نوشتن افکارم در مورد این مسئله مهم کار ساده ای نیست چون میدانم تبدیل احساسات و افکار پیچیده به کلماتی که بتواند آنها را به درستی منتقل کند چقدر سخت است. در مورد نوشتن احساسم در باب این رویداد ویژه - شکست شدن رکورد چهل ساله امتیازام - را با ظرافت و توجه بیشتری انجام میدهم چون میخوهم هیچ سو تعبیری رخ ندهد. این برای من مهم است، برای طرفداران بسکتبال مهم است و برای میراث یک ورزشکار بزرگ چون لبران مهم است
اول اینکه: دیشب لبران جیمز رکورد بیشترین امتیاز کسب شده در فصل عادی مرا شکست و اکنون او بیشترین امتیاز در تاریخ را کسب کرده. شکستن چنین رکوردی نیاز به انگیزه فراوان، از خود گذشتگی مثال زدنی و استعداد ویژهای دارد تا که یک بازیکن بتواند انقدر در ان بی ای دوام بیاورم تا این مقدار امتیاز جمع کند. این در حالی است که یک بازیکن بطور متوسط بیشتر از چهار و سال و نیم در لیگ دوام نمیاورد. کار یک بازیکن در این لیگ فقط انداختن توپ داخل حلقه نیست، رمز کار سالم نگهداشتن بدن و کسب مهارت کافی برای صعود به قله ای که هر چی بیشتر به آن نزدیک تر میشوی نفس کشیدن سخت تر است. قلهای که خیلیها فقط با دیدنش لنگ میاندازند.
کلید موفقیت اینجاست که کسب امتیاز همه فکر و ذکرت نباشد. چرا که تو گولوم (شخصیت منفی داستان ارباب حلقه ها) و رکورد امتیاز به حلقه تبدیل میشود. هدف اصلی پیروزی در مسابقه است، تا پیروزی تو را به قهرمانی برساند چون تو میخواهی طرفداران را شاد کنی، طرفدارانی که شب و روز تو را تشویق و غیر مستقیم حقوق تو را پرداخت میکنند. طرفداران یک تیم دوست دارند تیمشان قهرمان شود تا اینکه یک بازیکن رکورد کسب امتیاز را بشکند.
اینکه هم تیمیهایت هم فرصت درخشش داشته باشند و لحظات بزرگی برای خودشان خلق کنند مهم است. اگر بخواهی از دیگر بازیکنان به عنوان نردبان برای بالارفتن و کسب رکورد شخصی استفاده کنی کارت بی ارزش است. من همیشه تلاش میکردم در بالاترین سطح بازی کنم تا بهترین هم تیمی باشم. امتیازاتی که کسب کردم و رکودی که چهل سال بر پا ماند در واقع محصول جنبی این فلسفه من بود.
بر این باورم لبران هم همین فلسفه را دنبال میکند
دوم اینکه: در ماههای گذشته که لبران در حال نزدیک شدن به رکورد من بود بارها در مورد اینکه چه احساسی نسبت به این رویداد دارم نوشتم. من احساسم را به وضوح نوشتم تا حرف و حدیثی در میان نباشد. از نظر من این شبیه شرایطی است که من در لاتاری یک میلیارد دلار برنده شدم و سی و نه سال بعد شخص دیگری دو میلیارد دلار برنده شده. احساس من نسبت به او چیست؟ خوشحالم که من لاتاری را برنده شدم و خشنودم که نفر بعدی هم برنده شد. برنده شدن او روی برنده شدن من تاثیری ندارد
سوم اینکه: چارچوب قضیه را نگاه کنیم. در فیلم ژوراسیک پارک شخصیتی که جف گلدبلوم نقشش را بازی میکرد تئوری آشوب را اینگونه شرح داد که یک رویداد کوچک میتواند موجی ایجاد کند که موجب یک رویداد بزرگ شود: یک پروانه بالهایش را در پکن بهم میزند و در سنترال پارک نیویورک به جای افتاب هوا بارانی میشود
این چیزی بود که چند ماه پیش وقتی دو اسطوره ان بی ای بالهایشان را بهم زدند رخ داد و سیلی از عکس العمل ها دنیای بسکتبال را در بر گرفت. اولین بهم زدن بال ها وقتی بود که از لبران جیمز پرسیدند: نظرت در مورد کریم عبدالجبار چیه و چه رابطه شخصی با او داری؟ او پاسخ داد: نظری ندارم، و رابطه ای شخصی با او ندارم.
به این جمله او بر خواهیم گشت
دومین بال پروانه که بهم زده شده و باران گرفت هنگامی بود که دوست قدیمی ام و هم تیمی سالهای درازم اروین «مجیک» جانسون در پادکستی گفت:« اگر مجبور باشم بگم، باید بی تعارف باشم، قبول کردنش کار راحتی نیست، فکر کنم او (کریم) فکر میکرد رکوردش برای همیشه پایدار خواهد ماند»
چرا مجیک اشتباه میکرد
من عاشق اروین هستم و پس از چهل سال دوستی او مرا خوب میشناسد. اگر او بگوید کریم عبدالجبار ناگهان آب رفت و الان قدش ۱۶۰ سانت شده حتی من ممکن است حرفش را باور کنم. اما در این مورد خاص او به شدت اشتباه کرد. البته من اروین را مقصر نمیدانم چون او میداند من چقدر رقابت طلب هستم و فکر کرد ممکن است از شکسته شدن رکوردم دلخور شوم. اگر کسی ده سال بعد از برپا شدن رکوردم آنرا را شکسته بود شاید مجیک درست میگفت و من دلخور میشدم. حتی ممکن بود از بازنشستگی بیرون بیایم و با هر بدبختی شده دوباره بازی کنم تا رکوردم را بهتر کنم.
اما الان من چنین آدمی نیستم. من هفتاد و پنج سالمه. فقط وقتی صحبت این رکورد میشه یادم میاد چنین رکوردی داشتم. من سی و چهار سال پیش از ان بی ای بازنشسته شدم. در بیست سال گذشته وقتم را صرف فعالیتهای اجتماعی، نویسندگی و خانواده ام - خصوصا سه نوه ام - کردم. اگر به من میگفتند بین اینکه رکورد امتیاز تو صد سال دیگه شکسته نشود و یک بعد از ظهر با نوه هایت باشی یکی را انتخاب کن من را میدیدی که روی زمین دارم با نوه ام لگو درست میکنم
اروین، عزیزم، شرمنده. تو برادر منی اما اینبار در مورد من اشتباه کردی. من آن پدر بزرگ بد اخلاق نیستم که دم در منزل روی صندلی لم داده و سر بچه های محله داد میزنه که چمن در خونه رارا لگد نکنند. دلمشغولی من این روزها بیشتر انتخاب یک کلمه مناسب هنگام نوشتن است تا رکورد رکوردم
چرا از اینکه لبران رکوردم را شکست هیجان زده هستم
هر وقت هر رکورد ورزشی شکسته می شود - حتی رکورد خود من - باید جشن گرفت. شکست رکورد یعنی کسی توانسته مرزهای آنچه ما فکر میکردیم محدودیت بشر است تغییر کند. وقتی یکی بتواند از نفر قبلی بالاتر برود به این باور میرسیم که ادامه این راه هم امکان پذیر است.
از نظر من قدرت الهام دهی ورزش در صحنه ای از فیلم ویژن کوئست که سال ۱۹۸۵ ساخته شد متبلور میشود. در این صحنه المو، یک آشپز پیر هتل، میگه:
« یک روز اینجا نشسته بودم داشتم از کانال تلویزیون مکزیک را تماشا میکردم. من چیزی در مورد پله نمیدانستم زبون تلویزیون را هم متوجه نمیشدم. داشتم نگاه میکردم این آدم با توپ چکار میکنه.
یهویی دیدم پرید هوا، چرخی زد و در حالی که پشتش به گل بود توپ را روی هوا با قیچی زد توی گل. گلر از همه جا بی خبر نفهمید از کجا خورده. توپ که گل شد پله هیجان زده شد و یونیفرمش را پاره کرد و شروع کرد دور زمین دویدن و پیراهن پاره را توی دست میچرخوند. من که اینجا تنها نشسته بودم، توی اتاق اشکم جاری شد. (مکث) اره، درسته. شروع کردم گریه. انهم بخاطر اینکه یک آدم دیگه، همون نسلی که منم یکی اش هستم، توپ را با لگد زد، خودش که رفت بالا بقیه را هم با خودش برد بالا، تونست این بنی بشر خاک توی سر را به جای بهتری ببره، حتی برای یک دقیقه شده، … بگذار بهت بگم جوون، این کارش بینهایت باشکوه بود. »
این جادوی ورزش است. اینکه ببینی چیزی که فکر میکردی غیر ممکن است را یکی از خود ما انسان ها بیاد و اثبات کنه که آن چیز غیر ممکن نیست. اینجاست که احساس میکنیم یک جورایی همه ما در دستاورد او شریک شدیم. این همان احساسی است که بخاطرش بچهها در زمین بازی سعی میکنن موقع لی آپ ادای لبران جیمز را در بیاورند، موقع شوت زدن فکر کنند استفن کری هستند. یا میا هَم (فوتبالیست آمریکایی) الهام بخش نسلی از دختران میشه که از سکوی تماشاگران بیان پایین توی زمین فوتبال و بازی کنند. این همان انگیزه است که پشتوانه خیلی از بزرگترین دستاوردهای بشر شده
و این بینهایت باشکوه است
دلیل اصلی اینکه برای من اهمیتی ندارد که رکوردم شکسته شد اینست: من دیگر تمام تمرکزم روی میراث بسکتبالم نیست بلکه به میراث اجتماعیام اهمیت بیشتری میدهم. من نمیخواهم امپراطوریهای بیزنسی میلیارد دلاری راه بندازم، کار من نویسندگی برای دفاع از دموکراسی است و اینکه صدای بی صداها در جامعه باشم. شاید اگر روزی یک مطلب خیلی خیلی خوب بنویسم میلیاردر دلار هم همراهش بیاید. از طرف دیگر من درگیر کارهای خیریه هم هستم. در بنیاد اسکای هوک سالهاست برای بهبود وضعیت درسی بچه های محروم منطقه لوس انجلس تلاش میکنم. آنها خانواده من هستند و تا وقتی هستم در کنارشان باقی خواهم ماند. (یادتون نره من ۷۵ سالمه)
چرا من و لبران رابطه شخصی نداریم
لبران گفت با من رابطه شخصی ندارد. راست میگه و به من مقصر این نبود رابطه هستم. نه بخاطر اینکه کاری کرده باشم بلکه بخاطر اینکه من تلاش نکردم با او تماس بگیرم. من ماهیتا آدم درونگرایی هستم و اهل اینکه سراغ آدمهای جدید برم نیستم. (این را سالهاست رسانه ها با جزییات منعکس کردند) من کم حرف، کم رو هستم و بیشتر وقتم را در منزل میگذارنم. کل قضیه همینه. در پانزده سال گذشته تمرکز زیادی روی ایجاد روابط جدید با آدمها نداشتم و بیشتر روی شکوفا کردن رفاقت های قدیمی مثل دوستی با مجیک جانسون، مایکل کوپر، جری وست و دوستانی از این دست تمرکز کردم.
فکر میکنم دلیل اصلی اینکه که خیلی با لبران ایاق نشدم (دوباره میگم تقصیر من بود) تفاوت سنی بود. من این رکورد امتیاز را، سال ۱۹۸۴ ثبت کردم یعنی سالی که لبران به دنیا آمد.. وقتی لبران سری توی سرها پیدا کرد من سالها بود که دیگر در دنیای ان بی ای نبودم. به جز مراسم سالانه ان بی ای من هم مثل بقیه طرفداران بسکتبال در حالی که پیژامه به پا داشتم و روی مبل چیپس و ماست میزدم به بدن بازی لبران را از تلویزیون تماشا میکردم
این عدم ارتباط به گردن من است. من میدانم لبران تحت چه فشار زیادی مسولیتی بود و اگر من با او تماس میگرفتم شاید میتوانست از این فشار کم کنم. اما دیدم لبران دوست و مرشدی چون کوبی داشت و من برای او من یک یونی فرم خالی بودم که از سقف استادیوم آویزان شده بود. در تصورم نمیامد که او دوست داشته باشه با کسی که دو برابر سن اوست معاشرت کند
چرا خوشحالم لبران رکورد مرا شکست
در گذشته مقالههای زیادی در تعریف از شایستگیهای لبران جیمز نوشتم. در سال ۲۰۲۰ برای اسپورت ایلاستریتد مطلبی نوشتم که چرا لبران شایسته جایزه ورزشکار سال است. در آن مقاله نوشتم « بخشی از یک قهرمان بود اینست که همزمان احساسی کسی در حدی نیستی که شایسته این نام باشی و همچنین مسئولیتی سنگینی که با این نام همراه است را قبول کنی. قهرمان کیست؟ کسی که از دیگرانی دفاع کنه که نمیتوانند از خودشان دفاع کنند. کسی که سمبل جوانمردی در ذهن میسازد کیه: کردار راست، سخت کوشی و درک متقابل؟ این دقیقا تعریف لبران جیمزی است که من از سالی که به عنوان انتخاب شماره یک وارد ان بی ای شد میشناسم. همان سالی که بهترین بازیکن تازه وارد سال شد. »
«در مورد اینکه لبران بزرگترین بسکتبال تاریخ (GOAT) هست یا نه چند سال پیش اینطور نوشتم :« برای آنهایی که عاشق بز چرانی هستند (اشاره که مخفف انگلیسی بزرگترین تاریخ) بگویم لبران داره با سرعت به رکورد ۳۸۳۸۷ امتیاز نزدیک میشه، حدود چهار هزار امتیاز لازم داره اما من چهل و دو سالم بود که آن امتیاز را آوردم و لبران الان سی و پنج ساله بیشتر نداره. لبران الان بطور متوسط فصلی دوهزار امتیاز میاره و دو سال دیگه رکورد من را خواهد شکست. این چه احساسی به من میده؟ هیجان زده ام. حتما روزی که او رکورد مرا بشکند آنجا خواهم بود، تشویقش خواهم کرد، چرا که روزی هم خواهد رسید که کسی رکورد او را خواهد شکست. شکستن رکوردهای ورزشی بزرگداشت ظرفیت انسان برای پیشرفت است، چه به لحاظ بدنی و چه از نظر ذهنی.» (ظاهرا اروین آن مقاله من را نخواند)
نظر مثبت من به لبران از دوسال پیش که این مقاله را نوشتم مثبت تر شد. اشتیاق او برای عدالت اجتماعی و بهبود شرایط زندگی هم نوعانش در جامعه در کنار توان ورزشی او در این سالها او را برای من عرش اعلی برد.
درست که من بخاطر قضیه واکسن با لبران کمی اختلاف نظر داشتم - نوعی اختلاف نظر که همیشه بین هم تیمیها هست و همدیگر را به بهتر شدن تشویق میکنند - اما میدانم لبران بالغتر و با شعور تر از اینست که بخاطر عدم توافق هایی شبیه این کینه به دل بگیرد. به همین دلیل من هرگز دوست ندارم طرفداران این دستاورد لبران را حتی برای ذره ای تحقیر کنند. لبران کاری را کرد که از دست هیچ کس دیگر بر نمیامد. او توانست از هر کسی دیگری که در هفتاد و پنج سال گذشته در ان بی ای بازی کرده بیشتر امتیاز بیاورد. این دستاوردی است که هیچ جوری «درسته اما …» توش نداریم ، فقط افتخار کنیم که چنین کسی وجود دارد که به همه ما الهام میدهد
جان کلام در مورد من و لبران اینکه: لبران باعث شد من دوباره عاشق بسکتبال شوم و افتخار کنم که عضوی مفتخر از جامعه رو به رشد ورزشکارانی هستم که به جامعه اطرافشان اهمیت میدهند.