در شبکه های اجتماعی (انگلیسی زبان و فارسی) دیدم که عده ای زیادی به این صحنه ایراد گرفتند که چرا تماشاگران ان بی ای از مهمترین شوت تاریخ بسکتبال ان بی ای با موبایل عکس و فیلم میگیرند و چرا یک دقیقه موبایل را غلاف نمیکنند تا از لحظه لذت ببرند. ایراد گرفتند که «چرا این خاک تو سر ها در لحظه زندگی نمیکنند» یا حتی دیدم یکی سوپر عرفانی شد و گفت «انقدر در تکنولوژی غوطه خورده ایم که خودمان را فراموش کردیم».
به تمام عزیزان صوفی و عرفای مدرنی که میخواهند در لحظه زندگی کنند و غوطه ور لحظات شوند دو نکته عرض کنم:
یک - ما دیگر در دوران ابوسعید ابولخیر و بایزید بسطامی زندگی نمیکنیم. زندگی در سال ۲۰۲۳ انهم در لوس انجلس رویه دیگری دارد. بخشی از تجربه لحظات مهم به اشتراک گذاشتن و ثبت کردن آن لحظه است. وقتی بچه شما اولین قدم هایش را بر میدارد اولین و منطقی ترین عکس العمل پدر و مادر بیرون اوردن تلفن و ثبت این لحظه است. تقریبا هر کسی در لوور به دیدار نقاشی مونالیزا میرود از آن عکس میگیرد، دلیلش این نیست عکسی از مونالیزا وجود ندارد، بلکه اینست که میخواهد حضور خودش در آن محل در آن لحظه را برای خودش جاودانه کند و با کسانی که دوست دارد به اشتراک بگذارد. این ثبت و جاودانه کردن تجربه است نه غوطه خوردن در تکنولوژی. این بخشی از در لحظه زندگی کردن مدرن است. ثبت لحظات چیزی بود که در دوره ابو لولو جوزجانی چون ایفونی نبود فقط در مغز فرد امکان پذیر بود، بخاطر همین میرفت توی غار مینشست و به هپروت میرفت.
دو- ثبت این شوت تاریخی چند ثانیه بود و در این چند ثانیه تماشاگران تلفن را بیرون اوردند و عکس و فیلم و لایو گرفتند. اینجوری نبود که از اول بازی تلفن به دست در حال فیلم گرفتن باشند. اگر چنین بود بسیار عجب بود. اگر کسی در سالن سینما هنگام تماشای فیلم اواتار (سه ساعت و خورده ای)تمام مدت داشت فیلم میگرفت برو یقه اون را بگیر.
خلاصه اینکه خیلی خودتان را گرفتار صحبت های عرفای اینستاگرمی نکنید. زندگی خودتان را بکنید، لحظات مهم زندگی تان را ثبت کنید و با هر کسی که دلتان خواست به اشتراک بگذارید. این در دنیای امروز ما دقیقا نمونه «در لحظه زندگی کردن» است.
زیاد میشنوم «اقا کارن اینها همه مافیا هستند» یا « کجایی عمو! کل بسکتبال مافیاست» مافیا نام یکی از شبکهها تبه کاری سازمان یافته در جهان است. مثل مافیای حزب الله لبنان، کوزا نوسترا و خانواده گمبینو در امریکا یا یاکوزا در ژاپن. به نظرم فدراسیون بسکتبال مافیا نیست.
چرا؟
مافیا از دیدگاه سازمانی مشخصاتی دارد که فدراسیون بسکتبال (اصولا ورزش دولتی ایران) هیچ کدام را ندارد. قدم اول مافیا یک گروه تبه کاری «سازمان یافته» است. سازمان یافته یعنی ساختار مدیریت درست و حسابی دارد و آدمهای هر پست میداند چه میکنند. چنین چیزی در فدراسیون نداریم. دوم اینکه ادمی که در بالای یک شبکه تبه کاری سازمان یافته است شخصی است که پله پله در اثر جنایت و تبه کاریها پس از سالها نشان دادن توانایی مدیریت به بالای سازمان رسیده. در فدرسیوان بسکتبال هر دلقکی میتواند رییس شود. بستگی به میزان وابستگی به راس ماجرا دارد. در مافیا مرام و قانون وجود دارد و تک تک اعضا تا سرحد مرگ به مرام و قانون گروه تبه کاری وفادار هستند. در فدراسیون همه شبها با یک چشم باز میخوابند تا رفیقشون از پشت کارد توی کمرش نکننه. در بسکتبال ایران یارو یک روز بازیکن ملی است فرداش برای سه سال محروم میشه، یکی دیگه مربی بود که حق داشتن تیم باشگاهی نداشت ناگهان ورق برگشت مربی تیم ملی شد.
به نظر فدراسیون بسکتبال ایران بیشتر شبیه سیستم مدیریت سیاره مرگ (اون اسلحه خفن در فیلم جنگ های ستاره) است و دارو دسته دارت ویدر است. یک مشت ادم بی وجود از ترس از یک بابایی که نصف بدنش سوخته و حتی بلد نیست بدود طوطی وار از او پیروی میکنند. تنها راه بالا رفتن در این سازمان اینست که نفر قبلی کشته بشه. آدمهای این سازمان اینقدر بی عرضه هستند که توی جنگ هزار تا تیر هم بزنند یکیش به هدف نمیخوره. فقط چون از بالا پول میاد میتونن سیاره مرگ درست کنند که تازه یک بچه قیزی از بیابون های سیاره تتویین میاد با یک اژدر کل سیاره را به باد فنا میده. اونم نه یکبار، بلکه دوبار.
فدراسیون بسکتبال سیاره مرگ است.
یکی از پیچیده ترین مفاهیم فرهنگی ما موضوع شکسته نفسی است. در فرهنگ ما شکسته نفسی صفتی پسندیده است و مردم انرا به عنوان مشخصه ای مثبت نام میبرند اما اینکه چقدر در تربیت ایرانی تلاش میکنیم شکست نفسی را به کودکان خودمان بیاموزیم بحث دیگری است که خارج از این پست است.
در فرهنگ دهخدا شکسته نفسی به این شکل معنی شده: خود را کوچکتر از ان چیزی که هستیم نشان دهیم یا بمایم. خود را پایین تر از چیزی که هستیم بنماییم. در فرهنگ غربی دقیقا کلمه شکست نفسی نداریم. نزدیک ترین چیزی که به شکسته نفسی هست کلمه هامبل است که به معنی اینست که اهمیت خود را پایین از چیزی که احساس میکنیم نشان دهیم. من به شخصه با مفهوم شکست نفسی به دیدگاه ساختاری مشکل دارم چون معقتدم اهمیت یک شخص باید در یک چارچوب مطرح شود نه در همه چارچوب ها. اگر کسی یک ورزشکار مهم است در چهارچوب ورزشی مهم است و نباید پایین تر چیزی که هست خود را نشان دهد، اما همان ورزشکار مهم در صف بانک ایستاده به هیچ وجه بالاتر از شهروندان دیگر نیست. اگر دیدیم او هم مثل بقیه توی صف ایستاده نشانه شکست نفسی او نیست. در چهارچوب خدمات شهری او هم مثل بقیه است و اینکه توی صف ایستاده نشانه شکست نفسی او نیست.
وقتی در چارچوب ورزش حرفه ای به شکست نفسی نگاه میکنیم قضیه پیچیده میشود. در دنیای امروز ما هر ورزشکار حرفه ای یک مارک تجاری است. ارزش یک ورزشکار بر اساس باور دیگران از ارزش انها تعیین میشود. دقیقا مثل ارزش یک مارک اتومبیل، لباس، ابزار و چیزهای دیگر تجاری. همانطور که از یک مارک تجاری انتظار نداریم خودش را پایین تر از چیزی که هست نشان دهد از یک ورزشکار هم نباید انتظار داشت خودش را (در چهارچوب ورزش) پایین تر چیزی که هست نشان دهد. حتی همانطور که مارک های تجاری ادعاهایی دور و دراز میکنند یک ورزشکار هم حق دارد ادعا کند، حتی از نظر مخاطب این ادعا با واقعیت اتصالی نداشته باشد.
مشکل جایی پیش میاید که مخاطب ورزشکار حرفه ای را یک مارک تجاری نمی شناسد و فقط جنبه انسانی او را در نظر دارد. احساس میکند یک ورزشکار حرفه ای هم مثل دوستش یا اعضای فامیل باید شکست نفسی کند و خودش را پایین تر ان چیزی که هست نشان دهد. یا حتی بسیار از مخاطبان از اینکه یک ورزشکار ادعایی میکند (هر چقدر هم از نظر مخاطب غیر عادی و دست نیافتی) شاکی میشوند.
سوال: آقا کارن! چرا هی فلانی را تخریب میکنی؟ فلان مربی خودش بازیکن تیم بوده، خیلی با دانش است، دیگه شما چی میخواهی هی ایراد میگیری؟
پاسخ: در گفتگوها زیاد میشنوم که فعلانی خودش آدم عنی است ولی چون بسکتبالیست خوبی بوده لیاقت مربیگری فلان تیم یا اموزش در فلان باشگاه را داره. یا فلانی با اینکه ادم درونگرایی است اما چون قبلا تیم ملی بوده مربی خوبی میشه.
به نظر من بسکتبالیست بودن یا حتی بازیکن تیم ملی بودن شاخص تعیین کننده برای مربی خوب بودن نیست. به نظر من (اقا! این مقاله علمی نیست که برین از فلان دانشگاه سند بیاورید نه اینطور نیست) مربی (حالا یا کوچ یا تمرین دهنده) قبل از اینکه خودش بسکتبال خفنی باشد باید چند تا نکته دیگر داشته باشد تا از نظر من مربی خوب تلقی شود:
- عشق به بسکتبال. من خدا تا بسکتبالیست (ایرانی) میشناسم که دوران بسکتبالشون عالی بودند ولی پس از پایان دوران بازیگری هیچ عشقی به بسکتبال ندارند. عین دوست دختر زمان دبیرستان و دانشگاه برایشان تمام شد و رفت پی کارش. در عوض ادمی که میشناسم که حالا ممکنه بهترین بازیکن در تاریخ ایران نبوده ولی عشقش به بسکتبال هنوز فوران میکنه. حتی ادمی که بسکتبالیست هم نبوده و عاشق است. عشق به بسکتبال باعث میشه مربی برای بازیکن دل بسوزونه، باهاش مهربان باشه، برای بازیکن وقت بگذاره، صبر و تحمل داشته باشد. عشق به بسکتبال باعث میشه هر وقت بازیکن وارد سالن میشه میبننه مربی قبل از او امده.
- توانایی ارتباطی: لزوما هر کسی که در دوران بازیگری اش خفن بوده توانایی ارتباط خوبی ندارد. این شامل ارتباط احساسی (هوش هیجانی) و ارتباط کلامی فرد میشود. مربی باید بتواند با کلام موضوعی را به بازیکن منتقل کند. خوب بازی کردن لزوما ارتباط کلامی در همه آدمها را توسعه نمیدهد.
- شخصیت جذاب: مربی بسکتبال دریچه هر نو اموز برای ریشه دادن عشق به بسکتبال است. اگر مربی نتواند با شخصیت جذابش بازیکن را جذب کند راه برای عاشق شدن نو اموز سخت میشود. لزوما کسانی که در بالاترین سطح بسکتبال بازی کردند شخصیت جذابی ندارند، نمیتوانند دیگران را تحت تاثیر خودشان قرار دهند.
در پایان: در ایران وقتی میخواهند بگویند فلانی مربی خوبی است میگن با دانش است. یعنی چهار تا های لایت خارجی را تحلیل کرده و بلده دو تا نقشه بزنه. این به نظر من به بیراهه رفتن است. مربی خوب مربی است که عاشق بسکتبال باشد،توانایی اراتباطی قوی داشته باشد و شخصیت جذاب داشته باشد. علم بسکتبال و بازی کردن در تیم ملی و چیزهایی دیگر با داشتن این مشخصه برای هر کسی قابل دسترس است. مربی اگر عاشق باشی دنبال علم می رود، توانایی ارتباطی داشته باشد علم را به بازیکن منتقل میکند و شخصیت جذاب داشته باشد نو اموز و بازیکن را در مسیر موفقیت قرار میدهد.
شاید از قدیمیها یا افرادی که بسکتبال مدرن را دوست ندارند شنیده باشید که سه امتیازی زیاد بسکتبال را زشت کرد. حتی استفاده از تشبیه «شوت یک ضرب» هم برای توصیف بسکتبال مدرن شنیدم. وقتی از کسانی که چنین دیدگاه به بسکتبال مدرن دارند پرسیدم چرا بسکتبال سه امتیازی را دوست ندارد دلیل مستدلی را برای من بیان نکردند.
اما من برای علاقه به این نوع بسکتبال هفت دلیل دارم و معتقدم سه امتیازی بیشتر بسکتبال را زیباتر و هیجان انگیز تر میکند.
دلیل اول: بازیکنان از همه جای زمین تهدید هستند. به محض اینکه مهاجم از نیمه عبور میکند هر لحظه امکان اقدام است این برای تماشاگر هیجان انگیز است. دیگر بسکتبال شبیه فوتبال نیست که نیم ساعت بعد از عبور توپ از نیمه تماشاگر انتظار خطر روی دروازه داشته باشیم.
دلیل دوم: حجم زیاد سه امتیازی باعث شد دفاع باز تر شود. دفاع باز فضای حرکت و اقدامها زیبا زیر حلقه، دانک های رعد اسا و فنونی چشم نواز است را به همه بازیکنان بلند و کوتاه میدهد.
دلیل سوم: از همه بازیکنان انتظار هست سه امتیازی بزنند به همین دلیل قد بلند ها هم باید به این مهارت مجهز شوند. بازیکنانی که مهارتهای گسترده تری دارند بسکتبال را زیباتر میکنند.
دلیل چهارم: با افزایش اقدام به سه امتیازی فرصت امتیاز اوری به طور مساوی بین بازیکنان بلند و کوتاه یک تیم تقسیم میشود. بسکتبالی که سنترها (کریم و ویلت) و پاور فوروارها (کارل ملون و تیم دانکن) موقعیت امتیاز اوری را قبضه کرده بودند دیگر تمام شد. اکنون جا مورنت ها، استفن کریها و تری یانگ ها هم به جمع امتیاز اوران نخبه پیوستند.
دلیل پنجم: بسکتبالی که بر پایه سه امتیاز زیاد است باید (طبق قانون امار) مالکیت های و اقدام های یک تیم را در یک بازی بیشینه کند تا امید ریاضی بیشتری نسبت به دو امتیازی داشته باشد. به همین دلیل سرعت بازی افزایش مییابد. بسکتبال سریع یعنی بسکتبال زیبا
دلیل ششم: در بسکتبال بدون شوت دور برای حل کردن مشکل بلبشوی زیر حلقه مجبور بودند قوانین عجیبی شبیه ممنوعیت دفاع منطقه ای وضع کنند تا همه زیر حلقه چنبره نزدند. با افزایش اقدام به سه امتیازی دیگر نیازی به چنین ممنوعیتی نیست چرا که شلوغی زیر حلقه بطور ارگانیک خلوت شده.
دلیل هفتم: اکنون که مدافعین میدانند همه سه امتیازی میزنند پیدا کردن یار خالی برای سه امتیازی کار سختی است. گردش سریع توپ برای یافتن یار خالی یا حرکت بازیکن بدون توپ برای یافتن فضا دریافت توپ و شوت به امتیازی (نظیر کاری که استفن کری میکند) بسکتبال مدرن را زیباتر و هیجان انگیز تر کرده.
وقتی کلمه تجلیل را میشنویم اتوماتیک به یاد مراسم ختم و نماز میت میافتیم. هر وقت صحبت از تجلیل یک ورزشکار یا مربی است بلافاصله اولین سوال که «ای بابا چطوری مرد؟ اونم کرونا گرفت؟» چرا که تجلیل از نام یک ورزشکار هنگامی رخ میدهد که او مرده است.
در ادامه ادعای شگفت انگیز «یورولیگ از ان بی ای بهتر است» مربیانی با من تماس گرفتند که ما نگفتیم یورولیگ بهتر است، ما گفتم «تماشای ان بی ای برای نواموزن مضر است، میخواهند ادای ستاره ها را در بیاورند اما چون بدنش را ندارند بازی شان خراب میشود.»
بخش عمده ای از توسعه بسکتبال در مغز رخ میدهد. تصویرگری ذهنی یا منتال ویژوالیزشن بخش غیر قابل جدا شدن پیشرفت یک نوجوان است. وقتی من دوازده ساله بودم در ذهنم خودم را لری برد تصور میکردم و شوت سه امتیازی فید اوی میزدم، هم تیمی ام خودش را ایزیا تامس تصور میکرد و بدون اینکه کسی جلویش باشد شونصد تا کراس اور غیر ضروری میزد، ان یکی خودش را جوردن تصور میکرد و لی اپ بدون دفاع را اکروباتیت یک دستی از چپ به راست میبرد. اینها اثر فرایند تصویر سازی بود که در ذهن سیزده سالگی ما رخ میداد. ما توی دهنمان خودمان را در پلی اف ان بی ای جایی که باستن در برابر نیویورک، شیکاگو در برابر دیترویت مبارزه میکرد تصور میکردیم. اما چیزی که مربی ما شعور و دانشش را نداشت این بود که این تصویر سازی برایمان موشکافی کند، معنی حرکات را برایمان باز کند، راه رسیدن به اجرای صحیح هر فن را برایمان هموار کند، دلیل هر حرکت را بگوید و از قدت تخیل ما برای کمک به پیشرفت تک تک ما استفاده کند. این بود که همه ما عین علف هرزه و بعضی ها مثل گلی در خارزار بزرگ شدیم.
من خودم را میگویم. من عاشق لری برد بود چون همان سال ام وی پی شده بود. وقتی لری برد شوت میزد به سمت عقب فید اوی میکرد و به نظرم خیلی خوشگل بود. من هم سعی میکردم همین کار را بکنم. معنی اش را نمیدانستم ولی همه شوت هایم فید اوی بود! فکر میکردم لابد لری برد این کار را میکند خوب است. حتی وقتی دفاع نداشتم و از روی سه امتیازی هم شوت فید اوی میزدم (صد رحمت به جی ار اسمیت) مربی پایه من شعور و بینشش را نداشت که بگوید که دلیل فید اوی لری برد ایجاد فضا برای شوت زنی است و وقتی دفاعی وجود ندارد نیازی به ایجاد فضا نیست پس الکی شوت معمولی را سخت تر نکن. مربی دانشش را نداشت به من نشان دهد فید اوی درصد شوت را پایین میاورد. حتی نمیدانست که میتواند به من بگوید اگر عشق فید اوی هستی به جایی اینکه از سه امتیازی بزنی بیا شوت منطقه ای بزن (جایی که شلوغ تر است) که دفاع بیشتری داری تا حداقل فید اوی را در شرایط درستش اجرا کنی.
کار مربی روشنگری است نه منع بچه ها از بهترین چیز دنیا. کار مربی اینست که زوایای پنهان بسکتبال را برای بچه ها عیان کند نه کشتن حس تخیل و تصویر سازی. مسیر موفقیت را به انها نشان دهد نه انها را از کمال خواهی دور کند.به جای فشار روی بچه های برای تماشای یورولیگ (جایی که بازیکنان دسته دوم و سوم امریکایی بازنشسته میشوند) به انها یاد بدهید چطور ان بی ای تماشا کنند. زوایای مهم زندگی ستاره ها را به انها نشان دهیم. به بچه بگوییم اگر میخواهند کوبی باشند به جای عن اخلاق بودن باید اولین کسی باشند که وارد سالن میشوند و اخرین کسی که خارج میشود. اگر میخواهند مثل جیمز هاردن باشند به انها بگویید به جای ریش گذاشتن و تراولینگ کردن چهل و شش درصد سه امتیازی بزنند. اگر میخواهند لبران جیمز باشند به جای قردادن و فیلم در اینستاگرم گذاشتن یادبگیرند چطور رهبر باشند. اگر میخواهند استفن کری باشند به جای ول دادن از وسط زمین به انها بگویید در یازده ثانیه بیست و پنج کراس اور بزنند. اگر میخواهند وستبروک باشند به جای شلوار پاره و تنگ پوشیدن بگویید صد و چهارده سانت بپرند. کار شما به عنوان مربی پایه استفاده از قوه تخیل و تصویر سازی ذهن نوجوان و هموار کردن مسیر برای انهاست نه اینکه بگویید حق ندارید ان بی ای تماشا کنید.
چندی پیش در محفلی دوستانه با پدر و مادری اشنا شدم که پسر جوان اول دبیرستانی داشتند. پسر جوان بسیار اراسته، مودب و هنرمند بود. در محفل پیانو زد و کف و خون حضار درامد. مادر میگفت شاگرد اول کلاس هم هست. همه به مادر و پدر برای تربیت چنین جوان که هم درس خوان است و هم هنرمند تبریک گفتند و طبیعتا چون محفل ایرانی بود عده هم حسادت کردند و زیر لبی «حالا فکر کرده چه گهیه» گفتند.
یکی دو ساعت بعد، پس از چند لیوان مشروبات الکلی، درد دل پدر برای من باز شد که روی دیگری از زندگی این جوان اول دبیرستانی را نشان میداد. پدر گفت: چون پسرم شاگرد اول کلاس (در کلاس هشتم) بود و هنرمند فرستادیمش دبیرستان استعداد های درخشان. چند هفته ای نگذشت که دیدم نمره های پسرم روز به روز خرابتر و روحیه اش روز به روز درب و داغون تر میشود. کار به جایی رسید که گفت اصلا نمیخواهم برم مدرسه! رفتم مدرسه گفتم چه بلایی سر بچه من اوردین؟مشاور مدرسه گفت: اتفاقی که برای بچه شما افتاده چیز جدیدی نیست. فرزند شما در زندگی تا بحال با چنین سطحی از رقابت روبرو نشده و به قول قدیمی ها زیرش زاییده. بعد مشاور به یکی از بچه های مدرسه داشت با یکی از معلم های توی دفتر حرف میزد اشاره کرد. گفت : پسر شما شاگرد اول مدرسه اش بود و پیانو میزد، درسته؟ حالا این جوون را ببنید. اسمش راجیش است. او همکلاس پسر شماست. او هم شاگرد اول مدرسه اش بود. عضو ارکستر فیلارمونیک دانش اموزی استان است و چهار ساز را بطور تخصصی مینوازد. قهرمان تنیس شمال تورنتو است، در مجله ورزشی تنیس مقاله مینویسد و دو تا اپلیکشن برای ایفون نوشته که سالی ده هزار دلار فروش داره. پسر شما قراره با این جوون رقابت کنه. تازه راجیش یک بچه معمولی در کلاس پسر شماست، از اینها هجده تا دیگه توی ان کلاس هست.
پدر ته لیوانش را سر کشید و با اندوه گفت: پسرم همیشه هر جا بوده بهترین بوده و الان توی این کلاس در حد تنبل ته کلاسی شده و احساس میکنه نسبت به بقیه هیچی نیست. سطح امتحانات بالاتره و سطح بچه ها انقدر بالاست که پسرم قاط زده. هیچ وقت تجربه این را نداشته که با چنین شرایطی رقابت کنه. با چند تا روان شناس حرف زدم و تصمیم گرفتم از مدرسه برش دارم بیارمش مدرسه عادی.
دیروز که بحث «حدادی بهتر است یا یاو مینگ» دوستانی نبود امکانات در ایران را دلیل فاصله بین او و یاوو مینگ مطرح کردند. این دوستان به تفاوت سطح رقابتی که حامد حداددی و مینگ را از هم جدا میکرد توجه نکردند. حدادی در ایران تقریبا بدون هیچ رقابتی بزرگ شد . شک دارم در بسکتبال ایران هیچ بازیکنی با شرایط فیزیکی حامد حدادی وجود داشته (تمام بازیکنان بالای دومتر و پانزده سانتی که من میشناسم سلامت نبودند) وجود داشت که کار حامد را برای سنتر شماره یک تیم ملی شدن سخت کرده بود. اما یاوو مینگ در کشور یک میلیارد و خورده ای مجبور بود با حداقل چهل میلیون بسکتبالیست دیگر رقابت کند. فکر میکنید در چین چند بازیکن در ابعداد یاوو مینگ وجود داشت؟ که یکی میشود یاوو مینگ. حامد حدادی این امکان را داشت که با سعید فتحی ماه ها بصورت تخصصی در اردوی ملی کار کند. کدام بازیکن دیگر در ابعاد حامد چنین امکاناتی داشت. حتی بعد از رفتن او به ان بی ای سطح مسولیت مینگ در هیوستن با سطح مسولیت حامد در ممفیس و جاهای دیگر قابل مقایسه نبود. مینگ هر سال با نظیر شکیل اونیل سرو کله میزد و نوزده امتیاز میاورد. اگر مصدومیت عمر ورزشی اش را کوتاه نکرده بود شاید نامش در تاریخ هیوستن کنار اسطوره ای چون حکیم اورده میشود. جان کلام این پست این است که در ایران امکان کم است اما به یاد داشته باشید سطح رقابت بحدی پایین است که یکهویی دیدی بازیکنی با سه روز تمرین در هفته توانست از تیم ملی سر دربیاورد. وجود امکانات به معنی بالا رفتن سطح رقابت میشود و سطح رقابت بالاتر چالشی است ب که خیلی از بازیکنانی که از نظر ذهنی سرسخت نیستند را به کنار میزند.
در دو روز گذشته بازی های پلی اف ان بی ای برای اولین بار در تاریخ تلویزیون ایران (چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب) بصورت زنده پخش شد. من هم مثل شما هیجان زده هستم ولی شاید کمتر کسی از شما دوستداران بسکتبال بدانید انجام این کار در تلویزیون جمهوری اسلامی چقدر سخت است. برای اینکه به بزرگ بودن و سخت بودن این کار پی ببرید باید قضیه را برایتان باز کنم
جدا از اینکه بسکتبال ورزشی امریکایی است و کسانی که صاحب اختیار تلویزیون ایران هستند میلی به پخش ان ندارند خود پخش تلویزیونی این برنامه ورزشی هم کار سختی است. بسکتبال ان بی ای مثل فوتبال اروپا نیست که داور سوت بزند بازی شروع شود و چهل و پنج دقیقه دیگر دوباره سوت بزند و بازی متوقف شود و در طول این چهل و پنج دقیقه دوربین تلویزیونی فقط یک مشت مرد را نشان دهد که روی زمین چمن دنبال توپ میدهند. بازی بسکتبال ان بی ای چهل و هشت دقیقه است اما پخش تلویزیونی آن حدود دو ساعت طول میکشد. یعنی هفتاد و دو دقیقه توقف وجود دارد و دوربین بازیکنان را نشان نمیدهد. در حین توقف بازی پخش تلویزیونی بسکتبال امریکا مطالب مختلفی نشان میدهد که به شرح زیر است
یک- برنامه های هنری دختران گروه رقص: این برنامه یکبار در هر نیمه انجام میشود. این برنامه در برنامه تلویزیونی عادی آمریکا پخش نمیشود و فقط در فید استادیوم قابل تماشا است. در مورد غیر قابل پخش بودن برنامه رقص این دختران نیازی به توضیح نیست
دو- برنامه های هنری و تفریحی دیگر: به غیر از دختران گروه رقص یا چیرلیدر ها در زمان توقف بازی برنامه های دیگری هم در استادیوم اجرا میشود که از رقص پیرزنان، مسابقه کون خیزک رفتن نوزادان، برنامه سگ دوانی و هزار چیز دیگر است که برنامه ان از پیش اعلام نمیشود به همین دلیل ممکن است ناگهان برنامه ای اجرا شود که حلال بودن است زیر سوال است
سه: گزارش گزارشگر کنار زمین: این گزارشگر در مورد مصاحبه اش با مربی یا وضعیت مصدومیت بازیکنان حرف میزند. خیلی از این گزارشگران زن هستند و لباسهایشان قابل نمایش در تلویزیون دولتی ایران نیست
چهار- گزارش های تحلیلی گران روی میز داور: این بخش از پخش تلویزیونی عموما توسط مردان کت و شلوار پوش انجام میشود که به زبان انگلیسی است و بعید میدانم کسی در ایران پیدا شود که توان ترجمه همزمان حرفهای آنها را داشته باشه. حرفهای این تحلیل گران پر است از اصطلاحاتی که معادل فارسی ندارد و شوخی هایی که برای مخاطب ایرانی معنی نمیدهد و نهایتا ملت را گیج میکند
پنچ: اگهی های تلویزیونی: این اگهی های که در لحظات توقف بازی از شبکه ها تلویزیونی ملی و محلی پخش میشود پر است از اهنگ های شاد، دختران خوشگل و خوشتراش و هزار چیز دیگر که عمرا تلویزیون ایران نشان ندهد
شش- خلاصه های لایت بازی های دیگر: این شاید تنها بخشی است که میتوان در تلویزیون ایران نشان داد
هفت: برنامه هنری تفریحی بین دو نیمه: این برنامه هنری تفرحی نسبتا طولانی ربطی به دختران گروه رقص ندارد و تقریبا هیچکدام قابل پخش از تلویزیون ایران نیست. از شعبده بازی گرفته تا ژیمناستیک، از برنامه موسیقی رپرهای قدیمی تا برنامه ورزشی گروه ترامپولین هیچ کدام برای مسلمانان حلال نیست
حالا متوجه میشود که وقتی تلویزیون ایران بسکتبال نشان میدهد و بازی با سوت داور یا تایم اوت متوقف میشود هر لحظه ممکن است یکی از این هفت تصویر غیر حلال پخش شود که پخش ناگهانی هر کدام میتواند دودمان یک گروه ادم بسکتبال دوست را به باد دهد. کافیست یه لحظه از دست برادر سانسور چی در برود و بدن های خوشتراش دختران گروه رقص روی تلویزیون دولتی ایران نقش ببندد. اینجاست که کار فقط با اخراج دو سه نفر ختم نمیشود و ممکن است کفن پوشان به صدا و سیما هجوم بیاورند و علما فرمان جهاد صادر کنند و تا وقتی کله گزارشگر بدبخت روی سینی نیاید ارام نگیرند. پخش تلویزیونی زنده بسکتبال در تلویزیون دولتی ایران کم از عبور از میدان مین ندارد و اینجاست که باید درک کنیم که این همه تصاویر تکراری و اسلو موشن های بیضوی و بی ربط که این دوستان ناچارند وسط برنامه شان ول بدهند دلیلش چیست. از من بپرسید میگویم که کارشان تا اینجا عالی بود و من برایشان یک کف مرتب میزنم
مدتی است بحث کفایت فدراسیون فعلی و امکانات به عنوان دو عامل عقب نگهدارنده بسکتبال کشور مطرح شده. با هر کسی که در ایران درباره بسکتبال و آینده ان در ایران حرف میزنم به لزوم داشتن یک فدراسیون قوی، امکانات پیشرفته و ضرورت استعدادیابی اشاره میکند. هر وقت هم در بسکتبال ملی ما ناکامی بودجود میاید فدراسیونی ها امکانات ضعیف را بامبول میکنند، مخالفین فدراسیون عدم کفایت فدارسیون را دلیل میدانند و بازیکن ها و جوانان هم عدم وجود سیستم استعداد یابی صحیح را عامل تنبلی خودشان میدانند. این دور باطل همینطور ادامه دارد و هر کسی خود را مبرا میداند و ایستاده کنار تا دیگری بسکتبال ایران را نجات دهد. عین همه چیز دیگرمان منتظریم کسی یا چیزی بیاید و به این نکبت خاتمه دهد.
در این میان تکلیف فدراسیونی ها و مخالفین فدراسیون روشن است. انها میدانند چه میگویند و دنبال چه هستند اما دلم برای جوانان مان میسوزد که در مورد بسکتبال قوی در جهان کاملا در توهم محض به سر میبرند. ذهنیت جوانان ما ( یا حداقل انهایی که من با انها حرف زدم) اینست که در بسکتبال آمریکا ( به عنوان بسکتبال برتر در جهان) فدراسیون بسکتبال امریکا یک مشت روبات ول کرده تا روز و شب امریکا را جستجو کنند و از روی دی ان ای تشخیص بدهند کی بسکتبالیست میشه و کی جوردن بعدیه. وقتی که جوردن بعدی را پیدا کردند یک نفر از فدراسیون میاد با یک میلیارد دلار پشت یک وانت و میده به والدین میده و بچه را میبره کره مریخ در سالن المپیکی که فدراسیون مخصوص به استعداد های درخشان ساخته تمرین میده. همه مربیان هم در حد کوچ کی هستند و هر دو روز یکبار هم لبرون جیمز و کوبی میان سر تمرین و سر میزنن ببینن کی خوبه تا ببرشون توی ان بی ای باهاش هم تیمی بشن.
نه عزیز من، شما در توهم محض به سر میبری. بسکتبال آمریکا جنگل مولا است. هر کسی باید برای زنده موندش بچنگه. نه کسی میاد دست به سر شما بکشه . نه کسی میاد به به چه چه کنه. نه همین که دوتا شوتت گل میشه میره تیم استان. باید شب و روز بچنگی تا بلکه تیم مدرسه انتخاب بشی. تازه تا یک بچه جدید بیاد که از تو بهتره زارت خطت میزنن و پیرهنتو میدن به اون. نه بودجه دولتی وجود داره. نه کسی از هییت استان میاد توشیحات رییس فدراسیون را بخونه و قول وقرار های رییس فدراسیون را بده. از همه مربیان جوان، بازیکن های جوان ایرانی که فکر میکنند فدراسیون قوی باعث بسکتبال قوی میشه . خواهش میکنم با هر بدبختی که شده این فیلم مستند یک ساعت و بیست دقیقه ای که در مورد واقعیت یکی از قوی ترین مراکز بازیکن سازی در آمریکاست را تماشا کنید. اصلا میدونی چیه. این فیلم را بزنین روی دی وی دی. ببرین باشگاه. همه بازیکن ها را بنشونین روی زمین. یکی را پیدا کنید که انگلیسی بلده و بشینین صحنه به صحنه . گفتگو به گفتگو ترجمه کنید و ببنیند. اگر موقع دیدن این فیلم اشک توی چشم هاتون جمع نشد و به اشتباهتون پی نبردین به اندازه کافی عشق بسکتبال توی دلتون نیست... ول کنین برین سراغ والیبال یا یک چیز دیگه.
بلبشو در مسابقات ورزشی مقوله جدیدی نیست. نا آرامی و اغتشاش در طی یک مسابقه ورزشی در به اشکال مختلف رخ میدهد. رویدادهای داخل زمین و زد و خورد بین بازیکنان از جمله رایج ترین این نا آرامی هاست. میزان زد و خورد بین بازیکنان در برخی از ورزش ها به حدی زیاد است که برگزارکنندگان لیگ های ان ورزش کتک کاریِ بازیکنان را نظام مند کرده اند به آنرا عنوان بخشی جدا نشدنی از ورزش پذیرفته اند. لیگ ملی هاکی امریکاست بهترین نمونه این ورزشهاست. جایی که زد و خورد بین بازیکنان از جمله تماشایی ترین بخش های یک مسابقه هاکی است. اگر چه این زد و و خورد ها از سوی لیگ ان اچ ال تشویق نمیشود اما قوانینی برای ان وضع شده که اجازه بروز این زد و خورد ها در حد کنترل شد را میدهد. یکی دیگر از انواع نا آرامی ها در یک رویداد ورزشی آنهایی است که در بین تماشاگران رخ میدهد. تاریخ نشان داده که این گونه نارامی به دلیل بروز پدیده «رفتار گله ای» این نوع رویدادها میتوانند خیلی سریع حتی به یک فاجعه تبدیل شوند. آنچه در ۱۹۸۵ در ورزشگاه هیسل در بروکسل رخ داد از نمونه های نادر این پدیده در فوتبال اروپا بود که منجر به تخریب بخشی از استادیوم و کشته شدن شمار زیادی از تماشاگران دو تیم شد. سال گذشته پیش در چنین روزهایی مرگبار ترین نمونه نا آرامی های ورزشی بین تماشاگران در استادیوم فوتبال شهر پورت سعید در مصر باعث کشته شدن ۷۹ نفر و زخمی شدن بیش از ۱۰۰۰ شد. دیروز افرادی که عامل این فاجعه شناخته شدند به اعدام محکوم شدند که خود این حکم قضایی نیز نارامی هایی را در خیابان های این شهر آفرید۰
نادرترین شکل این نا آرامی های آنهایی یست که بازیکنان و تماشاگران در آن درگیر میشوند. اگر چه این روزها بسکتبال چین مرکز چنین بلبوشهایی در دنیاست است اما مشهور ترین این سبک زد و خورد اتفاق تلخی است که در ۱۹ نوامبر ۲۰۰۴ در ورزشگاه تیم دیترویت پیستونز، معروف به قصرِ آبرنهیل، رخ داد. این اغتشاش اگر چه کشته یا زخمی جدیی در بر نداشت اما برای بازیکنان دیترویت و ایندیانا محرومیت و جریمه های مالی بی نهایت سنگینی به همراه داشت. این واقعه با هل دادن دو بازیکن خشن (بن والاس و ران ارتست) زیر حلقه بسکتبال شروع شد و ولی هنگامی که یکی از تماشاگران دیترویت لیوان پلاستیکی ابجوی خودش را به سمت ران ارتست گارد تیم ایندانا پیسرز (متا ورلد پیس کنونی) پرتاب کرد چهره ای متفاوت به خود گرفت . ران ارتست در برابر چشمان از حدقه بیرون زده میلیون ها تماشاگری که از تلویزیون بازی را تماشا میکردند به داخل سکوی تماشاگران رفت با یک مشت فک پایین این تماشاگر را شکست.
بسکتبال ایران هم از بلبشو مصون نبوده. اگر از هر بسکتبالیست قدیمی بپرسید خاطرات رنگارنگی از دعوای داخل زمین، فحاشی تماشاگران به بازیکنان، پرتاب اشیا مختلف از جایگاه تماشاگران به داخل زمین (خصوصا در استادیوم های شهرستان ها) و چیزهایی از این دست برایتان تعریف خواهد کرد. این رویداد ها در بسکتبال جدید ما که هم پخش تلویزیونی دارد و هم بازیکنان و باشگاه ها بصورت حرفه ای فعالیت میکنند شکل دیگری گرفته. پرتاب یک فشفه/نارنجک دست ساز/مواد محترقه به داخل زمین در حین بازی فینال لیگ برتر ایران بین تیم های مهرام و پتروشیمی و زخمی شدن پوینت گارد مهرام جدید ترین اپیزود این نوع این رویداد است. این اتفاق شاید شدیدترین و تلخترین زخم بر تنه نیمه جان بسکتبال نباشد اما پوشش رسانه ای زشتی این واقعه را در دامنه ای بسیار وسیع تر از گذشته به نمایش میگذارد. اینکه باشگاهی تماشاگران متعصب داشته باشد هیچ ایرادی ندارد. حتی بسیاری معتقدند که فحاشی تماشاگران هم از حقوق انهاست اما هنگامی که تنفر شهرستان از تهرانی، پدیده ای که سالها در بسکتبال ما وجود داشت و از سوی مسوولین بر ان سرپوش گذاشته یا حتی انکار شده، باعث مصدوم شدن ورزشکاران و به خطر افتادن ایمنی تماشاگران میشود وقت آن است که دلایل این پدیده به بحث گذاشته شود تا این بار سنگین تنفر به دوش نسل های آینده نیفتند
موضوع از اینجا شروع شد که مریم طوسی قهرمان دو میدانی زنان ایران در صفحه فیسبوکش به خبری اشاره کرد که در رسانه های رسمی ورزشی کمتر انعکاس یافت. خبر در مورد مشکلات زهره صابری سرپرست یکی از تیم های بسکتبال زنان در تهران بود. وقتی که او به شرکت ها و سازمانها مراجعه میکند تا حمایت مالی این آنها را برای گرداندن تیمش طلب کند صاحبان این شرکت ها پیشنهادهای بیشرمانه ای را به او مطرح میکنند. جزییات قضیه را در اینجا بخوانید اما کلیات موضوع از این قرار است که صاحبان شرکت ها از زهره صابری خواسته اند که خودش و بازیکنانش در میهمانی های صاحبان شرکت حضور پیدا کنند و با این آقایان مهربان تر باشند تا ازپشتبانی مالی لازم بر خوردار شوند
این خبر در صفحه فیسبوک مریم طوسی انگیزه ای شد که بیش از صد نفر درباره ان اظهار نظر کردند. تقریبا همه اظهار نظرات در حد غرغرهاییست که در تاکسی های خطی میدان رسالت تا بنی هاشم سالها شنیده ایم. چیزهایی از این دست: خاک بر سر مدیران این مملکت؛ مسولین کجان؟ ای بی شرفها؛ درود بر تو بانوی با شرف اریایی؛ باید این جور آدمها را افشا کرد؛ کوروش بیدار شو که از ایرانت هیچی نمونده؛ تازه این یکی ازتربیتهای جمهوری اسلامیست از وقیحترهاش خواهیم دید
مشکل کجاست؟
در ورزش ما واژه حرفه ای شدن به دلیلی که هنوز برای من ناشناخته است با واژه های پیشرفت و ترقی مترادف شده است. همه میخواهند لیگ ها حرفه ای راه بیاندازند بی انکه به این نکته توجه کنند که ورزش حرفه ای اصولا بر پایه یک بیزنس کیس یا طرح کسب و کار پایه ریزی میشود . طرح کسب و کار به این معناست که محصولی یا خدماتی تولید شود که مشتری یا مخاطب حاضر است بابت آن پول پرداخت کند. وقتی مشتری حاضر شد بابت محصول یا خدماتی که دریافت میکند پول پرداخت کند انوقت است که این کسب و کار میتواند گردش مالی داشته باشه. ورزش بانوان در ایران به دلیل مشکلات ناشی از قوانین و عرف جامعه چگونه میخواهد محصولی یا خدماتش را به دست مشتری برساند؟ وقتی که پخش تلویزیونی مسابقات ورزشی زنان از گناهان کبیره است, زنان ورزشکار ما حق کسب درآمد از طریق تبلیغات را ندارند و محوطه سالن های ورزشی زنان در سی و اندی سال گذشته از نیروگاه های اتمی شدید تر محافظت شد اند تا خدای نکرده تشعع رادیو اکتیو ورزش کردن زنان مردان غیور ما را حالی به حالی نکند، چگونه میتوان محصول این لیگ حرفه ای را به دست مشتری رساند و از آنها پول طلب کرد؟ اگر پول مشتری وارد لیگ حرفه ای بسکتبال زنان ما نمی شود پس این چطور کسب و کاری است؟ اینجاست که مسوولین تیم ها باید اعتبار لازم برای گرداندن تیم را از راه های ابتکاری چاره کنند
یکی از این راه ها جذب اعتبار از سوی اسپانسر و تامین کننده های مالی است. اما تامین کننده مالی ایرانی که پولش را در لیگ بسکتبال زنان خرج میکند چه بازگشت سرمایه ای دارد؟ آیا این کار را برای قربت باریتعالی و پاکی قلبشان انجام میدهند؟ یا برای آن ده درصد معافیت مالیاتی که به راحتی با رشوه به مویدی مالیاتی میتوان انرا خرید؟ تامین کنند مالی ایرانی که یا یک شرکت دولتی است که با پول یا مفت نفت میچرخد یا یک شرکت خصوصی است که خدا میداند در وضع اقتصاد موجود در کشور با چه روشی خرج و دخل میکند. در هر دو حالت قابل تصور نیست که یک حمایت کننده مالی بابت کمکی که به تیم ورزشی میکند چه بازگشت سرمایه ای خواهد داشت
اینجاست که برخی این صاحبان سرمایه ، با اتکا به پولشان و احساس امنیتی که همین پول در جامعه بی قانون ایران برای انها هدیه آورده به خودشان اجازه میدهند که با زن ورزشکار ایرانی مانند زنان تلفنی (دوستان اگر پیشنهاد بهتری در مورد این عبارت دارند بفرستند تا تصحیح شود ) بر خورد کنند. در گذشته روابط جنسی خارج از خانواده ( انچه در قدیم روابط نامشروع خوانده میشد) در این حد بود که صاحب حجره یا حاجی بازار زن جوانی را صیغه ( یا بدون صیغه) در اختیار میگرفت و با تامین زندگی اش او را به عنوان ابزار تطمیع جنسی اش قرار میداد. این وضع یک قرارداد نا نوشته اجتماعی بود که هم به دختری که از لایه های محروم جامعه آمده بود و تصمیم گرفته بود راه کوتاه تری برای تجربه زندگی کردن مثل ثروتمندان را را بیازماید شانسی میداد و هم به آن مرد میان سال اجازه میداد که برای ساعتی هم که شده زندگی از دست رفته جوانیش را دوباره بدست آورد. عمیق تر شدن فاصله بین فقیر و غنی و محو شدن روزافزون طبقه متوسط از جامعه امروزی ایران این باور که «هر چیزی خریدنی است» را جامعه بیش از پیش نهادینه میکند. شاید در گذشته های دور مردان زن باره پیشنهاد بی شرمانه شان را تنها با زنانی خاص در میان میگذاشتند اما اکنون این پیشنهاده ها به هر کسی داده میشود. منشی شرکت، همکار اداری، تحویل دار بانک، خانم دکتر دندان پذشک، زن همسایه و الان قهرمان ورزشی ... همه و همه شانس برابری برای دریافت چنین پیشنهاد های بیشرمانه ای دارند
فلش بک
سالهای شصت و شش- شصت و هفت زمان اوج خوره بازی بسکتبال من بود. دو تا باشگاه مختلف تمرین میکردم، البته یواشکی مثل کسی که دوتا دوست دختر داره، تازه هر وقت هم پا میداد میرفتیم تو کار زمین اسفالت. پاتوقمون زمین امیرآباد بود ولی اگر بساط کری خونی به راه بود میرفتیم زمین چارلی، زمین کبگانیان حتی یکی دوبار هم زدیم تو کار زمین مجموعه عمران تکلار در شهرک و جلوی دخترهای محل پوز برو بج (به قول خودمون) سوسول شهرک را زدیم. خوب ما بازیکن باشگاهی بودیم و بلد بودیم چهار تا حرکت بزنیم تا خیابونی بازهای تیم مقابل گوز پیج بشن. کافی بود دو تا پیک اند رول بکنیم تا تیم روبرو انگشت به دهن بمونه. آخه توی بسکتبال خیابونی کسی پیک ان رول و بَک دور و از این قرتی بازی ها بلد نبود؛ تاکتیک خیابونی اینجوری بود که توپ را بگیر و شاخو ببند برو تو تا ببنیم چی میشه. بین همه این زمین اسفالت ها یک زمینی در میدون آریا شهر بود که با بقیه فرق داشت.زمین اریاشهر اصلا زمین بسکتبال نبود؛ یک تیکه کم رفت و آمد از یک بلوار بود که بچه های محل دو تا حلقه درب و داغونه کج و کوله زده بودن به تیر چراغ برق دوطرفه بلوار و بصورت اریب بین این دوتا حلقه مسابقه بسکتبال راه مینداختن. یادمه بچه های تیم پاس و بازیکن های تیم نفت زیاد اونجا پیداشون میشد اما همه شون جلوی حسن کج لنگ مینداختن . این حسن کج واسه خودش کارکتری بود. اون وقتها که ما شانزده هفده ساله بودیم فکر کنم حسن کج راحت سی و پنج شش را داشت. جدا از دهن کجش، که وجه تسمیه اش بود، هیکل و قد صاف و صوفی هم نداشت و بویی از بسکتبال نبرده بود. وسط بازی یک دستش سیگار و یک دستش توپ. توی کار دفاع و پابکس و این حرفها نبود. دریبل میریبل و کراس اور و پیوت هم که واسش افت کلاس بود، اما وقتی با اون استیل افتضاح یک دستی اش شوت سه امتیازی میزد رد خور نداشت. هروقت هم که ما میرفتیم اونجا بازی کنیم یک جورایی گاو بندی میکرد تا حلقه کجه به ما بیفته و حسن کج یک تنه با اون شوت های عجب و غریب ده دوازده متری اش ما رو لوله میکرد. فکرشو بکن همین دیروز از قهرمانی کشور با مدال طلا و حکم قهرمانی اومدی خونه (مثل سگ هم ادعات میشه ) و فرداش حسن کج تو را لوله میکنه. خداییش خیلی زور داشت
فلش فوروارد به امروز
چپ میری راست میری فیبا مسابقه سه به سه ، تک به تک ، چمیدونم لابد پنچ سه یک راه میندازه. تازه داره تلاش میکنه که مسابقه سه به سه روی یک حلقه ورزش المپیکی بشه. مسابقه یک زمینه، چه تک به تک چه سه به سه، نود درصد زیبایی بسکتبال را از بین میبره. این رشته ورزشی، اگه بشه اسمشو رشته ورزشی گذاشت، شاید به درد حیاط مدرسه یا کوچه و خیابون بخوره ولی بیشتر شبیه یک بازی مفرحه تا یک رشته ورزشی واقعی. اگه عالی ترین سطح مسابقات تک به تک جهانی را هم نگاه کنید (ویدیویی بالای همین پست) اینجوره که بازیکنی که توپ دستشه کونش را میکنه به سمت حلقه و عین تانک مدافع را هل میده تا خودشو به حلقه نزدیک کنه. آخر سر هم به زور و ضرب توپ را ول بده روی حلقه. سه به سه هم با اینکه باز وضعش از تک به تک بهتره ولی اون هم نوع ضایعی از بسکتباله. به نظر من تنها انگیزه قابل قبول فیبا از تلاش برای المپیکی کردن این رشته های من در آوردی اینه که کشورهایی که نمیتونن یک تیم درست و حسابی داشته باشن شانس حضور در المپیک را پیدا کنند ولی حساب اینجاشو نکرده که یهویی ممکنه حسن کج، فرهاد تخته زن، اسی لایی کار (کلیه این کاراکترها واقعی هستند) و دیگر کاراکترهایی که بویی از ورزشکاری نبرده اند المپیکی بشن
جرد کاناتون دونده جوانی است از شهر شارلوت تاون در جزیره پرنس ادوارد در کانادا. او عضو تیم ملی دومیدانی این کشور است و در المپیک 2012 لندن قلب دوستداران دومیدانی کانادا را شکست. داستان از این قرار است که در مسابقه فینال چهار در صد متر مردان تیم چهار نفره کانادا پس از تیم جاماییکا و آمریکا از خط پایان گذشت و مدال برنز این مسابقات را کسب کرد. این اولین باری بود که تیم کانادا در این ماده دومیدانی روی سکو میرفت وشادی تیم کانادا وصف ناشندنی بود. اما این خوشحالی فقط ده دقیقه باقی ماند چون با مرور دوباره ویدیوی این مسابقه داوران متوجه شدند که برای کسری از ثانیه پای چپ جرد کاناتون به اندازه دو سانتی متر روی خط جدا کننده بین دونده ها قرارگرفت و طبق قانون دو میدانی این خطا باعث مردود شدن نتیجه کل تیم میشود . همین خطای بی نهایت کوچک باعث شد تیم کانادا اشک ریزان مدالش را به گردن تیم ترینیداد و توباگو که بعد از کانادا از خط پایان گذشتند بیاویزد. در این لحظه حساس بود که دوربین تلویزیونی کانادا روی جرد کاناتون رفت و او با چشمانی پر اب ولی مردانه مسولیت کل این شکست را بر عهده گرفت و از همه هموطنانش عذر خواهی کرد. این عکس العمل مردانه او باعث شد که حتی تلویزیون های کشورهای دیگر دوربین شان را از روی تیم جاماییکا و ستاره ان ، یوسین بولت، برگردانند و مردانگی این جوان کانادایی را به تصویر بکشند تا جایی که بخش تصویر او روی تلویزیون بزرگ استادیوم باعث شد حاضران المپیک پارک برای مردانگی اش هورا بکشند
ویدیوی بالا مربوط به مراسم بازگشت این ورزشکار به شهرش است که شهردار و استاندار از او استقبال کرده و به خاطر مردانگی اش در پذیرفتن مسولیت شکست و راستگوییش با او به مانند یک قهرمان ملی برخورد میکنند
در سوی دیگر این کره خاکی ، سرپرست تیم ملی بسکتبال جوانان ایران، که تیمش به تازگی از تیم تایوان با یک امتیاز شکست خورده خودش را به هر در و دیواری میزند که این شکست را به گردن دیگری بیندازد. در فرازهایی از این مصاحبه او میگوید
در بیست ثانیه پایانی بازی روی بازیکن ما خطا شد اما داور بی توجه از کنار آن گذشت. همان زمان بازیکنان چین تایپه توپ برگشتی را وارد سبد ما کردند. این اتفاق وقتی افتاد که زمان بازی تمام شده بود و دیگر فرصتی برای جبران نبود. به همین دلیل ما با تنها یک اختلاف امتیاز باختیم
البته این شکست تاثیری در موقعیت تیم بسکتبال جوانان در جدول رده بندی نداشت
این اولین بازی ما در این رقابتها بود که صبح برگزار میکردیم و بازیکنان به این شرایط عادت نداشتند و بدنهایشان در خواب بود. برخلاف ما تایوانیها سومین مسابقهشان بود که 10 صبح برگزار میکردند و شرایطشان بهتر از ما بود
این نوع رفتارها معلول جامعه ای است که ارزش ها در آن وارونه شده. وقتی مسوولیت پذیر حمالی ؛ دروغ گویی زرنگی و پشتکار خرحمالی تلقی میشود انتظاری بیش از این نمیتوان داشت. مردانگی فقط به داشتن دم و دستگاه در تنبان نیست، به داشتن ریش و پشم نیست ، مردانگی به ان چیزی است که این جوان ریز جثه کانادایی از خانواده و جامعه اش آموخته
چند ماه قبل از شروع المپیک لندن یکی دوتا از بازیکنان شاخص ان بی ای خیلی خفیف اعتراض کردند که چرا برای شرکت در تیم ملی آمریکا و رقابت در المپیک دستمزدی به آنها پرداخت نمیشود. این اظهار نظر با طوفانی از مخالفت ها روبرو شد و حتی به این بازیکنان انگ خیانت به وطن زدند. به آنها گفتند که شرکت در المپیک برای هر ورزشکار افتخار بزرگی است و باید از این شانسی که به شما داده شده سپاسگذار باشید. این بندگان خدا هم دنبال قضیه را نگرفتند دلیل این اظهار نظر این دو بازیکن این بود که اگر المپیک و تیم ملی و کمیته جهانی المپیک از حصور این بازیکنان درآمدی کسب میکند چرا بخشی از این درامد نباید به خود انها تعلق یابد. حرف حرف منطقی است ولی اقایان تیم ملی آمریکا و کمیته جهانی المپیک بالای منبر رفتند و فرمودند که در المپیک روح رقابت ورزشی و همیاری ملت ها مهم است ؛ ما پولی در نمیآوریم و خدا خدا میکنیم که خرجمان سر به سر شود
این عکس نمونه ای از دروغ گویی و سود جویی کمیته جهانی المپیک است. در فروشگاه ان بی ای لباس رسمی تیم اوکلاهوما منتقش به نام کوین دورنت به بهایی حداکثر هفتاد دلار فروخته میشود درحالی که لباس تیم ملی آمریکا منقش به نام همین جوان 120 دلار اب میخورد. از نظر کیفیت و جنس لباس اگر لباس اوکلاهوما بهتر نباشد بدتر هم نیست . جالب اینجاست که خود کوین دورنت از فروش لباسش سهم نمیبرد پس این لباس باید ارزان تر از لباس تیم اوکلاهوما باشد. پس تفاوت در کجاست؟ البته سازمان تیم های ملی آمریکا از فروش این لباس سهم میبرند ولی لقمه گنده این گرانفروشی بی سابقه سهم کمیته جهانی المپیک است، همان سازمانی که دم از رقابت سالم و روح ورزشکاری میکنم وقتی دستش میرسد چنان سر مصرف کننده بیچاره میتراشد که نیمی از گوش این بی خبران هم با آن بریده میشود
مدتی است که فدراسیون بسکتبال ایران و سازمان لیگ برتر در تلاش برای ارایه طرحی است که با کمک آن شرایط جذب بازیکن توسط تیم های لیگ برتر را عادلانه تر کند. هدف اینست که تمام تیم های شرکت کننده در لیگ فرصت مساوی برای به خدمت گرفتن بازیکنان ملی پوش و بازیکنان خارجی داشته باشند. اینکه فدراسیون بخواهد چنین هدفی داشته باشد کار صحیحی است چرا توزیع برابر قدرت بین تیم ها نه تنها رقابت های لیگ را از حالت یکنواخت در میآورند بلکه باعث میشود سرمایه گذاران جدید با رغبت بیشتری به سرمایه گذاری در تیم های جدید بپردازند۰
برای حصول به این هدف فدراسیون اقدام به رده بندی بازیکنان بر اساس مهارت و قابلیتهایشان کرده است . هدف از این دسته بندی اینست که نهایتا هر تیم مجوز به خدمت گرفتن تعداد مشخصی از بازیکنان هر دسته را داشته باشد. به زبان ساده تر فدراسیون میخواهد همه تیم ها فرصت بکار گیری بازیکن شاخص داشته باشد نه اینکه یک یا دو تیم پولدار تمام بازیکنان خوب را جذب کنند و سر بقیه بی کلا بماند. با اینکه فدارسیون و سازمان لیگ هدف صحیحی دارد اما برای رسیدن به این هدف روشی را برگزیده که بسیار سوال بر انگیز است. روش سهمیه مهارتی بازیکنان ایراد های زیادی دارد از جمله اینکه چه کسی صلاحیت دارد که بازیکنان را دسته بندی کند یا آیا این دسته بندی بر اساس آمارهای فصل گذشته است یا تمام فصل های گذشته، اگر بازیکنی در نیم فصل آمارهایش را بهبود داد ایا در میان فصل دسته بندی او تغییر خواهد کرد؟ اگر تغییر کند ایا به این معنا است که باید ان تیم را ترک کند چون سهیمه دسته الف آن تیم پرشده است۰
روش متعارف برای حصول اطمینان از هم قدرت بودن تیم ها در بسکتبال مدرن دنیا تعیین سقف قرار داد برای هر تیم است. این سقف قرارداد تضمین میکند که هیچ تیم پولداری نتواند همه بازیکنان شاخص لیگ را بخرد و مزیت نابرابری برای خود دست و پا کند اما فدراسیون بسکتبال و سازمان لیگ برتر ایران تمام تلاش خود را میکند که از تعیین سقف قرارداد تیمی و انفرادی برای بازیکنان لیگ برتر خود داری کند و هیچ توضیحی تاکنون در مورد دلیل آن مطرح نشده است. فدراسیون بسکتبال با عدم توضیح در این مورد زمینه را برای گمانه زنی باز میگذارد. اولین دلیلی که به نظر میرسد اینست که سقف قرار داد برای هر تیم بر اساس درصدی از درآمد سالانه لیگ تعیین میشود و این سقف هر سال براساس بالا و پایین شدن درآمد کل لیگ کم و زیاد میشود. با توجه به اینکه سازمان لیگ هیچ گاه در مورد درآمد لیگ با افکار عمومی صحبتی نکرده و نخواهد کرد پس از تعیین هر گونه سقف پرهیز میکنند. دلیل دیگری که به نظر میرسد اینست که تعیین هر گونه سقف قرارداد شخصی از سوی سازمان لیگ عکس العمل منفی بازیکنان شاخص و ملی پوش لیگ را به همراه خواهد داشت و با توجه به اینکه شریان حیات فدراسیون به پیروزی های تیم ملی بسته است لذا مدیران این مجموعه کاری نخواهند کرد که این بازیکنان بی انگیزه ( به تایید کاپیتان تیم ملی بزرگسالان) از فدراسیون روی گردان شوند۰
تعیین سقف قرار داد بطور تیمی و انفرادی روش است که از سال ۱۹۸۴ در لیگ ان بی ای آزموده شده و توانسته است که با همه افت و خیزهایی که داشته نظر مالکان تیم ها را چه در شهرهای بزرگ و چه در شهرهای کوچک حفظ کند. به دلیل همین سیستم مدیریتی است که تیم هایی نظیر سن انتونیو، اوکلاهوما و یوتا هنوز هم از تیم های خوب لیگ هستند و در سطح برابر یا بالاتر از تیم هایی نظیر نیویورک و لوس انجلس ظاهر میشوند. فدراسیون بسکتبال ایران میتواند از تجربه نزدیک به سه دهه بکار گیری این روش در لیگی که ده ها بار پیچیده تر از لیگ برتر ایران است مشکلاتش را حل کند۰
در ایران همیشه رسم بر این بوده که تا یک فدراسیون جدید بر سر کار میآمد یا یک مربی تازه برای تیم ملی می آوردند اولین چیزی که اعلام میشد داعیه جوان گرایی و پشتوانه سازی بود. حتی دیدیم شور حسینی جوان گرایی آنچنان بعضی مدیران ورزشی ما را فرامیگرفت که طرح های انقلابیی نظیر «طرح بیست و هفت ساله ها» ارایه میکردند. قدیمی تر ها به یاد دارند که این طرح از چه مغزهایی بیرون آمده بود
فدراسیون بسکتبال ایران، که همیشه از سوی مخالفانش ، متهم به کم کاری در زمینه پشتوانه سازی و چسبیدن به همین ده دوازده ها بازیکن قدیمی که یواش یواش در حال رسیدن به سی سالگی هستند، برای کوبیدن مشت محکم به دهان یاوه گویانش جوان گرایی را از تیم های ملی و تیم های حرفه ای باشگاهی اش شروع کرده است. ایده اینست که بازیکنان جوان جذب تیم های حرفه ای شوند و در کنار بازیکنان مسن تر تجربه کسب کنند و ابدیده شوند. حتی در هنگام اعزام تیم های ملی بزرگسالان هم فدارسیون یکی دو بازیکن جوان را همراهشان میکند تا به قول معروف میدان دیده شوند
اگر خودتان را جای مربیان باشگاه های حرفه ای و یا مربیان ملی بگذارید، آیا حاضرید از بازیکن جوانیی که اصطلاحا «هنوز جواب پس نداده» و روی نیمکتتان نشسته در لحظات کلیدی یک بازی رسمی استفاده کنید؟ آیا حاضرید دقایق بازی بازیکن حرفه ای و آبدیده تان را به بازیکن جوان و بی تجربه بدهید؟ حتی اگر به پشتوانه سازی هم اعتقاد داشته باشید آیا عاقلانه است که بازیکن سیصد میلیون تومانی تان را روی نیمکت بنشانید و بازیکن جوان چهل میلیونی تان سی و هشت دقیقه بازی کند؟ این پارادوکس جوان گرایی در بسکتبال ماست. هیچ بازیکن جوانی از نیمکت نشینی بازیکن نشده. هیچ بازیکن جوانی با بازی کردن در دقایق کم اهمیت بازی تبدیل به صمد، افاق، کامرانی و اوشین نمیشود. شغل بازیکن بسکتبال مثل شغل خلبانی است. خلبان باید ساعت های مشخصی پرواز داشته باشد تا خلبان حساب شود. بازیکن بسکتبال هم باید بازی کند تا تجربه کسب کند. هیچ بازیکن بسکتبالی در جهان نمی تواند تنها با تمرین کردن در باشگاه و روی نیمکت نشستن در بازی های مهم خودش را برای دقایق حساس در بازی آماده کند. پس اگر مربیان حاضر نیستند بازیکنان جوان را بازی بدهند و تیم های ملی هم بازیکنان جوان را در بازیهای حساس به زمین نمی فرستند پس کجا باید این بچه ها بازی کنند تا تجربه کسب کنند؟
برای حل این مشکل نیازی نیست که راه حل را اختراع کنیم. فقط کافیست ببینیم کشورهایی که بسکتبال دارند چه میکنند. فقط کافیست ببنیم چطوری بازیکنی جوان مثل اون ترنر (از تیم فیلادلفیا) که مدتی کمی است به این تیم پیوسته به بازیکن کلیدی این تیم در بازی های حذفی تبدیل میشود. این جوان تجربه بازی زیر چنین فشاری را کجا کسب کرده است؟ یا چطور بسیاری از بازیکنان جوان نخبه دیگر که به لیگهای حرفها ای اروپا میپوندند از همان سال اول جز بازیکنانی فیکس قرار میگیرند؟
تنها راه پرورش یک بازیکن جوان تمام عیار اینست که او دقایق زیادی بازی کرده باشد. منظور بازی های تمرینی نیست. بازی های رسمی و تحت فشار. اگر بازیکنی در بازی های نزدیک و تحت فشار بازی کرده باشد میتواند خود را برای بازی های نزدیک و تحت فشار در لیگ های بزرگتر آماده کند. اینکه ما یک بازیکن جوان و مستعد را بنشانیم روی نیمکت یک تیم حرفه ای و هر وقت تیم بیست امتیاز جلو افتاد او را به زمین بفرستیم و تا دو تا شوتش گل نشد او را بیرون بکشیم نه تنها برای آن بازیکن ثمری ندارد بلکه روحیه و جرات او را هم تحلیل برده ایم. آیا هیچ تیمی لیگ برتری ما اجازه داده بازیکن جوانش دوازده باز در یک نیمه شوت بزند. حتی مربی تیم ملی ما ( ماتیچ) در بازی های جام جهانی و آسیایی ووهان برای بازیکن جوانی چون ارسلان کاظمی هیچ بازی یا نقش خاصی طراحی نکرده بود و هر چه آن جوان انجام میداد بر اساس غریزه و استعدادش بود. اینکه بازیکنان جوان در تیم های ما نقش کلیدی ندارند انها را برای مسوولیت پذیری و پر کردن نقش های کلیدی آماده نمیکند. ما باید رقابت های آموزشگاهی و دانشگاهی را جدی تر برگزار کنیم، تعداد بازی های باشگاهی رده ها نونهالان، نوجوانان و جوانان را چند برابر کنیم. باید لیگ های طولانی تری برگزار کنیم تا فرصت بیشتری برای بازی کردن برای بازیکنان جوان ما بوجود آید. باید سالن های بسکتبال را در هنگام بازی های آموزشگاهی و باشگاهی جوانان پر از تماشاچی بکنیم تا بازیکنان جوان ما بازی تحت فشار را بیاموزند و تجربه کسب کنند که زیر فشار روحی تماشاگران حریف چگونه باید عمل کرد. اگر اینگونه بازیکنان را تربیت کرده بودیم اکنون شاهد این مسخره بازی هایی که بازیکنان حرفه ای و بزرگسال ما آین روزها در هنگام بازی های باشگاهی در میآورند نبودیم. تعداد زیاد بازی های آموزشگاهی و باشگاهی در رده های سنی غیر از بزرگسالان مزایای دیگری نظیر تربیت داور و مربی های جوان را هم دارد که ناگفته پیداست. نباید بگذاریم جوانان و نوجوانانمان بعد از پانزده یا شانزده بازی در یک فصل بقیه سال را به یللی و تللی بگذرانند. لیگ های تابستانی، بازی های چند جانبه، لیگ های محلی و بازی های نمایشی رسمی جایی است که بازیکنان جوان ما میتوانند چوب خط دقیقه بازی خود را پر کنند.باید تمرین های باشگاهی متمرکز روی بازی کردن باشد. تمرین کردن روی یک تکنیک فردی و یا قدرت بدنی کاری نیست که بازیکن در هنگام تمرین تیمی انجام دهد. هیچ تیم باشگاهی درست و حسابی را در دنیا نخواهید دید که در هنگام تمرین رسمی بازیکنانش تمرین شوت با پا بکس بکنند. تمرین بسکتبال یعنی بازی کردن تحت کنترل. توصیه اکید من اینست که جوانان مستعدمان که این روزها روی نیمکت تیم های سوپرلیگ خاک میخورند و سماق میمکند را از آن تیم های جدا کنیم و به لیگ هایی بفرستیم که حداقل سالی 1600تا 2000 دقیقه بازی رسمی داشته باشند و هر وقت در حدی رسیدند که تیم های سوپر لیگ بتوانند به آنها نقشی موثر و جدی بدهد آنها را به تیم های سوپر لیگ برگردانیم. تجربه نشان داده که حضور این بازیکنان جوان بدون نقش در تیم های بزرگسالان معایبی هم داشته . بزرگترین معایب ان اینست که این بازیکنان جوان قالتاق بازی، سیاسی کاری و زیر آب زنی را از بازیکنان بزرگسال که به اقتضای وضعشان در تیم مجبورند اینگونه باشند می آموزند و این چیزی نیست که آینده بسکتبال ما به آن نیاز داشته باشد
ایران از دیرباز مهد عجایب بوده و هنوز هم هست
جزییات قضیه را میتونید اینجا بخونید ولی کلیات داستان اینه که در بازی اخر مهرام و الریاضی لبنان که برای قهرمانی اسیا میجنگیدند اینقدر تماشاچی اومد که نه تنها سالن آزادی پر شد بلکه بیرون سالن هم یک عالمه تماشاچی معطل موندند. بین این تماشاچی ها چند تا خبرنگار هم بوده که ظاهرا بدلیل شلوغی نتونستن به داخل سالن راه پیدا کنند. اینجوری که از گزارشات بر میاد رییس فدارسیون شخصا اومده دم در و دو سه نفر را راه داده که از اقوام ایشان بودند. حالا همه یقه ایشون را گرفتن که چرا فک و فامیل را اوردی تو و نشوندی توی جایگاه ولی ما که خبرنگار بودیم پشت درموندیم. بنده خدا هم در جواب گفته: چرا به خود من نگفتین که بیرون گرفتار شدین. اگه من زنگ میزدین شخصا میآمدم و می آوردمتون تو. آخرش هم شاکی شده که حالا قهرمان اسیا شدیم شما را به علی بی خیال بشین۰
اینکه روش کار در ایران به این شکله که یک خبرنگار برای راه پیدا کردن به یک سالن بسکتبال باید به شخص رییس فدراسیون زنگ بزنه تا خودش بیاد در را باز کنه و شما را راه بده نشون میده که ظرفیت مدیریت بسکتبال ما کجاست. مثل همیشه مشکل نداشتن سالن مطرح شده که کاملا قابل قبوله و هنوز هم جای تعجبه که چرا بسکتبال ما سالن نداره ولی واقعا اوضاع اینقدر قاراشمیشه که رییس فدراسیون باید خودش بلند بشه بیاد در را باز کنه و شما را راه بده تو؟
توی این مملکت به اندازه کافی پول هست که باهاش بشه سد ساخت و قبل از افتتاح سوراخ بشه و عین خیال کسی نباشه. در ایران پول به اندازه کافی هست که بشه راه اب ( ببخشید مترو) درست کرد که وقتی توی شهر سیل میاد اب را ول کنی اونجا. توی ایران به اندازه کافی پول هست که بشه هر کسی هر چقدرشو بخوان بالا بکشن و بیان توی تورنتو باهاش قصر بخرن و به ریش مردم بخندن، اب از آب تکون نخوره ... ولی اینقدر پول نیست که بشه توی سی سال گذشته یه سالن بسکتبال درست کرد که وقتی فینال باشگاهی آسیا را میزبانی میکنیم ابرومون نره۰
امروز یکی از خواننده های این وبلاگ برایم لینکی را فرستاد که به مقاله ای در انتقاد از مدیریت فدراسیون بسکتبال و مستقیما برادان مشحون که مدیریت این فدراسیون را برعهده دارند اشاره کرده بود. نویسنده این مطلب که در وبسایت« مرکز رسانه ای ورزش ایران» منعکس شده بود ناشناس است اما من اول تصور کردم خود فدراسیون این مطلب را انتشار داده تا به دیگر منتقدان نشان دهد که چه افراد مغز شیرینی از آنها انتقاد میکنند۰
این مطلب پاسخ دهنده یکی سوال من بود که چرا این فدراسیون با این همه دشمن هنوز سر پاست؟ هیچ چیزی بهتر از دشمن ابله نیست. اگر نویسنده این مطلب نماینده دسته ای از مخالفان فدراسیون مشحون هاست، یا نماینده آن دسته ایست که قرار است بعد از این فدراسیون به سر کار بیاید ، واقعا به این موضوع ایمان اوردم که « هرمدیریتی توی این مملکت عوض شده، گروه بعدی اشغال تر از قبلی ها بودند»۰
این مطلب سراسر عقده که به شکل برنامه های پروپاگاند دولتی نوشته شده بود یک نکته بسکتبالی هم نداشت. هر کسی با ذره ای عقل سلیم این مطلب را بخواند این فدراسیون میشود. در اینجا فقط به گوشه ای از خزعبلات این نوشته اشاره میکنم ( پاراگراف های بولد نقل قول مستقیم از این مطلب است)۰
به هر حال هرکس که دغدغه ای در زندگی شخصی اش نداشته باشد از کنار این مسائل هم به راحتی می گذرد. داشتن املاک شخصی در امریکا و آرامشی که او و خانواده اش چند سالی است به دست آورده اند مسلم است که شرایط زیردستان چندان به چشم نمی آید و حتی زمانی برای فکر کردن به آنها وجود ندارد
بالاخره نفهمیدیم آقایان دغدغه دارند یا ندارند. لطفا یکی توضیح بده معنی این پاراگراف چیه؟ یکی نیست بگه اگه ناراحت املاک اقایون توی خارج هستی چرا یقه حاج آقا خاوری و بقیه مفت خورهای از این دست را نمیگیری؟
به یاد آوریم بازی های پارالمپیک 2008 پکن را؛ جایی که بسکتبالیست های جانباز و معلول ایران پای اعتقاداتشان و سیاست استراتژیک کشورشان ایستادند و حاضر به قبول همه عواقب آن یعنی محرومیت 4 ساله از حضور در میادین ورزشی شدند. حالا این مسئله را مقابل کسی بگذارید که اصلا به سیاست اهمیت نمی هد و تنها بازی بسکتبال برایش اهمیت دارد.
اگر اینگونه باشد که برادران مشحون به سیاست اهمیت نمیدهند این نشون دهنده اینکه که چقدر شعور دارد و همین بیرون ایستادن از سیاست باعث شد که اون گندکاریهایی که در فدراسیون بسکتبال هر روز این فدراسیون را تا مرز تحریم فیفا جلو میبره پیش نیاد. اگر منظور این نویسنده بازی نکردن در برابر اسراییله ِ، هنوز یادمون نرفته که رضا مشحون چطوری تونست مشکل بازی نکردن تیم نوجوانان و احتمال تحریم همه تیم های فدراسیون در جام جهانی در ارژانتین را ماست مالی کنه و قضیه به خیر گذشت . شاید حرکتی که این مرد کرد قوی ترین کاری بود که فدراسیون مشحون ها در طی ریاستشون در چهارچوب روابط بین الملل انجام داده اند۰
ه جای آنکه به آن دردها برسند پای گفتگو با رسانه های بیگانه می پردازند و از گفتگو با آنها هم هیچ ابایی ندارند! رادیو فردا و رادیو زمانه که علاقه خاصی به این دو برادر ایرانی دارد بارها به بهانه های مختلف با آنها به گفتگو پرداخته
وقتی شنیدم که در جام جهانی بسکتبال در ترکیه فدارسیون گفتگو بازیکنان و مربیان را با رسانه ها فارسی زبان خارج ممنوع کردند تعجب کردند اما ظاهرا این بندگان خدا از این تیپ منتقدین می ترسیدند که به جای انتقاد از روش مدیریت بسکتبال کشور گیر دادن به رادیو فردا و زمانه۰
نمونه آن عدم تحقیق درباره سرمربی اسرائیلی الاصل تیم ملی بسکتبال روسیه است تا در المپیک 2008 پکن خوش و بش بازیکنان تیم ایران با او سوژه رسانه های عربی شود و حتی برخی رسانه های رژیم صهیونیستی هم این مسئله را آن قدر بزرگ کنند
طبق نظر این منتقد فدراسیون بسکتبال را با همین وضع نصف و نیمه اش باید تعطیل کند و یک مشت مامور اطلاعاتی استخدام کند که از پیشینه همه کسانی که ممکن است در مسابقات بین المللی یک لبخندی به بازیکنان ما بزنند اطلاع حاصل کند تا خدای نکرده مثل مرحوم آقای بزرگ در جوانی با مارلین دیتریش ابگوشت بزباش نخورده باشند۰
این بی توجهی ها به اینجا هم ختم نمی شود؛ چراکه بازیکن امریکایی که از دو سال قبل در لیگ ایران مشغول به فعالیت بود ظاهرا با اهدافی غیر از بازی بسکتبال وارد ایران شده بود و چه چیزی بهتر از این که در غفلت مسئولان بسکتبال ایران دست به ساخت مستند ضدایرانی و اسلامی بزند!
این بنده خدا در اینجا اشاره به فیلم مستند «کار ایران» ساخت مستند سازی امریکایی اشاره میکنه. یکی نیست از این منتقد بپرسه که اینکه یک بازیکن باشگاهی در زمان فراقتش چکار میکند چه ربطی به فدراسیون بسکتبال داره. اگر این فرد کار غیر قانونی کرده که باید توسط مسوولین قضایی کشور مجازات بشه. در ضمن این فیلم که ضد ایرانی نامبرده شده نشون میده که زن ایرانی به غیر از بچه اوردن و ظرف شدن کار دیگه ای مثل « فکر کردن» و «شخصیت اجتماعی داشتن » هم میتونه بکنه
«کوین آلفونسو سپارد» که اتفاقا سابقه حضور در لیگ اسرائیل را هم داشته با استفاده از شرایط موجود در بسکتبال به بهترین شکل سوءاستفاده از موقعیت را کرد تا در نهایت این مستند با همکاری یک تهیه کننده مخالف ایران ساخته شود و مقابل دیدگان بهت زده مسئولان فدراسیون قرار بگیرد.
این منتقد معتقده که اگر یک بازیکن خارجی در اسراییل بازی کرده نباید توی لیگ ما بازی کنه. فقط کافیه یک خشک مغز هایی از این دست ایده بدهند تا فدراسیون بسکتبال ما هم مثل فدراسیون فوتبال هر روز در معرض تحریف فدراسیون جهانی قرار بگیره
ارتباط مستقیم یکی از برادران مشحون بعنوان بادی گارد نخست وزیر سابق شاه معدوم یعنی هویدا، پیشینه نه چندان خوشایند و منفی است که ظاهرا در این خانواده پرجمعیت نقطه تاریک به حساب نمی آید و همین بس که حالا شاهد پررنگ شدن بی اخلاقی ها در میان ورزشکاران این رشته بود!
این یکی را به خر بگی میخنده. فحش خوار مادر دادن در استادیوم های شهرستان ها و تهران اولا که چیز جدیدی نیست ثانیا چه ربطی به بادی گارد نخست وزیر داره؟انگار فدارسیون بخش نامه فرستاده و فحش های مجاز را در ورزشگاه ها ترویج کرده. تازه داستان این خانواده پر جمعیت را ما سر در نیاوردیم. لابد این منتقد رفته توی فیس بوک و مشحون ها را جستجو کرده و دیده تعدادشون از خودش و رفیقاش توی دخمه بیشترن و خیلی بهش بر خورده۰
معرفت خرج می کنند که بدون او به هیچ سفر خارجی نمی روند و انواع و اقسام پست های فدراسیون را به پیرمرد بی اعصاب بسکتبال سپردند یعنی حسن نوربخش
یعنی خداییش از همه ایراد های حسن نور بخش این منتقد فقط توانست « پیر مرد بی اعصاب» را به او نسبت دهد۰
در اینکه فدراسیون بسکتبال تمام تلاش خود را کرده است که صدای مخالف شنیده نشود بحثی نیست اما وقتی مخالفان فدارسیون از قماش این منتقد بی نام و نشان هستند این فدراسیون سالهای سال پایدار خواهد بود۰
بلاگ پست "پیشکسوت بی اعصاب کت و پت فدراسیون را رو میکند" برای خودش سرو صدایی به پا کرده. این اولین بلاگ پست وبلاگ یادداشتهایی توپ سرگردان است که به یک منبع فارسی زبان در داخل ایران لینک داده و بین خوانندگان داخل نظرات مخالف زیادی داشته. بیشتر خوانندها معتقد بودند که این آقایی که بنده به حرفهاش لینک دادم خودش اوضاعش بی ریخته
اگر بخواهم نظرات را در سه دسته جمع بندی بکنم شاید بهترین عنوان ها به شرح زیر باشه
یک : بابا این یارو لوطی پای نقاره هم نیست چه برسه به پیشکسوت بسکتبال
دو: آقا کارن شما خبرنداری؛ اگه این بکتاش به بالا مالا ها وصل نبود اینجوری جرات نمیکرد قد قد کنه
سه : خداییش اگر بکتاش رییس فدراسیون بشه وضع بسکتبال از اینی که هست بدتر میشه ، صد رحمت به همین فدراسیون
در مورد اظهار نظر اولی راستشو بخواهید من به عنوانی که اون وبسایت به این ادم داده بود بسنده کردم والا خود من هم که الان یه پا پیشکسوت هستم تا حالا اسم این آقا را نشنیده بودم (البته اینکه من اسم ایشون را نشنیده بودم دلیلی به پیشکسوت بودن یا نبودن ایشون نیست). بهرحال پیشکسوت یا پسکسوت باید دید طرف حرف طرف چیه نه اینکه شناسنامه طرف را زیر و رو کنیم. در مورد اظهار نظر دوم که بکتاش به اون بالا بالاها وصله، باید گفت که اگر تصور عامه اینه که برای انتقاد از یک فدراسیون ورزشی در ایران باید به بالا بالاها وصل بود خود این دلیل دیگری است که در نظام بسکتبال ایران چه فاجعه ای به لحاظ آزادی بیان در جریانه . البته در ایران از قدیم هم رسم بود که هر کسی برای نون خوردن باید به یک جایی وصل باشه پس اینکه فدراسیون فعلی ده ساله سر کاره و صدای هر کسی که دلشون خواسته را خفه کردند، نشون میده که اون جایی که فدراسیونی ها بهش وصلن از جایی که این آقا بهش وصله خیلی کت و کلفت تره. پس خطری فدراسیون را از طرف این آدم تهدید نیمکنه
اما اون اظهار نظر آخر به نظرم بیشتر از بقیه قابل بررسی تر میاد. این حرف را هم قبلا هم از آدمهای دیگه ای که دل خوشی از فدراسیون فعلی نداشتن شنیده بودم. مثلا خیلی ها بهم گفته بود که حسن اقا بیک که اینقدر از فدراسیون انتقاد میکنه خودش عمرا اگه بتونه یکدونه از این قهرمانی های را که اینها با همین وضع قارشمیششون گرفتن به دست بیارن. اینکه مخالفان فدراسیون خودشون اگر مصدر کار بشن میتونن قهرمانی به دست بیارن یا نه بیشتر به این ربط داره که ببینم نقش فدراسیون در قهرمانی چی بوده. فدراسیون یکی از وظیفه هاش اینه که تیم ملی انتخاب کنه، مربی ملی استخدام کنه، هزینه سفرهایی خارجی تیم را بده و نماینده ایران در سازمانهای بین المللی مرتبط با بسکتبال باشه. وظیفه فدراسیون این نیست که شوت های صمد گل بشه، مهدی کامرانی بتونه درست کراس اور بزنه یا حامد حداددی بتونه ریباند کنه. اینی که بسکتبال ما خوب باشه به بضاعت ورزش ما ربط داره. ربط مستقیمی به فدراسیون نداره .بضاعت بسکتبال به زیر ساخت اون ورزش در ایران ربط داره. اگر زیرساخت ورزش توی یک کشور درست و حسابی باشه طبیعه که تیم منتخب فدارسیون که نماینده ملی کشوره هم نتیچه میگیره. یک مثال میزنم که قضیه بیشتر روشن بشه . تصور بکنید رییس فدراسیون بسکتبال آمریکا باد به غبقبش بندازه که اهای ملت این شونصد تا قهرمانی جهان و المپیک اثر مدیریت مدبرانه فدراسیون ماست... اینجاست که باید گفت: زر اومدی قرمه سبزی! ( از تکه کلامهای مربی سابقم) . اخه مگه درک روز یا کوین دورنت را فدراسیون بسکتبال آمریکا تربیت کرده که الان باهاش پزمیدی! حالا از اون ور تصور کنید رییس فدراسیون بسکتبال سریلانکا بدلیل نتایج نامطلوب بسکتبال این کشور زیر سوال بره. اخه یکی نیست بگه کشوری که نود و هشت درصد مردمش زیر صد و شصت و پنچ سانت هستن و از بس فسقلی اند باید در مغازه های لباس فروشی کودکان لباس بخرن را چه دخلی به بسکتبال داره. حرف من اینه که نتایج تیم ملی یک کشور تنها معیار سنجش عملکرد یک فدراسیون نیست. به همین دلیل این همه به قهرمانی ها یان فدراسیون ننازید. اگر این فدارسیون ادعایی داره باید نشون بده که در همگانی کردن بسکتبال چیکار کرد؟ در کمک به ایجاد زیر ساختهای بسکتبال چه آجری روی آجر گذاشته؟ در مورد اعمال نفوذ در سازمانهای بین المللی بسکتبال چیکار کرده؟
مدیریت فدراسیون فعلی درسته که روش کارش استفاده از مشت اهنینه ولی خودشون هم میدونن که در با این وضع قارشمیش مملکت بلبشو سنگ روی سنگ بند نمیشه . تازه اگه بخوان کار زیر بنایی بکنن نتیجه اش به عمر اینها قد نخواهد داد و مدیریت بعدی همه نتایج کارهایی اینهای را به حساب خودش میگذاره. این بود که بالاخره بعد از چند دوره مدیریت فدراسیون که یک تعداد جوون با استعداد و قد بلند به پستشون خورد با خودشون گفتن که اقا فدارسیون داری را بی خیال بچسبیم به تیم داری. همین بود که چسبیدن به تیم داری و مقام اوردن که هم سریع و السیره و هم سه سوت میشه مدال ها را کوبید توی صورت هر کسی که قد قد میکنه و هم اینکه ملت نمیپرسن این بازیکن ها از کجا اومدن. همین مدال ها، که روز به روز گرفتنشون حتی توی همون اسیا هم داره سخت تر میشه، پایه ای شده برای این بامبول که " درسته که مدیران فدراسیون دهن هرکی حرف بزنه را میبندند ولی خداییش کارشون درسته ! ببین چقدر مدال اوردن". میدونید این توجیه کدوم ادمهاست؟ همونهایی که میبینن که فدراسیون چطوری مخالفانشون را حذف میکنه ولی از ترس از نون خوردن افتادن میگن : باز هم صد رحمت به همین ها... هر کی رفت یکی خر تر از اون اومد سر کار. به جون آقا، اگه اینها برن و امثال بکتاش بیان روی کار وضع از اینی که هست بدتر میشه... حالا ما مرده شما زنده