. اما در چند سال آینده شاهد خواهیم بود که  این کشور کوچک سی میلیونی به یکی از قدرت های بسکتبال جهان،‌ در رده لیتوانی و یونان تبدیل خواهد شد. تیم ملی نوجوانان کانادا سه روز پیش در مسابقات قهرمانی جهان زیر ۱۷ سال در لیتوانی ، در برابر ناباوری همه گان ،‌ توانست در مقام پنجم جهان ، بالاتر از آرژانتین ، چین و لیتوانی بایستند و این پیامی رسا برای بسکتبال جهان است که قدرت جدیدی در این عرصه متولد شد۰

ولی این مقام پنجمی جهان چگونه به دست آمد؟ آیا در اثر مجاهدت های مقامات فدراسیون بسکتبال کانادا بود؟ یا اینکه مثل کشورهایی عربی به یک مشت بچه آمریکایی پاسپورت کانادایی دادند؟ جواب هیچ کدام درست است... ادامه این مطلب بزودی در همین وبلاگ منتشر میشود