سالها پیش وقتی به قصد مهاجرت به کانادا از ایران خارج میشدم توقف کوتاهی در اروپا کردم تا برادر بزرگم را که سالهای در اروپا زندگی میکرد ملاقات کنم. با توجه به اینکه او اولین عضو خانواده ماست که تجربه مهاجرت را پشت سر گذاشته بود از او پرسیدم: توی خارج ادم چطوری مشکلاتش را حل کنه؟ خنده ای کرد و جواب داد: اونجایی که تو داری میری مطمنن باش قبل از تو یکی بوده که همه جور مشکل داشته و شک نکن یکی دیگه هم پیدا شده که اون مشکل را حل کرده، فقط باید بگردی و پیداش کنی
کار من صبح خیلی زود شروع میشود و حدود سه بعد از ظهر هر روز از محل کار میزنم بیرون، به همین دلیل همیشه اولین کسی هستم که دخترم را از مدرسه اش بر میمیدارم. در فصل گرم سال سر راه برگشتن به منزل توقفی در پارک محله میکنیم تا دخترم یک ساعت فعالیت بدنی روزانه اش را تکمیل کند. پارک نزدیک خانه مان بخش از یک .مجموعه ورزشی است که مخصوص محله ما ساخته شده . این مجموعه استخر، سالن بدن سازی، سالن چند منظوره و یک سالن بسکتبال دارد. بعد از ظهرها حدود ساعت چهار بعد از ظهر همیشه میبینم که عده ای نوجوان در سالن بسکتبال در حال بازی هستند. خیلی هایشان با کوله پشتی مدرسه و بعضی ها هم با دمپای از خانه هایشان آمده اند. وقتی از مسول مجموعه پرسیدم این بچه ها عضو چه تیمی هستند که هر روز اینجا بازی میکنند؟ او پاسخ داد: اینها عضو هیچ تیمی نیستند. اینها بچه های محله هستند که بعد از تعطیل شدن مدرسه (ساعت دو نیم سه ) تا زمانی که پدر مادرهایشان از سرکار برگردند (پنج و نیم تا شش عصر) در اینجا بازی میکنند. در واقع کل امکانات این مجموعه بین ساعت ۳ تا ۶ بعد از ظهر در روزهای هفته بطور مجانی در اختیار بچه های محل قرار میگیرد.این را که شنیدم به فکر این مشکل افتادم که راستی بچه هایی که هر دوی والدینشان بیرون از منزل کار میکنند زمان بین تعطیل شدن مدرسه تا وقتی والدین به خانه برسند چه کار میکنند؟ اینجا بود که فهمیدم پیشاپیش کسی فکر این مشکل را کرده است و راه حلش هم همین مجموعه های ورزشی هست که یکی اش در محله ماست. بچه های محله به جایی اینکه مثل دوران ما در خیابان ها پرسه بزنند به چنین مجموعه هایی میایند و وقتشان را همانجا به کارهای سالم تر میگذرانند. از مسول مجموعه پرسیدم: در این سه ساعت چه کسی سرپرستی بچه ها را به عهده میگیرد؟ او به جوان هفده هجده ساله سیاه پوستی که داشت به بچه های جوان تر تمرین بال هندلیگ میداد اشاره کرد و گفت : تمام کار ما در این مجموعه از طریق داوطلبان اداره میشود. برای نمونه دوایت دانش آموز سال اخر دبیرستان است و برای پر کردن ساعت های لازم کارداوطلبانه اش اینجا به بچه ها بسکتبال درس میدهد. توضیحا اینکه اینجا برای پذیرش در دانشگاه دانش اموزان باید مدرکی ارایه کنند که ساعت های مشخصی کار داوطلبانه کرده اند
طبق معمول همیشه مغز من هم مثل مغز هر مهاجر دیگر شروع کرد به مقایسه اینجا با ایران. یادم میاد سالن ها ورزشی و مکان های ورزشی ما همیشه عین پادگان قفل و زنجیر بود و فقط در ساعت های خاص تمرین اجازه ورود به داشتیم. همین چهار تا سالن و مکان ورزشی هم که داشتیم بر روی عموم بسته بود. فکرش را کردم که اگر سالن های ورزشی محله ها را بین ساعت تعطیلی مدارس تا غروب رو به همه بچه های محله باز کنند و بگذارند بصورت مجانی یا با حق عضویت پایین همه از این امکانات استفاده کنند چه مزیت بزرگی خواهد بود. این کار به بچه هایی که به بسکتبال علاقمند هستند اجازه میدهد از سن پایین هفته ای تا پانزده ساعت بسکتبال بازی کنند. از همه مهمتر اینکه این شانس را میدهد که بچه های جوان تر با کلاس بالایی ها رقابت کنند که در ابدیده شدن مهارتشان تاثیر به سزای خواهد داشت. این ابتکار هیچ هزینه اضافه ای ندارد و برای سرپرسی مجموعه ها میتوان از بچه های بزرگتر به عنوان داوطلب استفاده کرد که مطنم همه جا پیدا میشود