من از آن دسته ادمها نیستم که معتقد است «اشتباه داوری هم بخشی از ورزش است و مزه بازی است» خیر . اشتباه داوری زهر مار بسکتبال است. من تمرین نمیکنم و پدر خودم را در نمیآورم که یک نتیجه کار من را اشتباه یک داور به باد بدهد. تجربه نشان داده تا وقتی انسان در کار دخیل است اشتباه هم وجود دارد.
استفاده از هوش مصنوعی به نظرم عملی ترین روش است. اما اینکه یکباره انسان را حذف کنیم و کار را به دست مشتی برد الکترونیکی بدهیم خریت است. به نظرم همین روشی که ان بی ای جلو میرود خوب است. در ابتدا از هوش مصنوعی برای امر تحقیق و آزمایش روی بازی بسکتبال استفاده شود. در قدم بعدی از هوش مصنوعی، تشخیص تصویر و یادگیری ماشین به عنوان ابزاری کمکی داور (نه برای قضاوت نهایی)استفاده شود. سپس اهسته اهسته تصمیمات ساده و شسته رفته نظیر پا روی خط هنگام شوت، اوت، بک کورت و گل تندینگ را به ماشین بدهیم و داور روی بقیه موارد مثل خطاهای فردی تمرکز کند.
اینجاست که باید ماشین به اندازه کافی اطلاعات تصویری جذب و پردازش کند تا بتواند در مورد خطاهای ناشی از برخورد بازیکنان رای بدهد. شاید در اینده برای این کار از تکنولوژی نظیر ورزش شمشیر بازی که کوچکترین تماس شمشیر با بدن حریف را ثبت میکند استفاده شود. پس از اینکه مطمن شدیم ماشین میتواند خطاهای فردی را تشخیص دهد به نظرم باید چند فصل داوری ماشینی در پشت صحنه کل بازی را بطور موازی با داور انسانی قضاوت کند و در پایان نتیجه قضاوت داوری انسانی (کسی که قضاوت اصلی بازی را بر عهده دارد) را با آنچه ماشین بیرون داد مقایسه کرد. نتیجه این مقایسه میتواند منبع خوبی برای آموزش ماشین باشد. تنها پس از این مرحله است که میتوان قضاوت بازی را مستقلا به ماشین سپرد و انسان فقط نقش سرپرستی را اداره کند. به نظرم در نهایت داور انسانی تنها مسول اعلام خطاهای غیر ورزشی و تکنیکال باید باشد.
میدانیم اطلاعات جهت دار میتواند الگوریتم ماشین را به سمت جهت دار بودن هدایت کند. (نمونه هایش در الگوریتمهای نژاد پرست یا سیاسی شبکههای اجتماعی فراوان است) چطور میتوانیم داور ماشینی در بسکتبال را از این نوع جهت گیری های در امان بداریم ؟ (مثلا بازیکنی که هنگام کوچکترین تماس عربده میزند و دارو به نفعش خطا میگیرد)
یکی از تفاوت های بزرگ لیگهای ورزشی در امریکا درامد بی سابقه آنها از پخش تلویزیونی است و این بی دلیل نیست. امریکا پیشتاز پخش زنده ورزش در جهان است. اولین نمونه پخش عمومی ورزش در جهان در سال ۱۹۱۱ یک مسابقه فوتبال دانشگاهی امریکا با تلگراف به شهر دیگری منقل شد اما اولین پخش زنده واقعی مسابقه ورزشی در سال ۱۹۲۱ بازهم در امریکا رخ داد. این برنامه پخش زنده یک مسابقه بوکس حرفهای بود که در ان روزها فراوان طرفدار داشت. در همان سال اولین پخش زنده رادیویی مسابقه بیسبال هم در امریکا رخ داد. اولین بار که ورزش از تلویزیون زنده پخش شد المپیک برلین در سال ۱۹۳۶ بود که تماشاگران زیادی نداشت. اولین پخش زنده ورزش در امریکا سال ۱۹۳۹ بود. در ان سال هم مسابقات دانشگاهی و هم فوتبال لیگ ملی امریکا پخش شد. اولین پخش ملی زنده ورزش در امریکا سال ۱۹۵۱ روی انتن رفت.
از همان روزهای اول مالکین تیمهای حرفهای فهمیدند اجازه پخش تلویزیونی میتواند پشتوانه خوبی برای رشد لیگ و افزایش درامد باشد اما مشکلی که این که تیم های شهرهای کوچک به اندازه تیم های معروف شهرهای بزرگ توانایی فروختن حق پخش نداشتند. اینجا بود که لیگها کل حق پخش را بصورت یک بسته برای فروش به شبکه ها ارایه کردند. یعنی اگر کسی میخواست بازی تیم معروف را ببنید باید بازی تیم های کم طرفدار را هم میخرید. اینجا بود که شبکه های تلویزیونی از لیگحرفهای امریکا به دلیل ایجا مونوپولی شکایت کردند و برنده شدند و لیگ حق نداشت امتیاز پخش را به عنوان یک بسته بفروشد. اما در سال ۱۹۶۱ کنگره امریکا قانونی به نام «قانون پخش تلویزیونی» که رای دادگاه را معلق کرد و به لیگهای حرفه ای اجازه داد تمام بازیهای بصورت یک بسته اختصاصی به یک شبکه بفروشند. این نقطه ای بود که باعث شد ارزش امتیاز پخش زنده بازی ها سر به فلک بزند. در دهه هشتاد این قانون متمی خورد که اجازه داد تیمها تحت شرایطی حق پخش تلویزیونی شان به شبکه های محلی بفروشند در حالی که هنوز امتیاز پخش ملی در این کشور بصورت یک بسته یکپارچه فروش میرود. اگر کسی بازی های گلدن استیت ولیکرز را میخواهد باید حق بازی های شارلوت و مینه سوتا را هم بخرد.
این قانون صنعت ورزش را در امریکامتحول کرد و الگویی برای نحوه مدیریت قراردادهای تلویزیونی ایجاد کرد. این قانون به لیگهای بزرگ ورزشی اجازه داد تا با ملی کردن قراردادهای تلویزیونی، دسترسی به مسابقات را در سراسر کشور افزایش دهند و به این ترتیب تعداد طرفداران خود را بیشتر کنند، به جای محدود کردن پخش به بازارهای محلی. به دلیل همین قانون است که دیگر تیمهای لیگهای حرفه ای ورشکسته نمیشوند چرا به عنوان بخشی جدا نشدنی از بسته امتیاز حق تلویزیونی همیشه فرصت درامدزایی برای انها فراهم است.
بخاطر کیتلین کلارک بسکتبال حرفه ای زنان در امریکا رو به رشد است اما این رشد مشکلات فعلی را حل نکرده. بازیکنان زن هنوز هم درامدشان در حد یک ورزشکار حرفه ای نیست. به همین دلیل است که سالها ستاره های دبیلو ان بی ای پس از خاتمه فصل به تیم های اروپایی میپوستند تا کمبود درامدشان را با حضور در یورولیگ زنان تامین کنند. پس از ماجرای گروگان گیری بریتنی گراینتر توسط روسیه حضور ستاره های دبیلو ان بی ای در اروپا امری خطرناک است.
اینجا بود که دو ستاره دبیلو ان بی ای، برایانا استوارت و نفسیه کالیر، اینده خودشان را در دست گرفتند و لیگ جدید برای بسکتبال زنان در داخل امریکا تاسیس کردند. این لیگ جدید آن رایوالد یا بی همتا نامدارد و سبک جدیدی از بسکتبال است که قبلا وجود نداشته. در این لیگ سی نفر از بهترین ها دبیلو ان بی ای در قالب تیم های پنج نفری با هم رقابت میکنند. اما این رقابت بصورتی است که فقط سه بازیکن از هر تیم در هر لحطه داخل زمین است. زمین بسکتبال این لیگ دو سوم طول زمین بسکتبال رسمی در لیگ دبلیو ان بی ای است. شش تیم حاضر در این لیگ در شهر میامی رقابت میکنند و نیازی به سفر نیست. این لیگ همچنین رقابت های تک به تک یک حذفی هم دارد.
جدا از سبک انقلابی این لیگ مهمترین نکته ان در بیزنس لیگ نهفته است. متوسط دستمزد بازیکنان این دویست و پنجاه هزار دلار است که از بالاترین دستمزد در دبیلو ان بی ای و جاهای دیگر در دنیا در بسکتبال زنان بالاتر است. نکته بی سابقه این لیگ اینست که هر سی بازیکن حاضر در لیگ در مالکیت لیگ شریک هستند.
این لیگ در سه ماه اول سال دو هزار و بیست و پنج اغاز خواهد شد. جالب این که ان بی ای هیچ مشارکتی در این لیگ ندارد و در صورت جاگیر شدن آن تاثیر مستقیم ان روی کاهش سطح رقابت یورولیگ زنان خواهد داشت چرا که ستاره های حاضر در دبیلو ان بی ای نیازی به پول های اروپایی نخواهند داشت.
مراحل حساس پلی اف جایی است که آهو از یابو جدا میشه، دوغ از دوشاب و ستاره از ابر ستاره. دقیقا مثل چیزی که در سری پلی اف مینهسوتا تیمبرولوز در برابر دلس موریکس دیدیم. تمرکز من در این پست روی رودی گوبر است.
رودی گوبر چهار بار مدافع سال شده و یکی از بهترین بازیکنان تیم ملی فرانسه است. از این بابت بعید میدانم به تالار مشاهیر راه پیدا نکند اما همین اسطوره اینده بازیکنی است که مربی جگر ندارد در لحظات حساس کواتر چهارم یک بازی نزدیک او را وارد زمین کند. چرا؟ چون او یک بازیکن یک بعدی است. فقط توان اثر گذاری در فاصله یک متری حلقه را دارد (حتی در حمله را هم ندارد) رودی گوبر نمونه کامل یک بازیکن تک بعدی است. بازیکنی که در دفاع توان میتواند حلقه را حفاظت کند (حتی توان دفاع تک به تک ستاره هایی نظیر خودش را ندارد) و در حمله میتواند پاس قوسی روی حلقه را بگیرد و دانک کند. او در فصل عادی دومین ریباند کننده لیگ است اما در پلی اف، جایی که محک تیمها مشخص میشود، بازیکن هفتم (معدل ریباند در هر بازی)است . پشت بازیکنانی چون بابی پورتیس و جاش هارت!!
تیمها در انبیای واقعاً بازیکنان را انگونه که در سازمان های دیگر میبنیم "بازخرید" نمیکنند. به جای این کار، تیم ها با توافق با بازیکن راهی برای رها شدن او از تعهدات تیم پیدا می کنند. بازخرید نیازمند یک توافق بین بازیکن و تیم هستند. این به این معناست که هر دو طرف باید مایل به جدایی باشند.
در این توافق برای جدایی در همه موارد بازیکن قبول می کند تا بخشی از حقوق ثابت باقیمانده خود را با به تیم ببخشد تا و تیم در مقابل تضمین میکنه تا اخر قرار دادش را پرداخت کند. این نکته اهمیت زیادی دارد چرا که بازخرید شدن مستقیماً روی سقف پرداخت حقوق تیم تأثیر میگذارد . این بدان معناست که تیم در مقایسه با نگه داشتن بازیکن در ترکیب، از سقف پرداخت را صرفهجویی میکند.
اگر بازیکن چند سال از قراردادش باقی مانده صرفه جویی میزان حقوق کاهش یافته ممکن است به چند فصل تقسیم شود. این به باقیمانده طول قرارداد اصلی ربط دارد و تیم ها به طور یکنواخت بین فصل های باقی مانده از قرارداد اصلی تقسیم میکنند.
مثلا بازیکن X یک قرارداد 20 میلیون دلاری دارد که دو فصل آن باقی مانده . او با با تیم توافق میکند که بازخرید شود و 8 میلیون دلار از بیست میلیون دلار باقی مانده را بی خیال شود. اینجاست فضا به اندازه 8 میلیون دلار زیر سقف دستمزد تیم به خالی میشه و بدهی تیم به بازیکن میشود مجموعا 12 میلیون دلار.حالا اگر بازخرید قبل از شروع فصل رخ دهد، این 12 میلیون دلار تعهد تیم به طور مساوی در دو فصل باقی مانده توزیع میشود، که نهایتا سالی 6 میلیون دلار زیر سقف پرداخت برای تیم ها جا باز می شود. اگر بازخرید در وسط ها فصل رخ دهد، باقیمانده 12 میلیون دلار را به تناسب بخشی که از فصل باقی مانده حساب میکنند و بین دو فصل تقسیم میکنند.
حالا عملا این کار چطوری انجام می شود:
قدم اول: گفتگو و چانه زنی: بازیکن و تیم در مورد شرایط جدایی چانه زنی میکنند و نهایتا به توافق میرسند.
قدم دوم: تیم بازیکن را آزاد میکند: هنگامی که شرایط توافق شدند، تیم به طور رسمی بازیکن را آزاد میکند و قراردادشان را لغو میکند.
قدم سوم: مدت زمان آزادی 48 ساعته: بازیکن در یک مدت زمان 48 پس توافق تیمهای دیگر میتوانند او را برای حقوق باقیماندهاش درخواست کنند. عین تبادل بازیکن که تعهد قرارداد از تیمی به تیم دیگر منتقل میشود. در این شرایط عملا بازخرید به تبادل بازیکن تبدیل میشود.
قدم چهارم :تبدیل شدن به بازیکن آزاد: اگر هیچ تیمی در ۴۸ ساعت بازیکن را درخواست نکند، این بازیکن به بازیکن ازاد تبدیل میشود و مجاز است با هر تیمی قرارداد ببندند.
چرا بازیکنان و تیم ها وارد فرایند بازخرید می شوند؟
برای بازیکنان: بازخرید فرصتی برای پیوستن به یک تیم رقابتی یا یک تطبیق بهتر را ارائه میدهند، حتی اگر به معنای کمتر پول باشد.
برای تیمها: بازخرید فضای خالی زیر سقف یا انعطاف در ترکیب تیم را ایجاد میکنند.
نکات مهم:
تعهدات تیم ها: تیمها هنوز باید حقوق ثابت باقیمانده بازیکن را بپردازند، حتی اگر بازیکن با یک تیم جدید قرارداد ببنند و کمتر درآمد داشته باشد.
بازخرید بدون توافق: تیمها ممکن است بازیکنان را بدون رضایت آنها بازخرید کنند، اما هنوز باید تمام حقوق باقیمانده او را بپردازند. در چنین شرایطی بازیکن بخشی از قراردادش را نمیبخشد
پول مرده: به بخشی از حقوق پرداختی هر فصل میگن که به بازیکنان بازخرید شده پرداخت میشه.