یکی از جاهای که لبرون جیمز پولش را سرمایه گذاری کرده است، تیم فوتبال انگلیسی لیورپول است. تلویزیون این باشگاه برنامه ای ترتیب داده تا بچه دبستانی های انگلیسی با ان لحجه های بامزه شان سوالات خود را از لبرون بپرسند

 

 اگر فکر میکنید بسکتبال آمریکا سوتی های خرکی وجود نداردِ، سخت در اشتباهید۰

وقتی تیم دانشگاه لویزیانا-لافایت و وسترن کنتاکی در بیست و یک ثانیه به پایان وقت اضافه اول با هم برابربودند، داوران زمین و میز چنان سوتی دادند که نه تنها باعث باخت کنتاکی شد بلکه باعث شد نام همه این داوران در فهرست احمق ترین داوران دنیا ثبت شود۰

ببینید آیا شما متوجه سوتی آنها میشوید؟

Posted
AuthorKaran Makvandi

پول بد چیزیه. نداشتن یک دردیه، داشتنش یک درد دیگه است. این دردهای برای کسانی که هم داشتن و هم نداشتن پول را تجربه کردند از همه دردناک تره. اگر توی خانواده ثروتمند به دنیا بیایی احتمالا تمام عمرت را با بدبختی های ناشی از پولداری دست و پنجه نرم میکنی و اگر بچه خانواده فقیر باشی احتمالا تمام عمرت گرفتار مشکلات بی پولی هستنی ولی اگر بسکتبالیست سیاهپوست در ان بی ای باشی به احتمال زیاد توی جوونیت هر دو مصیبت سرت هوار میشه

بیشتر جوون های سیاهپوست آمریکایی که رویای ورود به ان بی ای و میلیونر شدن را از بچه گی در سر می پرورونند، نمی دونند پدرشون کیه. خیلی هاشون با مادر بزرگشون بزرگ شدن. در خطرناک ترین و بدترین محله های شهر کودکی شون را گذروندن. به بدترین مدرسه های شهر، جایی که بچه های مهاجرای کم درآمد به اون پناه میارن، درس خوندن و اگر خیلی شانس بیارن و توی درگیری های خیابونی کشته نشن، احتمالا به دام اعتیاد به الکل و مواد مخدر و کار قاچاق میآفتن. اما هر چند وقت یکبار یه بچه ای پیداش میشه که علی رقم همه این مشکلات راهشو پیدا میکنه و میشه یک ورزشکار موفق. وقتی این جوون ها میلیونر میشن و شب و روز مرکز توجه عالم و آدم هستن تازه اون وقته که باید با مشکلات پولداری دست و پنجه نرم کنن. اینکه دور و ورت را یک مشت ادم لاشخور و سودجو پر میکنه. اینکه دیگه تقریبا هیچ وقت نمیتونی با کسی دوست بشی چون همش فکر میکنی همه به خاطر شهرت و پولت تو را میخوان. اینکه فرهنگ استفاده از پول هات را نداری و هویتت را گم میکنی و هزار درد بی در مون دیگه که سرت میاد

همه این بدبختی ها سر برندون جننیگز، پوینت گارد تیم میلواکی باکس آمد. جننیگز در محله کامپتون در لوس انجلس به دنیا آومده که به قولی یکی از بچه های این شهر احتمال اینکه توی خیابون های کامپتون کشته بشی خیلی بیشتر از اینه که توی بغداد با بمب بری هوا. این جوون هیچ وقت پدرش را نشناخت و مادر جوونش اون را دست تنها بزرگ کرد. جننیگز به مدرسه ای رفت که هشتاد درصدشون سیاه و مکزیکی بودن و بیشتر بچه ها نه تنها برنامه ای برای به دانشگاه رفتن نداشتند بلکه زیر تموم کردن دبیرستان هم زاییده بودند

برندون جننیگز دبیرستانش را تموم کرد و یک سال هم به دانشگاه رفت. بعد دانشگاه را ول کرد و رفت ایتالیا برای تیم لوتوماتیکای رم بازی کرد و از اونجا خودشو برای ان بی ای نامزد کرد. این جون توسط تیم میلواکی باکس استخدام شد و سال گذشته رکورد جوان ترین بازیکن تاریخ ان بی ای که تونسته در یک بازی 55 امتیاز بیاره را از آن خودش کرد. راز موفقیت برندون جنینگز در چیست؟

اینکه فراموش نکرد کیه و از کجا اومده

توی این ویدیو که نشون میده جنینگز داره توی محله ای که توش بزرگ شده چرخ میزنه و میره سراغ خونواده اش، هزارتا درس برای بازیکن های چند صد میلیونی تومنی بسکتبال ما نهفته است

یکی از لحظات فراموش نشدنی بسکتبال زنان را دختران جگر دار آمریکایی آفریدند. هفته گذشته در بازیهای سه به سه قهرمانی جهانی در بازی فینال زنان پس از اینکه یکی از دختران آمریکایی بدلیل مصدوم شدن از بازی خارج شد. تیم آمریکا در برابر انتخاب بین بازنده اعلام شدن و دو به سه بازی کردن قرار گرفت. دختران آمریکایی ادامه دادن بازی را انتخاب کردند... برای دیدن عاقبت ماجرا این ویدیو را ببینید 

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesویدیو

مصاحبه اخیر تلویزیونِ دولتی ایران با ایرج خدری، بازیکن بلندقامت تیم ملی بسکتبال ایران، جامعه بسکتبال ما را که سالهاست با دستمزدهای چند صد میلیونی خو گرفته است را این روزها بفکر فروبرده است. قهرمانی که روزی « اعجوبه بسکتبال آسیا» خوانده شد اکنون به دستفروشی روی آورده است. 

اولین بار او را در اردوی آمادگی تیم ملی جوانان در دانشگاه شریف دیدم. قد دومتر و پانزده سانتی اش او را یک سر و گردن بالاتر از بقیه جوانهای قد بلندی که در آن سالن خاک گرفته با هم رقابت میکردند قرار میداد. بچه بندر بود ولی با همان لهجه جنوبی‌اش بچه های تیز تهران را سر کار میگذاشت و اصفهانی های حاضر جواب  منلک میگفت . ایرج خدری کودکی بازگوش بود که در بدن بسکتبالیستی غول آسا به دام آفتاده بود. 

از آن روزهای اکنون بیست و دو سال گذشته است و از آن جوان رعنا، مردی چهل ساله و رنجور باقی مانده است. دوربین تلویزیون دولتی ایران به خانه اش رفته است و او را که اکنون زمین گیر شده است سوال پیچ میکند. ایرج میگوید که از «قهرمان ملی» و «اعجوبه بسکتبال آسیا» بودن کارش به دست فروشی افتاده است. نه بیمه ای دارد و نه مقرری که روزهای سخت ناتوانی اش را قابل تحمل تر کند. با ته مانده ای از شوخ طبعی آن روزهایش از فدراسیون بسکتبال تشکر میکند که برایش نامه تایپ کرده است و چند صباحی برایش مقرری بخور و نمیری تراشیده است. در پایان هم اشک از چشمان معصومش جاری می‌شود. 

به عکس تیمی که در آن با ایرج پیراهن ملی را بر تن کردم نگاه میکنم. چهره های جوان و سبیل های تازه رسته مان مرا به خاطرات تلخ و شیرین آن روزها میبرد. ما متعلق به نسلی بودیم که حتی پول خرید کفش هایی که با آن برای تیم کشورِ به ظاهر ثروتمندمان به میدان می رفتیم از حقوق بخور و نمیر معلمی یا دخل دکان نجاری پدرمان تامین میشد. بسکتبالیست لکسوس سوار برایمان موجودی تعریف نشده بود. 

اما الان این جوانان سبز پوش کجا هستند و چه می‌کنند؟ 

مهندس ارشد در بزرگترین کارخانه اتومبیل سازی دنیا، کارخانه داری که پانزده سال است کار آفرینی میکند، مدیر اجرایی فروش بزرگترین شرکت مخابراتی در آسیا، مربی یکی از تیم های حاضر در لیگ برتر ایران، مربی تیم بسکتبال پایه در تهران و مالک رستورانی در تهران عاقبت چندی از جوانانی این تیم است که اکنون  موهایشان خاکستری شده یا ریخته است. بقیه را نمی دانم کجا هستند و چه میکنند اما این را میدانم که همه مان که در خانواده های متوسط و حتی کم درآمد آنروز بزرگ شده بودیم، آموختیم که باید حقمان را از این دنیای بزرگ بگیریم و روی حرف کسی هم حساب نکنیم. به غیر از دو نفر هیچ کداممان تخم مرغ های زندگیمان را در سبد لرزان بسکتبال آنروزهای ایران نگذاشتیم. کاسه بسکتبال در آن روزها از کاسه هر گدایی خالی تر بود . آن دو هم آنقدر سخت کوش و صبور بودند که در انتهای زندگی ورزشی شان دستمزدهای چند صد میلیون تومانی نصیبشان شد و تا حدی بارشان را بستند.

اینکه زندگی ایرج در این سراشیبی قرار گرفته را من نه برگردن فدراسیون بسکتبال می آندازم و نه انگشت تقصیر را به نظام تامین اجتماعی فشل مان نشانه میروم. بره بودن در دنیای گرگهای درنده، بی کسی و حساب کردن روی حرف کسانی که حرفشان دو پول سیاه نمی‌ارزد آن جوان رعنا را اکنون به مردی تبدیل کرده که دوربین تلویزیون ایران او را سوژه ملودرام شبانه اش کرده تا برای تحریک حس ترحم بینندگانش خوراکی باشد. 

ای روزگار شرمت باد که زمین خورده را مجال نمیدهی...

Posted
AuthorKaran Makvandi

جولیوس اروینگ در مورد زمین راکر پارک گفت: برنده شدن در این زمین بسکتبال مردها را از پسر‌ها جدا میکند!

زمین بسکتبال راکر پارک اولدترافورد بسکتبال جهان است. این زمین، که تا مدتی پیش اسفالته بود، یکی از جاذبه های توریستی محله هارلم است. اسطوره هایی چون کریم عبدالجبار، جولیوس اروینگ و ارل مونرو فلزشان را در این کوره آب دیده کردند. بسکتبال خیابانی در این زمین به دنیا آمد. راکر پارک جایی است که بسیاری از ستاره های بسکتبال هاج واجِ مهارت بچه‌های بی نام و نشانِ هارلم می‌ماندند. هفته گذشته کوین دورنت در این زمین بازی کرد و نشان داد که چرا یونانی ها، کروات ها و اسپانیایی ها در جام جهانی بسکتبال تا حد مرگ از او می‌ترسیدند. 

Posted
AuthorKaran Makvandi