یکی ازمزایای دیکتاتور بودن اینست که هیچ کاری احمقانه یا دور از دسترس به نظر نمیرسد. یک دیکتاتور همه انهایی که کارهای او را احمقانه میخوانند یا به زندان افکنده یا سر به نیست کرده و از سوی دیگر تمام منابع کشور دراختیار دیکتاتور است پس هر چه میخواهد میکند. نیازاوف دیکتاتور ترکمنستان نام روزهای هفته را عوض کرد و همه را مجبور کرد که نام فرزندانش را به جای روزهای هفته استفاده کنند. او کلمه نان را در زبان رسمی کشور با نام مادرش جایگزین کرد. معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی گروهی از زیباترین زنان را به عنوان محافظان شخصی خود ( و احتمالا خدمات جانبی) انتخاب کرده بود . او یکبار در ایتالیا جلسه سخنرانی تشکیل داده بود و از همه مانکن های لباس زیر در اروپا دعوت به عمل آورده بود. در این سخنرانی قذافی به هر کدام از این دختران زیبا یک جلد قران و مقدار زیادی پول داد تا به اسلام روی بیاورند. در عراق پسر صدام اعضای تیم ملی فوتبال را پس از شکست در بازی های اسیایی شلاق زد
اما دیکتاتور های کره شمالی در میان دیکتاتورهای دیگر دنیا واقعا نوبرش را آورده اند. از کیم ایل سونگ گرفته تا کیم جونگ ایل تا الان که نوه 28 ساله این خاندان پر شکوه در حال صاف کردن دهن مردم بیچاره کره شمالی هستند، هر کدام داستان خودشان را داشتند و دارند. اطلاعات عمومی مردم دنیا از قطب جنوب بیشتر از کره شمالی است. در مورد این کشور تقریبا هیچ کس چیزی نمیداند جز بمب اتم و اینکه مردم از گرسنگی در حال مرگ هستند. در طی سالهای اخیر چند تن از سیاست مداران و افراد سرشناس غربی برای مدت بسیار کوتاهی به کره شمالی سفر کردند اما در این سفرها هیچ گاه یک امریکایی با رهبر کشور ملاقات نکرد؛ تا اینکه هفته پیش عجیب و غریب ترین آمریکایی به کره شمالی دعوت شد و تا با رهبر این کشور ملاقات کند
دنیس رادمن, یکی از بهترین مدافعان تاریخ بسکتبال ان بی ای و از اعضای تالار مشاهر بسکتبال آمریکا هفته پیش به کره شمالی سفر کرد و با کیم جونگ اون ملاقات کرد. این ملاقات تعجب بسیاری از تحلیل گران مسابل کره شمالی را بر انگیخت ولی اکنون که میدانیم کیم جونگ اون از طرفداران پروپاقرص بسکتبال ان ابی ای است تعجب نمیکنیم. دنیس رادمن که دو روز است به امریکا برگشته چیزهایی در مورد کره شمالی میداند که شاید تحلیل گران سی آی ای هم ندانند. در یک مصاحبه تلویزیونی دنیس رادمن گفت که کیم جونگ اون از او خواسته که به اوباما بگوید که به او تلفن کند! اما این عجیب ترین چیزی نیست که دنیس رادمن در این سفر کشف کرده. کیم جونگ اون به دلیل علاقه بسیار شدیدی که به بسکتبال دارد قوانین بسکتبال در کره شمالی را به شکلی که خودش دلش میخواهد تغییر داده تا بازی هیجان انگیز تر شود . نمونه ای از تغییرات قوانین بسکتبال در کره شمالی عبارتست از
دانک سه امتیاز دارد
شوت سه امتیازی که بصورت مغزی وارد حلقه شود ( به حلقه بسکتبال برخورد نکند) چهار امتیاز دارد
گلی که در سه ثانیه اخر بازی به ثمر برسد هشت امتیاز دارد
پنالتی که گل نشود یک امتیاز منفی در بر خواهد داشت
اگر چه در نگاه اول این موضوع که یک دیکتاتور قوانین بسکتبال را انهم به این شکل مسخره عوض میکند ابلهانه به نظر میرسد ولی اعتراف میکنم بسکتبال به شکل کره شمالی باید بی نهایت هیجان انگیز باشد, خصوصا سه ثانیه اخرش
از سال ۱۹۸۴ که مسابقات نمایشی دانک به مراسم ال استار اضافه شد این رقابت ها افت و خیز بسیاری داشته. در طی ۲۹ سال دانک های دامنیک ویلکینز، مایکل جوردن، اسپاد وب و وینس کارتر نقاط اوج این مراسم بوده. اما در سالهای ن اخیر این رقابت ها هر سال از سال قبل بی مزه تر و بی معنی تر شده و لیگ همواره به دنبال راهی است که تماشاگر مسابقه دانک را به روزهای جوردن و کارتر بازگرداند. حضور ابر ستاره ها همیشه میتواند مشتری جذب کن باشد و تاکنون تقریبا همه ابر ستاره های لیگ شانس خود را حداقل یکبار هم که شده در این رقابت آزمونده . از جوردن تا کوبی و داکتر جی تا دوایت هوارد دانک های خود را در این رقابت به نمایش گذاشته اند اما یک ابر ستاره هر سال از زیر شرکت در این مسابقه شانه خالی کرده است
لبرون جیمز در نه سالی که در لیگ بود هیچ وقت در این رقابت ها شرکت نکرد. حتی یکبار هم بطور رسمی اعلام کرد که هرگز در مسابقه دانک شرکت نمیکند. ولی تقریبا همه طرفداران بسکتبال از جان و دل میخواهند که لبرون جیمز که یکی از بیشترین امار های دانک را در بازی های ان بی ای دارد در این مسابقه شرکت کند. هفته پیش لبرون جیمز در هنگام گرم کردن قبل از بازی با کلیولند این دانک را برای تماشاگران اجرا کرد و ویدیو ان دنیایی بسکتبال را به فکر فرودبرد که چرا لبرون جیمز دوست داران بسکتبال را از چنین دانک هایی محروم میکند. صفحات فیسبوک زیادی ایجاد شده تا از لبرون بخواهند سال آینده در این مسابقات شرکت کند. گزارشگران مختلف به روشهای مختلف از او خواسته اند در این بازی شرکت کند. حتی اسکیپ بیلیس ، مفسر ای اس پی ان که به تنفر از لبرون شهرت دارد، هفته پیش در برنامه زنده تلویزیونی به زانو در آمد و از لبرون خواست که در این بازی حتی برای یکبار هم شده شرکت کند. اما دیروزمجیک جانسون کتاب را بست و رسما اعلام کرد اگر لبرون در مسابقه دانک شرکت کند و برنده شود او یک میلیون دلار به لبرون خواهد داد. به نظر شما چرا لبرون جیمز از شرکت در مسابقه دانک پرهیز میکند؟
. تعریف ایرانی مفهوم جوانمردی با عبارت هایی چون دفاع از حق مظلوم و مبارزه به ظالم گردن کش عجین شده. شاید به همین دلیله که ما جوانمردی ها را بیشتر مواقع از ادمهای گنده و پر زور انتظار داریم. شاید هم فرهنگ پهلوانی و عیاری باعث شده که وقتی اسم جوانمردی به میان میاید ناخوداگاه یک کشتی گیر گردن کلفت را تصور کنیم که از ناموس دختران چادر به سر محله در برابر مزاحمت لات و لوت های محل دفاع میکند. در غرب مفهوم جوانمردی تعریفی مشخص و روشن تر دارد. برای این مردمان جوانمردی یعنی چشم پوشیدن از چیزی که خود به ان دلبسته ایم برای دیگری. زیباترین اثری ادبی صادق هدایت « داش آکل» هوشمندانه ترین روایتگر مفهوم غربی جوانمردی است در حالی که در اتمسفری ایرانی رخ میدهد
آنچه هفته پیش در یک سالن بسکتبال کوچک در تگزاس رخ داد و اشک شوق بر چشمان میلیون ها ببینده ای که انرا از تلویزیون و یویتوب دیدیند نمایشگر معصومانه ترین شکل جوانمردی در دوران ما است. تیم بسکتبال دبیرستان کورونادو در شهر ال پاسو در تگزاس برای آخرین بازی فصل عادی اش آماده میشد. مربی تیم که در ابتدای فصل میچل مارکس، نوجوانی عقب افتاده ( در امریکا نمی گویند عقب افتاده. به جای ان از واژه دارای چالش یادگیری استفاده میکنند) را به سمت مدیر تیم انتخاب کرده بود. میچل از کودکی عاشق بسکتبال بود ولی بدلیل مشکلاتی که داشت هیچ وقت نتوانست جدی بسکتبال بازی کند. او در طی فصل عادی در همه بازی ها در کنار تیم بود و از روی نیمکت بازیکنان را تشویق میکرد. اما بازی آخر فصل برای میچل متفاوت بود. مربی تیم تصمیم گرفت که او با یونیفرف تیم روی نیمکت بنشیند. همین که میچل یونیفرف تیم را به تن کرده بود برای او دنیایی از شادی به همراه اورد. او و هیچ کس دیگر خبر نداشت که مربی برای او برنامه دیگری دارد. مربی تصمیم خودش را گرفته بود. دیگر برایش مهم نبود که بازی را ببرد یا ببازد. به هر قیمتی میچل باید به زمین میرفت. تنها یک دقیقه ونیم به پایان بازی مانده بود و تیم کورونادو فقط ده امتیاز از تیم مقابل برتر بود. میچل وارد زمین شد
اینجا بود که تمام سالن شروع به تشویق میچل کردند. هم تیمی ها تصمیم گرفتند میچل زیر حلقه حریف بماند و تمام پاس ها را به او بدهند تا بلکه گلی به ثمر برساند ولی علی رقم تلاش های انها میچل نتوانست توپی را وارد سبد کند. در آخرین پاسی که هم تیمی هایش به او دادند توپ را دست میچل لیز خورد و به بیرون رفت. فقط چند ثانیه به پایان بازی مانده بود و توپ در اختیار تیم مقابل قرار گرفت. این اخرین شانس میچل برای به ثمر رساند گل بود. اینجا بود که معجزه ای رخ داد
بازیکن شماره 22 تیم مقابل جاناتان مونتانیاس پدید اورنده این معجزه بود. او که مسول پرتاپ کردن توپ از دست داده شده ای میچل بود به جایی اینکه به هم تیمی خودش پاس دهد توپ را به میچل پاس میدهد. میچل هم که تنها چند ثانیه فرصت داشت با پرتابی لرزان توپ را به سمت حلقه حریف پرتاب میکند و در برابر چشمان حدقه زده تماشاگران توپ وارد سبد میشود
آنچه بعدا رخ میدهد به زیبایی در این ویدیو تصویر شده
دبلیو سی بی ای اسم لیگ حرفه ای بسکتبال بانوان چین است. این لیگ سال 2002 تاسیس شده و در دو گروه شش تیمی اجرا میشه. دیشب بازی اول فینال این لیگ بین دو شانجی و ژجیناگ در خانه ژجیانگ برگزار شد . در این بازی بازیکن امریکایی تیم شانجی 53 امتیاز اورد و 13 ریباند کرد که موجب باخت تیم ژچیانگ شد
طرفداران تیم ژجیانگ که جنبه باخت ، انهم در خانه را نداشتند امر برشان مشتبه شد و در پایان بازی به زمین ریختند و داور بنده خدا را انگونه که در این ویدیو میبیند به باد مشت و لگد گرفتند. این اولین باری نیست که بسکتبال چین نشان میدهد که در این مملکت چه خر تو خری حاکم است و آخرین بار هم نخواهد بود اما مقامات لیگ چین اگر هدفشان توسعه این لیگ باشد باید به این وضع خاتمه دهند
مردی جوان با دست خالی سودای به دست آورده قطعه سندی تاریخی را در سر میپروراند. سندی که بهای آن چهار میلیون و سیصد هزار دلار است! حکایت ان مرد دستمایه فیلم مستندی است با نام «هیچ کجا مثل خانه نیست». این فیلم روز سیزدهم ماه اکتبر امسال از شبکه ورزشی ایی اس پی ان آمریکا پخش خواهد شد۰
جیمز نیسمیث، مدرس وزرشی کانادایی و مخترع ورزش بسکتبال، قوانین اولیه این ورزش را در سیزده ماده تدوین کرد. اگر چه بازی بسکتبال امروزی شباهت چندانی به آنچه که او در سال ۱۸۹۱ در کالج کوچکی در اسپرینگ فیلد ماساچوست اختراع کرد ندارد اما قوانین سیزده گانه او کم و بیش بدون تعییر به عنوان پایه اصلی داوری در بسکتبال استفاده میشود. او این قوانین سیزده گانه را روی دو برگ کاغذ با ماشین تحریر تایپ کرد و سالهای در تابلوی اعلانات مدرسه بین المللی وای ام سی ای در اسپرینگ فیلد الصاق شده بود. جیمز نیسیمث پس از اسپرینگ فیلند به شهر لارنس در ایالت کنزاس رفت. لارنس خانه دانشگاه کنزاس و تیم مشهور کنزاس جی هاوکز است . او بسکتبال مدرن را درهمین دانشگاه پایه ریزی کرد. نیسمیث از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۹ به عنوان اولین مربی بسکتبال دانشگاه کنزاس و طبیعتا به عنوان اولین مربی بسکتبال در جهان مشغول به کار بود. او تا زمان مرگش مشاغل مختلفی را در همین دانشگاه پذیرفت و نهایتا در سال ۱۹۳۹ از دنیا رفت و پیکرش در آرامگاهی در همان شهر به خاک سپرده شد. موضوع فیلم «هیچ کجا مثل خانه نیست» در مورد رویدادهای سال ۲۰۱۱ ، هنگامی که دستنوشته اصول سیزده گانه جیمز نیسمیث از سوی موسسه حراج ثاثبی لندن برای خرید عموم ارایه شده است. یکی از مربیان دانشگاه کنرس که بر این باور بود که این دستنوشته باید به خانه اصلی اش، دانشگاه کنزس، بازگردد تلاشش را برای جمع کردن پول برای شرکت در این حراج بی سابقه در این فیلم مستند به تصویر کشید. با اینکه کسی نمی دانست که نهایتا این سند به چه بهایی فروخته خواهد شد، این مربی جوان به دنبال رویایش از این شهر به آن شهر رفت تا پول و پشتبانی لازم را برای خرید این سند را تهیه کند۰
آین دو برگ سند ۱۲۱ ساله در حراج ثاثبی به بهای چهار میلیون سیصد هزار دلار فروخته شد
برای همه چیز یک اپلیکیشن ایفون وجود دارد! این ادعایی است که شرکت اپل، سازنده تلفن های بسیار پرطرفدار ایفون، در مورد فراوانی نرم افزارهای موجود برای تلفن هایش کرده است. ایمان شامپرت، گارد نیویورک نیکس، این ادعای شرکت اپل را در زمین بسکتبال به آزمون میگذارد و امتحان میکند که آیا میتوان از آیفون 5 به عنوان توپ بسکتبال استفاده کرد یا نه .اگر طرفدار ایفون هستید و ناراحتی قلبی دارید این ویدیو را نگاه نکنید.
به خدمت گرفته شدن در یک تیم ان بی ای بزرگترین رویداد در زندگی یک بسکتبالیست جوان است. شاید همه مان لحظه اعلام شدن نام یک بازیکن را توسط کمسیونر ان بی ای از تلویزیون دیده باشیم اما کمتر دیده ایم که بازیکنانی که در آن تالار حضور ندارند و نامشان خوانده میشود چه حال و روزی دارند
بسکتبال خیابانی یا استریت بال را در آمریکا شمالی پیک آپ بسکتبال میگویند. عشق به پیک آپ بسکتبال دو عکاس آمریکایی و فرانسوی را با هم همکار کرده تا فیلمی مستند در مورد پایتخت پیک اپ بسکتبال جهان، شهر نیویورک، تهیه کنند. این دو عکاس- بسکتبالیست با لوازم بسیار ابتدایی فیلم برداری با دوچرخه از این زمین به ان زمین رفتند و از حال و هوای این ورزش فیلم مستندی تهیه کرده اند که بزودی در سینماهای جهان به نمایش در خواهد آمد. نام این فیلم « دو اینگ ایت این د پارک» است.
تصور کنید که مجبورتون بکنند که برای یک کشور بیگانه به میدان بروید و این درحالیست که آن کشور بیگانه بیش از پنجاه سال کشور شما را اشغال کرده و ذره ذره امید شما را برای آزادی نابود کرده
این کلام بیل والتون، قهرمان بسکتبال آمریکا، در شرح روزگار بسکتبالیستهای کشور لیتوانی است که از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۸۸ مجبور بودند با لباس شوروی در المپیک و بازی های جهانی بسکتبال شرکت کنند. فیلم مستند « دیگر تیم رویایی» حدیث بازیکنان تیم ملی بسکتبال لیتوانی است که در المپیک بارسلون برای اولین بار به عنوان کشور مستقل شرکت کردند و مدال برنز بازی ها را کسب کردند. این فیلم یک ماه دیگر به پرده سینماها خواهد رفت. این فیلم مستند در جشنواره معتبر سان دنس به نمایش در آمد و نه تنها به عنوان یک فیلم ورزشی بلکه به عنوان مستندی که نشان داد چگونه یک ملت آرزوی آزادی از یوغ بیگانه را در شرکت تیم بسکتبالشان تجلی داده اند. فیلم دیگر تیم رویایی تحسین حاضران در جشنواره را به برانگیخت۰
داستان این فیلم، ماجرای وزرشکاران لیتوانیایی را دنبال میکند که در سال ۱۹۸۸ تحت عنوان کشور شوروی مدال طلای رقابتهای بسکتبال المپیک را کسب کردند و تا سال ۱۹۹۲ که در المپیک بارسلون برای اولین بار به عنوان یک کشور آزاد و مستقل به میدان رفتند. در این فیلم زندگی نامهای پرآوازه ای چون مارچیولونیس، سابونیس , کورتیناتیس را دنبال میکند و اینکه چگونه این تیم در بارسلون تیم شوروی را شکست داد. این فیلم تغییر فضای سیاسی جهان را بین این دو المپیک ۸۸ در سئول و ۹۲ در بارسلون به تصویر میکشد و اینکه برای لیتوانیایی ها چگونه به بسکتبال به عنوان سمبل آزادی و استقلال ، آنگونه که فوتبال برای برزیلی ها راه روش زندگی است که چشم دوخته بودند۰
یکی از داستان های بسیاری جذاب این فیلم رابطه سحر آمیز این تیم با گروه موسیقی راک گریت فول دد بود. در سال ۱۹۹۱ وقتی که لیتوانیایی ها ، که پس از فروپاشی شوروی اکنون یک ملت مستقل بودند، درصدد شدند که تیم بسکتبالشان را به المپیک بفرستند اما هیچ بودجه ای برای این کار نداشتند چون کشوردر اثر سالها اشغال عملا ورشکسته بود. وقتی داستان اهمیت این تیم برای ملت لیتوانی به گوش گروه موسیقی راک آمریکایی رسید ، انها که خود طرفدار پروپاقرص بسکتبال بودند با برگزاری کنسرتی به جمع آوری پول برای این تیم در آمریکا اقدام کردند و نهایتا تمام هزینه های شرکت این تیم در المپیک را پرداخت کردند. در المپیک بارسلون که تمام چشم ها به تیم ملی بسکتبال آمریکا ، تیم رویایی بود، تیم لیتوانی با لباسهایی به رنگ پرچم این کشور عنوان تیم آزادی توجه بسیاری از علاقمندان ورزش را به خود جلب کرده بود. از دیگر بخش های دیدنی این فیلم به تصویر کشیدن زندگی بسکتبالیست های قهرمان جهان در پشت پرده های اهنین است و اینکه این ابر ستاره ها به اندازه یک کارگر کارخانه حقوق میگرفتند، در حالی که از لحاظ مهارت با بهترین بسکتبالیست های حرفه ای در آمریکا برابری میکردند. اگر چه تم اصلی این مستند درباره بسکتبال است اما تلاش بی وقفه یک ملت برای بیرون آمدن از زیر چکمه دشمن اشغالگر پیام اصلی این فیلم مستند است۰
فلش بک
سالهای شصت و شش- شصت و هفت زمان اوج خوره بازی بسکتبال من بود. دو تا باشگاه مختلف تمرین میکردم، البته یواشکی مثل کسی که دوتا دوست دختر داره، تازه هر وقت هم پا میداد میرفتیم تو کار زمین اسفالت. پاتوقمون زمین امیرآباد بود ولی اگر بساط کری خونی به راه بود میرفتیم زمین چارلی، زمین کبگانیان حتی یکی دوبار هم زدیم تو کار زمین مجموعه عمران تکلار در شهرک و جلوی دخترهای محل پوز برو بج (به قول خودمون) سوسول شهرک را زدیم. خوب ما بازیکن باشگاهی بودیم و بلد بودیم چهار تا حرکت بزنیم تا خیابونی بازهای تیم مقابل گوز پیج بشن. کافی بود دو تا پیک اند رول بکنیم تا تیم روبرو انگشت به دهن بمونه. آخه توی بسکتبال خیابونی کسی پیک ان رول و بَک دور و از این قرتی بازی ها بلد نبود؛ تاکتیک خیابونی اینجوری بود که توپ را بگیر و شاخو ببند برو تو تا ببنیم چی میشه. بین همه این زمین اسفالت ها یک زمینی در میدون آریا شهر بود که با بقیه فرق داشت.زمین اریاشهر اصلا زمین بسکتبال نبود؛ یک تیکه کم رفت و آمد از یک بلوار بود که بچه های محل دو تا حلقه درب و داغونه کج و کوله زده بودن به تیر چراغ برق دوطرفه بلوار و بصورت اریب بین این دوتا حلقه مسابقه بسکتبال راه مینداختن. یادمه بچه های تیم پاس و بازیکن های تیم نفت زیاد اونجا پیداشون میشد اما همه شون جلوی حسن کج لنگ مینداختن . این حسن کج واسه خودش کارکتری بود. اون وقتها که ما شانزده هفده ساله بودیم فکر کنم حسن کج راحت سی و پنج شش را داشت. جدا از دهن کجش، که وجه تسمیه اش بود، هیکل و قد صاف و صوفی هم نداشت و بویی از بسکتبال نبرده بود. وسط بازی یک دستش سیگار و یک دستش توپ. توی کار دفاع و پابکس و این حرفها نبود. دریبل میریبل و کراس اور و پیوت هم که واسش افت کلاس بود، اما وقتی با اون استیل افتضاح یک دستی اش شوت سه امتیازی میزد رد خور نداشت. هروقت هم که ما میرفتیم اونجا بازی کنیم یک جورایی گاو بندی میکرد تا حلقه کجه به ما بیفته و حسن کج یک تنه با اون شوت های عجب و غریب ده دوازده متری اش ما رو لوله میکرد. فکرشو بکن همین دیروز از قهرمانی کشور با مدال طلا و حکم قهرمانی اومدی خونه (مثل سگ هم ادعات میشه ) و فرداش حسن کج تو را لوله میکنه. خداییش خیلی زور داشت
فلش فوروارد به امروز
چپ میری راست میری فیبا مسابقه سه به سه ، تک به تک ، چمیدونم لابد پنچ سه یک راه میندازه. تازه داره تلاش میکنه که مسابقه سه به سه روی یک حلقه ورزش المپیکی بشه. مسابقه یک زمینه، چه تک به تک چه سه به سه، نود درصد زیبایی بسکتبال را از بین میبره. این رشته ورزشی، اگه بشه اسمشو رشته ورزشی گذاشت، شاید به درد حیاط مدرسه یا کوچه و خیابون بخوره ولی بیشتر شبیه یک بازی مفرحه تا یک رشته ورزشی واقعی. اگه عالی ترین سطح مسابقات تک به تک جهانی را هم نگاه کنید (ویدیویی بالای همین پست) اینجوره که بازیکنی که توپ دستشه کونش را میکنه به سمت حلقه و عین تانک مدافع را هل میده تا خودشو به حلقه نزدیک کنه. آخر سر هم به زور و ضرب توپ را ول بده روی حلقه. سه به سه هم با اینکه باز وضعش از تک به تک بهتره ولی اون هم نوع ضایعی از بسکتباله. به نظر من تنها انگیزه قابل قبول فیبا از تلاش برای المپیکی کردن این رشته های من در آوردی اینه که کشورهایی که نمیتونن یک تیم درست و حسابی داشته باشن شانس حضور در المپیک را پیدا کنند ولی حساب اینجاشو نکرده که یهویی ممکنه حسن کج، فرهاد تخته زن، اسی لایی کار (کلیه این کاراکترها واقعی هستند) و دیگر کاراکترهایی که بویی از ورزشکاری نبرده اند المپیکی بشن