این اپیزود نسخه صوتی سه پست از وبلاگ توپ سرگردان در سال ۲۰۱۰ است
بسکتبال سیال و بر اساس غریزه نوعی معجزه است. مستقل از قوانین، سطح مهارت بازیکن، اندازه زمین اگر تیمی بتواند با همدیگر خوب بازی کند بازی آنها دیدنی میشود. طرفداران باهوش بسکتبال قادر هستند سکانسهایی از بازی که در آن نقشه خاصی اجرا میشود را تشخیص دهند اما بیشتر ما دوستداران بسکتبال از تماشای حرکات سیال و مرحله مرحله یک تیم مثل یک ماشین روب گلدبرگ لذت میبریم. برای تک تک حرکاتی که در بازی تماشا میکنیم اصطلاح تخصص وجود دارد اما زحمتی که برای هماهنگ کردن این حرکات در پشت صحنه کشیده شده قابل دیدن نیست
با اینکه این روزها لبران جیمز را بخاطر بخشندگی اش در زمین بسکتبال میستاییم اما در سالهای اول حضورش در لیگ دقیقا به همین دلیل مورد انتقاد بود. وقتی در سال ۲۰۰۷ به اولین فینال کنفرانس شرق رسید در بازی اول جیمز فرصت داشت صحنه تاریخی بیافریند. در برابر دیترویت دوازده ثانیه به پایان بازی مانده بود و دو امتیاز عقب بود. توپ را بیرون خط بالای سه ثانیه دریافت کرد. همین که به شروع به دریبل زدن به سمت چپ کرد تمام دفاع پیستونز یار هایشان را ول کردند و ریختند سر لبران و جنگلی از بازوها بین او و سبد شکل گرفت. بدون لحظه ای تردید با حرکت سریع مچ توپ را به دانیال مارشال که در گوشه ای بدون دفاع ایستاده بود رساند. مدافع مارشال که یارش را ول کرده بوده تا لبران را بگیرد بود شروع به دویدن به سمت مارشال کرد. مربی تیم پس از بازی گفت:« مارشال وقت داشت یک فنجان چایی بنوشه و ساندویچ بزنه به بدن» شوت مارشال از روی حلقه کمانه کرد و دیترویت در آن بازی پیروز شد.
یک مدافع خوب کسی است که یک حمله سیال و زیبا را نابود میکنه. خیلی ضایع است! مثل یک مزاحمی که با لگد یک قلعه شنی را در ساحل نابود میکنه یا تخم جنی که با ماژیک در آلبوم عروسی برای عروس سبیل دسته موتوری میکشه. برای اینکه مدافع خوبی باشی باید دوست داشته باشی ضد حال بزنی. این را از باب تشویق بهت میگویم.
اما یک دفاع خوب چه شکلی است؟ پاسخ به این سوال ساده به طرز غریبی پیچیده است. تشخیص دفاع فردی موفق اما ساده است. دوایت هاوارد توپ بازیکنی که داره لی آپ میکنه را توی هوا میزنه یا کوای لنارد توپ را عین یک برادر بزرگتر که بازی برادر کوچکش را قطع میکنه از چنگال مهاجم قاپ میزند. اما دفاع تیمی خوب عموما چیزی نیست که بتوان به سادگی آن را تشخیص داد. مهاجم نمیتواند به داخل نفوذ کند. توپ را بدون هدف در اطراف سه ثانیه به هم پاس میدهند. مسیرهای برش بسته شده، آنچه از هندسه حمله بسکتبال انتظار است دیده نمیشود. این نشانههای دفاع تیمی خوب است.
دانک در بسکتبال سمبلی از زیبایی و توانایی فیزیکی است اما اولین دانک در تاریخ بسکتبال اقدامی گستاخانه بود. به یاد داشته باشید در ابتدای قرن گذشته زمین بسکتبال خط اوت نداشت بلکه محدوده زمین با توری مانند قفس احاطه شده بود. این مشخصه زمین بسکتبال بود که به جک انگلس، بسکتبالیست نیویورکی، در دهه ۱۹۱۰ اجازه داد بالای حلقه پرواز کند. بیل گانتمن، در کتابش نوشت:« انگلس در امتداد تخته و حلقه پرید، به توری ها دور زمین چنگ زد و خودش را تا ارتفاع سبد بالا کشید. در حالی که مدافعین شگفت زده او را تماشا میکردند یکی از هم تیمیها به او پاس داد، او توپ را گرفت و از بالا داخل سبد فشار داد. این حرکت کاملا قانونی محسوب شد چرا که هیچ کس تابحال چنین کاری نکرده بود و برای جلوگیری از آن هیچ قانونی تدوین نشده بود. »
کسانی که اولین شوتهای با پرش را اختراع کردند این کار را بطور بی ریتم، کج و کوله، با حرکاتی ناموزون اغاز کردند و در طول زمان ذره ذره ایراداتش گرفته شده تا به حرکت بی نقص و سیال امروزی تبدیل شود. دیگر بازیکنانی شبیه بیل کارترایت، سنتر شیکاگو بولز در دوران قهرمانی های سه گانه اول، وجود ندارند که شوتشان شبیه کسی است که سکته قلبی زده. فرم شوت زنی بازیکنان مدرن همه ، با تفاوتهای ظریفی، شبیه همدیگر است. برای اینکه بتوانیم تفاوت آنها را تشخیص دهیم باید از زوایای مختلف تصویر برداری کنیم تا جزییات ریز تفاوت آنها را دریابیم. اگر بخواهیم از جمله معروف کتاب انا کارنینا استفاده کنیم میشود گفت: شوتهای با پرش بی نقص همه شبیه همدیگر هستند، اما شوت های بی ریخت هر کدام به شکلی منحصر بفرد بی ریختند.
چطوری درصد پرتاب ازادمون را بالا ببریم
چه عواملی در گل شدن پنالتی اهمیت دارد
چرا بعضی از ستارهای ان بی ای اینقدر داغون پنالتی میزنن
ایا زن ها در پرتاب ازاد در بسکتبال بهتر هستند یا مردان
گل شدن پرتاب ازاد به فرم شوت ربط داره یا به چیزی که در مغز بازیکن میگذره
ایا گل نشدن پرتاب ازاد میتونه تاثیر منفی دراز مدت در بازیکن داشته باشه
وقتی در سال ۱۹۳۸ شخصیت سوپرمن در قالب رمان گرافیکی منتشر شد از همان روز اول خالقاش به او قدرتی بینهایت داد. چاقو بهش کاری نبود، باتوم که هیچی، مسلسل که اصلا، یا اصول هر چیز دیگری که قرار است به انسان صدمه بزند روی سوپرمن جواب نمیداد. دو سال بعد از چاپ اولین نشریه گرافیکی سوپرمن این شخصیت که چیزی کم نداشت تازه صاحب بینایی ایکس ری شد، شنوایی فوق بشری، نگه داشتن نفس بی نهایت و قدرت پرواز (تا ان لحظه کارش این بود که از این ساختمان به آن ساختمان بپره). در واقع بخواهی حساب کنی سوپرمن به حساب خودش یک جور خدا بود و از قدرتش استفاده میکرد تا دهن تبه کاران، جیب برها یا هر خرابکاری که شهر متروپلیس را بهم ریخته بود را صاف کند. تا سال ۱۹۴۳ قدرت او بدون هیچ چالشی ادامه داشت تا ناگهان یک بابای ایده کریپتونایت به ذهنش رسید.
خیلی ها معتقدند بدترین مسابقه بسکتبال حرفهای در تاریخ بازی بین دو تیم فورت وین پیستونز و میناپولیس لیکرز در ۲۲ نوامبر ۱۹۵۰ بود. فصل دوم لیگ NBA . مشکل بی ریخت بودن این بازی به خاطر نبودن ستارهها نیست چون ابر ستاره عینکی لیکرز، جرج مایکن، در این بازی منفجر کرده بود. مشکل چیز دیگری بود. کل استراتژی پیستونز بر اساس این تنظیم شده بود که به هر شکلی شده توپ را از دست هیولای دو متر و هشت سانتی لیکرز دور نگه دارند به همین دلیل گاردهای پیستون برای وقت کشی هی دور زمین دریبل میزدند. انهم برای دقایق متمادی. حتی لی آپ ساده را هم بی خیال میشدند از زیر حلقه دور میشدند تا به دریبل زدن و وقت کشی ادامه بدهند. اسم این استراتژی را میشه «ضد بسکتبال» گذاشت اما متاسفانه برای پیستونز جواب داد. هر دو تیم در مجموع هشت اقدام شوت داشتند. فورت وین پیستونز در این بازی با نتیجه ۱۹ در برابر ۱۸ پیروز شد. این کم امتیازترین بازی در تاریخ NBA بود.
جیمز نیسمیت یک قانون بی برو برگرد در مورد دویدن داشت. عین قانون ناجیان استخرهای عمومی. قانون سومی که نوشت این بود: بازیکن حق ندارد با توپ بدود. او کل ورزش بسکتبال را حول این قانون پایه ریزی کرد. بی توجهی به این قانون در واقع پشت کردن به همه آن چیزی که روح حقیقی بسکتبال محسوب میشود. فقط کله خرترینها جرات دارند بدون ذره ای شرم و خجالت این قانون اصلی بسکتبال را زیر پا بگذارند که به نظر میرسه این نقش مناسبی است برای دانشجویان دانشگاه ییل.
دانشجویان ییل عین خیالشون بود که با زدن توپ به زمین اصلی ترین قانون بسکتبال را زیر پا گذاشتند. این حدودهای سال ۱۸۹۶ بود و اسم این کار را گذاشته بودند «پاس دادن به خودم». کلاه شرعی هوشمندانه ای بود که فقط از مشتی وکیل و دکتر و سیاستمدار آینده آمریکا بر میآمد. تیم دانشگاه ییل بین تیمهای اولیه دنیای بسکتبال جز موفق ترین ها بود. تیمهایی که در برابر آنها قرار میگرفتند با تعجب ورجه ورجه کردن آنها با توپ اطراف زمین نگاه میکردند و تا به خودشان میامدند متوجه شدند که بازی را باختند
این را میدانم که بسکتبال هر چیزی که باشد حداقل یک درس با ارزش را برای ما دارد و آن اینست که اگر به یک مشت جون کله خر یک توپ و دو تا سبد بدهید دیگه همدیگر را پشت و رو نخواهند کرد. درس با ارزش دومی که از بسکتبال میگیریم تجربه شخصی خود جیمز نیسمیت است: امکان ندارد بدانیم چیزی که ما انرا ساخته ایم چه عاقبتی پیدا خواهد کرد. و این غافلگیر شدن همه مزه ماجرا است.
کتاب «چطور مثل یک نابغه بسکتبال تماشا کنیم» پروژه جدید ترجمه کتاب رایگان به فارسی و همچنین فصل جدیدی از پادکست توپ سرگردان است . در این کتاب میخوانیم که چطور کسانی که ممکن است بسکتبالی تمام عیار نباشند اما چگونه مفاهیم و ظرافتهای این ورزش را به شغلشان ارتباط میدهند و به درک عمیقی از بسکتبال میرسند. در این کتاب فلسفه بسکتبال را از دیدگاه یک زمین شناس، دانشمند موشکی، شعبده باز، مشاور خانواده ، یک هنرپیشه و مشاغل دیگری میشنوید و ارتباط تخصص آنها با عناصر این ورزش شما را شگفت زده خواهد کرد.
میدونم بیشتر ما دوست داریم در جدیدترین و مدرن ترین تاسیسات ورزشی تمرین کنیم، جایی که رختکنهای شیک داره و کف سالن انگار همین دیروز ساخته شده. اما عجیبه که بدانید که وقتی میخواهید بهترین شوید تمرین در این شرایط برای شما مضر است. این نوع سالنها به ذهن ناخودآگاه شما پیامی میفرسته که استراحت کن. تمرین در سالنهای شیک و آخرین مدل در ذهن شما اینطوری برداشت میشه که شما به آخر خط رسیدید و موفق هم شده اید و دیگر لازم نیست تلاش کنید چون به هدفتان رسیدید. تمرین در شرایط محیطی سخت و دشوار به ذهن ناخودآگاه شما میگوید هنوز خیلی مانده تا به هدف برسید.
آیا میدانستی که ونوس و سرینا آهسته تر از سرعت عادی تنیس را تمرین میکردند؟ اگر چند وقت یکبار سرعت تمرینات را کم کنی حرکاتی که انجام میدهی را عمیق تر درک خواهی کرد. اگر سرعت همه چیز را کم کنی آن وقت است که جزییاتی از یک حرکت یا بازی را می بینی که قبلا کمتر دیده میشد. بله، متوجه میشم. به خاطر اینستاگرم این روزها همه میخواهند توپ را شش بار از لای پا رد کنند، دو بار دور کمر بچرخانند و در کسری از ثانیه توپ را به سمت حلقه شوت بزنند اما چیزی که بیشتر بازیکنان نوآموز فراموش میکنند اینست که حرکات یک ورزش مرحله ای است. بازیکن اول باید متوجه حرکت اصلی که منجر به رسیدن به هدف میشود بشود بعدش قطعات و فنون ترکیبی را به ان اضافه کند.
محدودیت های محاسبه شده می تواند ورزشکار را خلاق و مقاوم تر کند.
هر چند وقت یکبار از دایره آسایش خودتان خارج شود
شرایط تمرینات تان را سخت کنید مثل آتش که آهن را آبدیده میکند.
شما می توانید از مدیتیشن برای رسیدن به وضوح ذهنی استفاده کنید
بلافاصله پس از مدیتیشن تصویر سازی ذهنی را تمرین کنید
حالت قرار گرفتن در زون احساسی است که حس میکنیم روی همه چیز کنترل داریم، اهداف به روشنی مشخص است و نگرانی نداریم.
با تمرین روی مدیتیشن میتوان به حالت زون رسید.
خلاصه اپیزود
ورزشکاران از طریق تماشای ستاره ها و حرفه های میتوانند مهارتشان را بهبود دهند
تماشای حرفهای ها الهام بخش ، آموزنده است و باعث افزایش اعتماد به نفس شما میشوند
ورزشکاران جوان با تماشای الگوهای شخصی شان از طریق تکنیک حک کردن ذهنی قادر به آموختن هستند.
وقتی مایکل جردن از تیم بسکتبال دبیرستانش خط خورد مادرش هیچ کدام از این جمله های زیر را بهش نگفت: «تو از همه آن بچهها بهتری، مربی تو دیوانه است»
«بیا بریم بستنی بخوریم، اصلا نمیخواهد در مورد بسکتبال حرف بزنیم»
«متاسفم عزیزم، میبنیم که نا امید شدی، الان احساست درونیات را به من بگو…»
به جای این حرفها دلورس جردن به پسرش این را گفت:« مایکل تو باید نظم و ترتیب بیشتری به خودت بدی تا این اتفاق دوباره برات نیفته.»
او میدانست که مایکل سال اول دبیرستانی به اندازه کافی تلاش نکرده بود. او میدانست که پسرش در آن زمان بهترین بازیکن دبیرستان نیست. حتی خود مایکل جردن گفت در دبیرستان برادرش لری بازیکن بهتری از او بود. مادر مایکل میدانست که پسرش قادر است به یکی از بهترین ها تبدیل شود و می دانست که او برای رسیدن به بالاترین جاها به نظم و ترتیب بیشتری نیاز دارد. این یک انتقاد سازنده است.
تصویر سازی ذهنی ابزاری موثر برای آماده شدن برای مسابقه است
تصویر سازی ذهنی باعث کاهش اضطراب و استرس قبل از مسابقه میشود
بزرگان ورزش از تصویر سازی ذهنی برای پیشرفت استفاده کردند.
ذهن ناخودآگاه تو تفاوت واقعیتی که رخ داده و آنچه در تخیل تو ساخته شده را به روشنی تشخیص نمیدهد. به همین دلیل میتوانی از تصویر سازی ذهنی استفاده کنی تا آنچه در تخیل تو شکل گرفته را به واقعیت پیوند بدهی.
در فصل بعدی در مورد اینکه چطوری اهداف ات را مستند کنی صحبت میکنیم. در این فصل به نکات علمی پشت نوشتن اهداف توجه میکنیم و نهایتا به کیفیت نوشتن یک هدف خوب و روش های مستند کردن تمرکر میکنیم.
برای درک بیشتر نکات مطرح شده در این فصل مطالعه کتاب یازده حلقه اثر فیل جکسون را توصیه میکنم
Eleven Rings by Phil Jackson
ذهن ناخودآگاه آنچه به او میگویی را بدون قضاوت میپذیرد
ذهن ناخودآگاه هیچ فیلتری ندارد،این تو هستی که باید مواظب باشی چی بهش میگی
میشه کاری کرد که ذهن ناخودآگاه به نفع تو کار کنه
روزی پنج دقیقه برای کار کرد روی ذهن ناخودآگاه ات وقت بگذار
اگر دوست داری در این زمینه بیشتر بدونی این کتابهایی است که میتونی مطالعه کنی
The Four Agreement by Don Miguel Ruiz
Maverick Mindset by Dr. John Eliot