زیاد میشنوم «اقا کارن اینها همه مافیا هستند» یا « کجایی عمو! کل بسکتبال مافیاست» مافیا نام یکی از شبکهها تبه کاری سازمان یافته در جهان است. مثل مافیای حزب الله لبنان، کوزا نوسترا و خانواده گمبینو در امریکا یا یاکوزا در ژاپن. به نظرم فدراسیون بسکتبال مافیا نیست.
چرا؟
مافیا از دیدگاه سازمانی مشخصاتی دارد که فدراسیون بسکتبال (اصولا ورزش دولتی ایران) هیچ کدام را ندارد. قدم اول مافیا یک گروه تبه کاری «سازمان یافته» است. سازمان یافته یعنی ساختار مدیریت درست و حسابی دارد و آدمهای هر پست میداند چه میکنند. چنین چیزی در فدراسیون نداریم. دوم اینکه ادمی که در بالای یک شبکه تبه کاری سازمان یافته است شخصی است که پله پله در اثر جنایت و تبه کاریها پس از سالها نشان دادن توانایی مدیریت به بالای سازمان رسیده. در فدرسیوان بسکتبال هر دلقکی میتواند رییس شود. بستگی به میزان وابستگی به راس ماجرا دارد. در مافیا مرام و قانون وجود دارد و تک تک اعضا تا سرحد مرگ به مرام و قانون گروه تبه کاری وفادار هستند. در فدراسیون همه شبها با یک چشم باز میخوابند تا رفیقشون از پشت کارد توی کمرش نکننه. در بسکتبال ایران یارو یک روز بازیکن ملی است فرداش برای سه سال محروم میشه، یکی دیگه مربی بود که حق داشتن تیم باشگاهی نداشت ناگهان ورق برگشت مربی تیم ملی شد.
به نظر فدراسیون بسکتبال ایران بیشتر شبیه سیستم مدیریت سیاره مرگ (اون اسلحه خفن در فیلم جنگ های ستاره) است و دارو دسته دارت ویدر است. یک مشت ادم بی وجود از ترس از یک بابایی که نصف بدنش سوخته و حتی بلد نیست بدود طوطی وار از او پیروی میکنند. تنها راه بالا رفتن در این سازمان اینست که نفر قبلی کشته بشه. آدمهای این سازمان اینقدر بی عرضه هستند که توی جنگ هزار تا تیر هم بزنند یکیش به هدف نمیخوره. فقط چون از بالا پول میاد میتونن سیاره مرگ درست کنند که تازه یک بچه قیزی از بیابون های سیاره تتویین میاد با یک اژدر کل سیاره را به باد فنا میده. اونم نه یکبار، بلکه دوبار.
فدراسیون بسکتبال سیاره مرگ است.
دیروز در گفتگویی یکی از همراهان صفحه در پاسخ به سوال «چرا کسی جام جهان رفتن بسکتبال را جشن نمیگیرد» این پاسخ را داد که: «اگر بسکتبال ایران هم مثل والیبال ایران خوب بود مردم براشون مهم میشد». منظور این همراه این بود که مثلا بسکتبال ایران مثل والیبال جز شش تا هشت تیم مطرح جهان بود.
در پاسخ به این همراه گفتم سطح رقابت در ورزش بسکتبال و ورزش والیبال در جهان قابل مقایسه نیست. مساله سختی یا آسان بودن ورزش نیست، مساله این است که در ورزش بسکتبال برای شش یا هفت تیم اول جهان شدن شما باید از هراز خان رستم عبور کنید. در ورزش والیبال تا جایی که من میدانم ایران قهرمان آسیا شد و دومین چیزی که شنیدیم اینکه ایران در لیگ جهان در کنار بزرگان این ورزش قرار گرفته.
در مورد تفاوت سطح رقابت در ورزش والیبال و بسکتبال در جهان زیاد صحبت کردم ولی به این نتیجه رسیدم با ترسیم یک شکل موضوع را شرح دهم. در این نمودار یک کشور آسیایی فرضی که تازه فدراسیون بسکتبال را در نظر گرفتن و مسیر تیم ملی این کشور برای حضور در بین بزرگان بسکتبال جهان را برای شما ترسیم کردم.
امیدوارم با درک این تفاوت موفقیت های ورزش والیبال را (با هر کیفیت و شکلی که دارد) به چوب نتراشیده برای باسن ورزش بسکتبال تبدیل نکنید.
استعدادیابی بسکتبال به سبک جهان سوم به این شکل است که یک سازمان دولتی مسئول بشه بیاد توی خیابونهای شهر بگرده و هر کسی قدش بلنده را دعوت کنه به اردو. یا حداکثر یک تمرین بگذاره و بگه هر کسی ادعای بسکتبالش میشه بیاد ما ببینیم اگر خوب بود بچه را برداریم ببریم تهران در ورزشگاه پنچ سالن آزادی و او را زیر نظر فدراسیون به بازیکن ملی تبدیل کنیم.
در دو روز گذشته بازی های پلی اف ان بی ای برای اولین بار در تاریخ تلویزیون ایران (چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب) بصورت زنده پخش شد. من هم مثل شما هیجان زده هستم ولی شاید کمتر کسی از شما دوستداران بسکتبال بدانید انجام این کار در تلویزیون جمهوری اسلامی چقدر سخت است. برای اینکه به بزرگ بودن و سخت بودن این کار پی ببرید باید قضیه را برایتان باز کنم
جدا از اینکه بسکتبال ورزشی امریکایی است و کسانی که صاحب اختیار تلویزیون ایران هستند میلی به پخش ان ندارند خود پخش تلویزیونی این برنامه ورزشی هم کار سختی است. بسکتبال ان بی ای مثل فوتبال اروپا نیست که داور سوت بزند بازی شروع شود و چهل و پنج دقیقه دیگر دوباره سوت بزند و بازی متوقف شود و در طول این چهل و پنج دقیقه دوربین تلویزیونی فقط یک مشت مرد را نشان دهد که روی زمین چمن دنبال توپ میدهند. بازی بسکتبال ان بی ای چهل و هشت دقیقه است اما پخش تلویزیونی آن حدود دو ساعت طول میکشد. یعنی هفتاد و دو دقیقه توقف وجود دارد و دوربین بازیکنان را نشان نمیدهد. در حین توقف بازی پخش تلویزیونی بسکتبال امریکا مطالب مختلفی نشان میدهد که به شرح زیر است
یک- برنامه های هنری دختران گروه رقص: این برنامه یکبار در هر نیمه انجام میشود. این برنامه در برنامه تلویزیونی عادی آمریکا پخش نمیشود و فقط در فید استادیوم قابل تماشا است. در مورد غیر قابل پخش بودن برنامه رقص این دختران نیازی به توضیح نیست
دو- برنامه های هنری و تفریحی دیگر: به غیر از دختران گروه رقص یا چیرلیدر ها در زمان توقف بازی برنامه های دیگری هم در استادیوم اجرا میشود که از رقص پیرزنان، مسابقه کون خیزک رفتن نوزادان، برنامه سگ دوانی و هزار چیز دیگر است که برنامه ان از پیش اعلام نمیشود به همین دلیل ممکن است ناگهان برنامه ای اجرا شود که حلال بودن است زیر سوال است
سه: گزارش گزارشگر کنار زمین: این گزارشگر در مورد مصاحبه اش با مربی یا وضعیت مصدومیت بازیکنان حرف میزند. خیلی از این گزارشگران زن هستند و لباسهایشان قابل نمایش در تلویزیون دولتی ایران نیست
چهار- گزارش های تحلیلی گران روی میز داور: این بخش از پخش تلویزیونی عموما توسط مردان کت و شلوار پوش انجام میشود که به زبان انگلیسی است و بعید میدانم کسی در ایران پیدا شود که توان ترجمه همزمان حرفهای آنها را داشته باشه. حرفهای این تحلیل گران پر است از اصطلاحاتی که معادل فارسی ندارد و شوخی هایی که برای مخاطب ایرانی معنی نمیدهد و نهایتا ملت را گیج میکند
پنچ: اگهی های تلویزیونی: این اگهی های که در لحظات توقف بازی از شبکه ها تلویزیونی ملی و محلی پخش میشود پر است از اهنگ های شاد، دختران خوشگل و خوشتراش و هزار چیز دیگر که عمرا تلویزیون ایران نشان ندهد
شش- خلاصه های لایت بازی های دیگر: این شاید تنها بخشی است که میتوان در تلویزیون ایران نشان داد
هفت: برنامه هنری تفریحی بین دو نیمه: این برنامه هنری تفرحی نسبتا طولانی ربطی به دختران گروه رقص ندارد و تقریبا هیچکدام قابل پخش از تلویزیون ایران نیست. از شعبده بازی گرفته تا ژیمناستیک، از برنامه موسیقی رپرهای قدیمی تا برنامه ورزشی گروه ترامپولین هیچ کدام برای مسلمانان حلال نیست
حالا متوجه میشود که وقتی تلویزیون ایران بسکتبال نشان میدهد و بازی با سوت داور یا تایم اوت متوقف میشود هر لحظه ممکن است یکی از این هفت تصویر غیر حلال پخش شود که پخش ناگهانی هر کدام میتواند دودمان یک گروه ادم بسکتبال دوست را به باد دهد. کافیست یه لحظه از دست برادر سانسور چی در برود و بدن های خوشتراش دختران گروه رقص روی تلویزیون دولتی ایران نقش ببندد. اینجاست که کار فقط با اخراج دو سه نفر ختم نمیشود و ممکن است کفن پوشان به صدا و سیما هجوم بیاورند و علما فرمان جهاد صادر کنند و تا وقتی کله گزارشگر بدبخت روی سینی نیاید ارام نگیرند. پخش تلویزیونی زنده بسکتبال در تلویزیون دولتی ایران کم از عبور از میدان مین ندارد و اینجاست که باید درک کنیم که این همه تصاویر تکراری و اسلو موشن های بیضوی و بی ربط که این دوستان ناچارند وسط برنامه شان ول بدهند دلیلش چیست. از من بپرسید میگویم که کارشان تا اینجا عالی بود و من برایشان یک کف مرتب میزنم
مدتی است بحث کفایت فدراسیون فعلی و امکانات به عنوان دو عامل عقب نگهدارنده بسکتبال کشور مطرح شده. با هر کسی که در ایران درباره بسکتبال و آینده ان در ایران حرف میزنم به لزوم داشتن یک فدراسیون قوی، امکانات پیشرفته و ضرورت استعدادیابی اشاره میکند. هر وقت هم در بسکتبال ملی ما ناکامی بودجود میاید فدراسیونی ها امکانات ضعیف را بامبول میکنند، مخالفین فدراسیون عدم کفایت فدارسیون را دلیل میدانند و بازیکن ها و جوانان هم عدم وجود سیستم استعداد یابی صحیح را عامل تنبلی خودشان میدانند. این دور باطل همینطور ادامه دارد و هر کسی خود را مبرا میداند و ایستاده کنار تا دیگری بسکتبال ایران را نجات دهد. عین همه چیز دیگرمان منتظریم کسی یا چیزی بیاید و به این نکبت خاتمه دهد.
در این میان تکلیف فدراسیونی ها و مخالفین فدراسیون روشن است. انها میدانند چه میگویند و دنبال چه هستند اما دلم برای جوانان مان میسوزد که در مورد بسکتبال قوی در جهان کاملا در توهم محض به سر میبرند. ذهنیت جوانان ما ( یا حداقل انهایی که من با انها حرف زدم) اینست که در بسکتبال آمریکا ( به عنوان بسکتبال برتر در جهان) فدراسیون بسکتبال امریکا یک مشت روبات ول کرده تا روز و شب امریکا را جستجو کنند و از روی دی ان ای تشخیص بدهند کی بسکتبالیست میشه و کی جوردن بعدیه. وقتی که جوردن بعدی را پیدا کردند یک نفر از فدراسیون میاد با یک میلیارد دلار پشت یک وانت و میده به والدین میده و بچه را میبره کره مریخ در سالن المپیکی که فدراسیون مخصوص به استعداد های درخشان ساخته تمرین میده. همه مربیان هم در حد کوچ کی هستند و هر دو روز یکبار هم لبرون جیمز و کوبی میان سر تمرین و سر میزنن ببینن کی خوبه تا ببرشون توی ان بی ای باهاش هم تیمی بشن.
نه عزیز من، شما در توهم محض به سر میبری. بسکتبال آمریکا جنگل مولا است. هر کسی باید برای زنده موندش بچنگه. نه کسی میاد دست به سر شما بکشه . نه کسی میاد به به چه چه کنه. نه همین که دوتا شوتت گل میشه میره تیم استان. باید شب و روز بچنگی تا بلکه تیم مدرسه انتخاب بشی. تازه تا یک بچه جدید بیاد که از تو بهتره زارت خطت میزنن و پیرهنتو میدن به اون. نه بودجه دولتی وجود داره. نه کسی از هییت استان میاد توشیحات رییس فدراسیون را بخونه و قول وقرار های رییس فدراسیون را بده. از همه مربیان جوان، بازیکن های جوان ایرانی که فکر میکنند فدراسیون قوی باعث بسکتبال قوی میشه . خواهش میکنم با هر بدبختی که شده این فیلم مستند یک ساعت و بیست دقیقه ای که در مورد واقعیت یکی از قوی ترین مراکز بازیکن سازی در آمریکاست را تماشا کنید. اصلا میدونی چیه. این فیلم را بزنین روی دی وی دی. ببرین باشگاه. همه بازیکن ها را بنشونین روی زمین. یکی را پیدا کنید که انگلیسی بلده و بشینین صحنه به صحنه . گفتگو به گفتگو ترجمه کنید و ببنیند. اگر موقع دیدن این فیلم اشک توی چشم هاتون جمع نشد و به اشتباهتون پی نبردین به اندازه کافی عشق بسکتبال توی دلتون نیست... ول کنین برین سراغ والیبال یا یک چیز دیگه.
بلبشو در مسابقات ورزشی مقوله جدیدی نیست. نا آرامی و اغتشاش در طی یک مسابقه ورزشی در به اشکال مختلف رخ میدهد. رویدادهای داخل زمین و زد و خورد بین بازیکنان از جمله رایج ترین این نا آرامی هاست. میزان زد و خورد بین بازیکنان در برخی از ورزش ها به حدی زیاد است که برگزارکنندگان لیگ های ان ورزش کتک کاریِ بازیکنان را نظام مند کرده اند به آنرا عنوان بخشی جدا نشدنی از ورزش پذیرفته اند. لیگ ملی هاکی امریکاست بهترین نمونه این ورزشهاست. جایی که زد و خورد بین بازیکنان از جمله تماشایی ترین بخش های یک مسابقه هاکی است. اگر چه این زد و و خورد ها از سوی لیگ ان اچ ال تشویق نمیشود اما قوانینی برای ان وضع شده که اجازه بروز این زد و خورد ها در حد کنترل شد را میدهد. یکی دیگر از انواع نا آرامی ها در یک رویداد ورزشی آنهایی است که در بین تماشاگران رخ میدهد. تاریخ نشان داده که این گونه نارامی به دلیل بروز پدیده «رفتار گله ای» این نوع رویدادها میتوانند خیلی سریع حتی به یک فاجعه تبدیل شوند. آنچه در ۱۹۸۵ در ورزشگاه هیسل در بروکسل رخ داد از نمونه های نادر این پدیده در فوتبال اروپا بود که منجر به تخریب بخشی از استادیوم و کشته شدن شمار زیادی از تماشاگران دو تیم شد. سال گذشته پیش در چنین روزهایی مرگبار ترین نمونه نا آرامی های ورزشی بین تماشاگران در استادیوم فوتبال شهر پورت سعید در مصر باعث کشته شدن ۷۹ نفر و زخمی شدن بیش از ۱۰۰۰ شد. دیروز افرادی که عامل این فاجعه شناخته شدند به اعدام محکوم شدند که خود این حکم قضایی نیز نارامی هایی را در خیابان های این شهر آفرید۰
نادرترین شکل این نا آرامی های آنهایی یست که بازیکنان و تماشاگران در آن درگیر میشوند. اگر چه این روزها بسکتبال چین مرکز چنین بلبوشهایی در دنیاست است اما مشهور ترین این سبک زد و خورد اتفاق تلخی است که در ۱۹ نوامبر ۲۰۰۴ در ورزشگاه تیم دیترویت پیستونز، معروف به قصرِ آبرنهیل، رخ داد. این اغتشاش اگر چه کشته یا زخمی جدیی در بر نداشت اما برای بازیکنان دیترویت و ایندیانا محرومیت و جریمه های مالی بی نهایت سنگینی به همراه داشت. این واقعه با هل دادن دو بازیکن خشن (بن والاس و ران ارتست) زیر حلقه بسکتبال شروع شد و ولی هنگامی که یکی از تماشاگران دیترویت لیوان پلاستیکی ابجوی خودش را به سمت ران ارتست گارد تیم ایندانا پیسرز (متا ورلد پیس کنونی) پرتاب کرد چهره ای متفاوت به خود گرفت . ران ارتست در برابر چشمان از حدقه بیرون زده میلیون ها تماشاگری که از تلویزیون بازی را تماشا میکردند به داخل سکوی تماشاگران رفت با یک مشت فک پایین این تماشاگر را شکست.
بسکتبال ایران هم از بلبشو مصون نبوده. اگر از هر بسکتبالیست قدیمی بپرسید خاطرات رنگارنگی از دعوای داخل زمین، فحاشی تماشاگران به بازیکنان، پرتاب اشیا مختلف از جایگاه تماشاگران به داخل زمین (خصوصا در استادیوم های شهرستان ها) و چیزهایی از این دست برایتان تعریف خواهد کرد. این رویداد ها در بسکتبال جدید ما که هم پخش تلویزیونی دارد و هم بازیکنان و باشگاه ها بصورت حرفه ای فعالیت میکنند شکل دیگری گرفته. پرتاب یک فشفه/نارنجک دست ساز/مواد محترقه به داخل زمین در حین بازی فینال لیگ برتر ایران بین تیم های مهرام و پتروشیمی و زخمی شدن پوینت گارد مهرام جدید ترین اپیزود این نوع این رویداد است. این اتفاق شاید شدیدترین و تلخترین زخم بر تنه نیمه جان بسکتبال نباشد اما پوشش رسانه ای زشتی این واقعه را در دامنه ای بسیار وسیع تر از گذشته به نمایش میگذارد. اینکه باشگاهی تماشاگران متعصب داشته باشد هیچ ایرادی ندارد. حتی بسیاری معتقدند که فحاشی تماشاگران هم از حقوق انهاست اما هنگامی که تنفر شهرستان از تهرانی، پدیده ای که سالها در بسکتبال ما وجود داشت و از سوی مسوولین بر ان سرپوش گذاشته یا حتی انکار شده، باعث مصدوم شدن ورزشکاران و به خطر افتادن ایمنی تماشاگران میشود وقت آن است که دلایل این پدیده به بحث گذاشته شود تا این بار سنگین تنفر به دوش نسل های آینده نیفتند
خبر خوب برای بسکتبال ایران
تیم ملی بسکتبال بزرگسالان ایران در رقابتهای کاپ آسیا با پیروزیهای پیاپی جام قهرمانی را به خانه برد. این تنها خبر خوب این مسابقات برای بسکتبال ایران نبود. خبر خوب دیگر این بود که تیم بزرگسالان ایران این مهم را بدون در اختیار داشتن ستاره هایش بازیکنانی چون حامد حدادی، ارسلان کاظمی و مهدی کامرانی محقق کرد. مستقل از اینکه بخواهیم به ترکیب تیم های حریف بپردازیم و ببینم که آیا انها از بازیکنان اصلی شان استفاده کرده اند یا نه این پیروزی ها نشان داد که نیمکت تیم بسکتبال ایران عمیق تر از آن چیزی است که قبلا تصور میشد. این بازی ها نشان داد اصغر کاردوست و آرن داودی که تا کنون در سایه حامد حدادی و مهدی کامرانی قرارداشتند بازیکنان قابل اطمینانی هستند که در لحظات حساس به کمک تیم بسکتبال ایران میآیند. اگر چه در مصاحبه های اخیر مقامات فدراسیون (خصوصا مصاحبه عنایت آتشی) بطور اعجاز آوری تلاش کردند تا اهمیت این مسابقات را کوچک جلوه بدهند اما این پیروزی برای بسکتبال ایران کوچک نیست۰
نقش جوانان در این پیروزی چه بود؟
در این سفر بازیکنان تیم ملی جوانان ، آنهایی که با مربی گری علی توفیق قهرمان غرب آسیا شدند، همراه تیم بودند. همزمان با اعلام خبر قهرمانی تیم ملی بزرگسالان تمام رسانه های خودی (آنهایی که هم جهت با سیاست های فدراسیون هستند) نقش مهم جوانان در این پیروزی را در صدر خبر های خود قرار دادند. حتی خبر نویسی این رسانه ها به شکلی بود که انگار همه از روی یک بولتن داخلی انرا نوشته اند. فدراسیون بسکتبال ایران مدتهاست که از سوی منتقدینش متهم به ضعف در پشتوانه سازی شده است . تصور این دسته منتقدان اینست که فدراسیون بسکتبال یک کشور مسئول بازیکن سازی است. مستقل از اینکه این انتظار درست یا نادرست است فدراسیون این پیروزی را وسیله ای برای پاسخ به منتقدانش قرارداده. حتی علی توفیق، سرمربی برکنار شده تیم ملی جوانان، هم در مصاحبه ای اخیرش با ایرنا عنوان کرده که نقش جوانان در این پیروزی ها اهمیت زیاد داشت۰
در هیچ کدام از خبرها، مصاحبه ها و تحلیل های رسانه های فارسی زبان تحلیلی وجود ندارد که نشان دهد نقش جوانان تیم ملی در این پیروزی چه بوده. شاید اولین معیاری که به نظر می آید میزان کل دقایق بازی از سوی جوانان در تیم باشد. آمار نشان میدهد که در طی این بازی ها ارن داوودی (۲۶ ساله) ۱۷۰ دقیقه، اصغر کاردوست(۲۶ ساله) ۱۶۱ دقیقه، حامد آفاق (۲۹ ساله) ۲۱۷ دقیقه، صمد نیکخواه بهرامی (۲۹ ساله) ۲۱۶ دقیقه و اوشین ساهاکیان (۲۶ ساله) ۱۷۰ دقیقه در زمین بوده اند. دوبازیکن دیگری که دقایق سنگینی داشته اند روزبه ارغوان( ۲۴ ساله) با ۱۴۰ دقیقه اصلان جمشیدی (۲۱ ساله) با ۱۰۱ دقیقه بوده اند. در بین هفت بازیکن اصلی تیم در این رقابت ها هیچ بازیکن زیر بیست سالی دیده نمی شود۰
ممکن است بعضی تحلیل گران میزان دقایق بازی را معیار خوبی برای تعیین میزان تاثیر یک بازیکن در عملکرد کل تیم نبینند. یک بازیکن ممکن است تنها چهار دقیقه در کل یک بازی چهل دقیقه ای بازی کرده باشد و در همان چهار دقیقه توانسته باشد که مومنتوم (جریان) بازی را به نفع تیم خودی تغییر دهد. در چنین شرایطی از شاخص دیگری به نام پلاس- ماینس یا مثبت- منفی استفاده میشود. شاخص مثبت منفی به اینصورت محاسبه میشود که اگر یک بازیکن هنگامی که وارد زمین میشود تیمش سه امتیاز عقب است و وقتی از زمین خارج میشود تیمش دو امتیاز جلو است این بازیکن عدد مثبت پنچ را خواهد گرفت و برعکس هنگامی که از زمین خارج میشود تیمش چهار امتیاز عقب است این بازی نمره منفی دو را خواهد گرفت. بازیکنانی که معیار پلاس- ماینس مثبت تری داشته باشند تاثیرشان در تیم بیشتر است. این معیار نشان دهنده تاثیر بازیکنی که از روی نیمکت وارد میشود است و در لیگ ان بی ای معیار اصلی برای انتخاب بهترین بازیکن ششم سال است. متاسفانه دررقابت های اسیایی این معیار اندازه گیری نمیشود و حتی اگر تحلیلگران تیم ملی این آمار را اندازه گرفته اند آنرا منتشر نکرده اند. تا وقتی که سند و مدرکی در باره نقش جوانان ارایه نشود همه این حرفهای مثل حکایت ملانصرالدین است که میخ خرش را به زمین کوبید و ادعا کرد که آن نقطه مرکز زمین است۰
رضا طاهری از قدیم در بسکتبال ایران داور بود. اینکه داور خوب یا داور بدی بود خیلی به موضوع اخیر ربطی ندارد. پس از مدتی بی خبری در بسکتبال ایران ناگهان سروکله او به عنوان یار غار و برنامه ریز تیم های ملی در سفرهای خارجی پیدا شد. با ورود مهمت بچرویچ به ایران، رضا طاهری کار و زندگی اش را در اروپا تعطیل کرد و به عنوان سخنگوی رسمی و مدیر رسانه تیم ملی قدم به صحنه بسکتبال ایران گذاشت. مدیر رسانه ای یک سازمان را اصطلاحا اسپین داکتر میگویند. اسپین داکتر یعنی کسی که ماله کش است؛ کسی که سانسور میکند؛ کسی که واقعیت را به شکلی تغییر ماهیت میدهد تا نهایتا به نفع کارفرمایش ملت بدبخت را خر کند. این افراد عموما از رویداد های زیر جلی یک دستگاه اطلاعات دقیق دارند. کسب چنین پست و مقامی و قرار گرفتن در این جایگاه در فدراسیون بسکتبال ایران نشان از نهایت اعتماد تصمیم گیران این دستگاه به او بود. چندی نگذشت که ناگهان در خبرها آمد که رضا طاهری این پست جدید را در اختیار ندارد و شخص مورد اعتماد دیگری این مسئولیت را بر دوش خواهد گرفت. فدراسیون بسکتبال در اعلام این خبر نهایت بی طرفی و اصطلاحات سیاست نه سیخ بسوزد و نه کباب را اتخاد کرد و قضیه از سوی فدراسیون خاتمه یافت.
اما موضوع از دیدگاه رضا طاهری تمام نشده بود. او به عنوان یکی از عناصر مورد اعتماد از درون دستگاه شروع به افشاگری و مراجعه به روزنامه ها و رسانه ها برای رو کردن دست دوست قدیمی اش مهت بچرویچ و دیگر عناصر مرتبط کرد. اگر موضوع را دنبال کرده باشید حتما متوجه خواهید شد که تقریبا همه عناصر درگیر در این مناقشه دروغ میگویند؛ انهم از نوع شاخدار. در این بلاگ پست نمی خواهم در رابطه با این موضوع جبهه گیری کنم و بگویم که چه کسی راست میگوید و حق با کدام چون معتقدم همه طرف های درگیر دروغ میگویند یا اگر هم دروغ نمیگویند همه واقعیت را بیان نمیکنند.
نکته ای که در این مناقشه برای من از همه چمشگیر تر و امیدوار کننده تر است نقش رسانه ها در افشای کثافت کاری های افراد دخیل در سیستم دولتی ورزش ماست. اینکه یکی از افراد همین سیستم خودش به رسانه ها نزدیک شده و با رو کردن خبرهای پشت پرده و در اختیار گذاشتن ایمیل های شخصی رد و بدل شده بین طرفین سعی در تحت فشار گذاشتن فدراسیون است موضوع جدیدی است. در گذشته وقتی علی توفیق علیرغم موفقیتش در هدایت تیم جوانان از مربی گری برکنار میشد نه او حرفی میزد و نه فدراسیون کلامی میگفت واقعیت های پشت پرده این رویداد را هر دو به گور میبردند. همچنین در گذشته رسانه های ورزش ما تماما در قالب بولتن خبری روابط عمومی سازمان تربیت بدنی و فدراسیون های ورزشی نقش ایفا میکردند اما اکنون تعداد آن نوع رسانه های بله قربان گو رو به کاهش است. اینکه رضا طاهری، که خودش مدیر رسانه ای فدراسیون و مسول جارو کردن کثافت های سیستم ورزشی دولتی به زیر قالیِ دروغ بوده، به این نتیجه رسیده است که با رسانه های کردن شواهدش میتواند فدراسیون را تحت فشار بگذارد نشانه قدرت تاثیر گذار رسانه هاست و این خبر خوبی است.
امروز داشتم مصاحبه یکی از روزنامه های ایران با سر مربی خارجی تیم ملی بسکتبال را میخواندم . این مصاحبه پس از بازی های غرب اسیا انجام شده . بعد از خواندن این مصاحبه و لحن صحبت کردن این استاد متوجه شدم اگر فدراسیون بسکتبال ایران به اسلونی سفارش تربیت یک .مربی با فرهنگ دودوزه بازی ایرانی میداد هم نمیتوانست کسی به خوبی این مرد پیدا کند. فرازهایی از این مصاحبه
ملی پوشان گرسنه نیستند. حریص پیروزی نیستند
بسكتبال ایران گشنه و جاه طلب است. شما مسائل را خوب بیان میكنید
جواد داوری آسیب دیده بود و به اصرار میخواست وارد زمین شود و من تنها برای شخصیتی كه داشت 3 دقیقه به او فرصت دادم. این آمار درست نیست و شما میتوانید به دفتر من بیایید تا آمار دقیق را به شما نشان دهم.وقتی مصاحبه کننده از او پرسید چرا جواد داوری که مصدوم بود به تایید امار بازی ها پانزده دقیقه به میدان رفت ؟ او جواب داد جواد داوری آسیب دیده بود و به اصرار میخواست وارد زمین شود و من تنها برای شخصیتی كه داشت 3 دقیقه به او فرصت دادم. این آمار درست نیست و شما میتوانید به دفتر من بیایید تا آمار دقیق را به شما نشان دهم
همان طور كه گفتم بدترین برنامهریزی را غرب آسیا دارد. بدترین رفتارها را با ایران انجام میدادند. بدترین داوریها را شاهد بودیم. حتی تابلوی 24 ثانیه نداشتیم و در نهایت نیز میبینیم اطلاعات نادرست به مخاطبان میدهند
من تنها از داشتن چنین بازیكنانی افتخار میكنم، بازیكنانی كه در هر مسابقه 5 بر علیه 8 نفر بازی میكردند چرا كه باید برابر تیم داوری نیز مبارزه میكردند
چه اهمیتی دارد كه در غرب آسیا قهرمان شویم. هدف من چیز دیگری بود
هدف اصلی من قهرمانی در جام ملتهای سال آینده است و تا آن هدف در هر مسابقهای كه باختیم نگران نخواهم بود و شما میتوانید هرچه میخواهید بنویسید
باخت برابر لبنان برای من اهمیتی ندارد
به نظر من ما در پیدا كردن بازیكنان دورگه باید تلاش كنیم، بازیكنانی كه بتوانند به درد تیم ملی بخورند و به ما كمك كنند
این گوشه های بود از صحبت های این مربی خارجی. اولین نکته اینکه ما نفهمدیدیم بالاخره بسکتبال ایران گشنه است یا نیست . تکلیفمان را روشن کن. در مورد جواد داوری و دعوای پانزده دقیقه یا سه دقیقه، من کاری به اینکه امار کنفدراسیون غرب اسیا غلط است یا نه ندارم ؛ چیزی که بسیار زیباست اینست که این مربی بین المللی و کارکشته به احترام به شخصیت یک بازیکن مجروح او را به داخل زمین میفرستند. دست مریزاد. منظور ایشان اینست که صدمه دیدن بیشتر یک بازیکن اصلی تیم ملی یا خراب کردن کل بازی بدلیل مصدومیت از اینکه یک بازیکن به احساسات و شخصتیتش بر نخورد اهمیت بیشتری دارد
در مورد اینکه سالن بازی رسمی رقابت های غرب آسیا تابلوی بیست چهار ثانیه نداشت واقعا گلی به جمال تو مربی بین المللی که اجازه دادی بازیکنانت در زمین غیر استاندارد رقابت کنند . احتمالا اگر کنفدراسیون غرب اسیا مسابقات بعدی را در زمین اسفالت و با استفاده از توپ کاموا به عنوان توپ بسکتبال برگزار کند ایشان هم بازیکنان چند صد میلیونی تومانی ایران را به زمین میفرستند و بعد که به ایران برگشتند و مطمئن شدند که مقامات عربی کنفدراسیون اسیا صدای ایشان را نمیشوند انوقت است ناله واحسرتا سر میدهند
در مورد اینکه بازیکنان ایران 5 به 8 بازی میکنند ( یعنی اینکه سه داور زمین هم جز تیم حرف هستند) دوست دارم بدانم اگر یکی از مربیان حاضر در لیگ برتر خودمان در مورد داوران لیگ چنین زبان درازی بکند کمیته انضباطی فدارسیون با او چه خواهد کرد. تصورم اینست که مهمت بهتر بود یکی دوسالی مربی لیگ میشد تا میزان آزادی بیان در بسکتبال غرب اسیا اشنا شود. البته اگر هم مهمت در لیگ ما مربی گری نکرد مهم نیست فقط کافیست با آن مربی که نیروی انتظامی او را به دستور داور کت بسته از سالن بسکتبال بیرون برد گپی بزند تا گوشی دستش بیاید که زبان درازی در ایران چه عواقبی دارد
برای اولین بار در عمرم از یک مربی میشونم که میگوید : چه اهمیتی دارد که قهرمان شویم. من هدفم چیز دیگری است. جالب است که همین مربی در همین مسابقات از بازیکنانش انتقاد میکند که چرا انگیزه رقابت ندارند
و نهایتا میفرمایند که باید در جذب بازیکنان دو رگه تلاش کنیم .... وایسا ببینم! مگه استفاده از بازیکنان دورگه توسط تیم های عربی چیزی نیست که سخن گویان فدارسیون بسکتبال ما مدتهاست از آن مینالند؛ چطور شد که خودمان هم مثل عرب ها دنبال بچه های ایران تبار در خارج هستیم
دمت گرم مهمت؛ نیومده از خودمان دو دره تر شدی
در ایران همیشه رسم بر این بوده که تا یک فدراسیون جدید بر سر کار میآمد یا یک مربی تازه برای تیم ملی می آوردند اولین چیزی که اعلام میشد داعیه جوان گرایی و پشتوانه سازی بود. حتی دیدیم شور حسینی جوان گرایی آنچنان بعضی مدیران ورزشی ما را فرامیگرفت که طرح های انقلابیی نظیر «طرح بیست و هفت ساله ها» ارایه میکردند. قدیمی تر ها به یاد دارند که این طرح از چه مغزهایی بیرون آمده بود
فدراسیون بسکتبال ایران، که همیشه از سوی مخالفانش ، متهم به کم کاری در زمینه پشتوانه سازی و چسبیدن به همین ده دوازده ها بازیکن قدیمی که یواش یواش در حال رسیدن به سی سالگی هستند، برای کوبیدن مشت محکم به دهان یاوه گویانش جوان گرایی را از تیم های ملی و تیم های حرفه ای باشگاهی اش شروع کرده است. ایده اینست که بازیکنان جوان جذب تیم های حرفه ای شوند و در کنار بازیکنان مسن تر تجربه کسب کنند و ابدیده شوند. حتی در هنگام اعزام تیم های ملی بزرگسالان هم فدارسیون یکی دو بازیکن جوان را همراهشان میکند تا به قول معروف میدان دیده شوند
اگر خودتان را جای مربیان باشگاه های حرفه ای و یا مربیان ملی بگذارید، آیا حاضرید از بازیکن جوانیی که اصطلاحا «هنوز جواب پس نداده» و روی نیمکتتان نشسته در لحظات کلیدی یک بازی رسمی استفاده کنید؟ آیا حاضرید دقایق بازی بازیکن حرفه ای و آبدیده تان را به بازیکن جوان و بی تجربه بدهید؟ حتی اگر به پشتوانه سازی هم اعتقاد داشته باشید آیا عاقلانه است که بازیکن سیصد میلیون تومانی تان را روی نیمکت بنشانید و بازیکن جوان چهل میلیونی تان سی و هشت دقیقه بازی کند؟ این پارادوکس جوان گرایی در بسکتبال ماست. هیچ بازیکن جوانی از نیمکت نشینی بازیکن نشده. هیچ بازیکن جوانی با بازی کردن در دقایق کم اهمیت بازی تبدیل به صمد، افاق، کامرانی و اوشین نمیشود. شغل بازیکن بسکتبال مثل شغل خلبانی است. خلبان باید ساعت های مشخصی پرواز داشته باشد تا خلبان حساب شود. بازیکن بسکتبال هم باید بازی کند تا تجربه کسب کند. هیچ بازیکن بسکتبالی در جهان نمی تواند تنها با تمرین کردن در باشگاه و روی نیمکت نشستن در بازی های مهم خودش را برای دقایق حساس در بازی آماده کند. پس اگر مربیان حاضر نیستند بازیکنان جوان را بازی بدهند و تیم های ملی هم بازیکنان جوان را در بازیهای حساس به زمین نمی فرستند پس کجا باید این بچه ها بازی کنند تا تجربه کسب کنند؟
برای حل این مشکل نیازی نیست که راه حل را اختراع کنیم. فقط کافیست ببینیم کشورهایی که بسکتبال دارند چه میکنند. فقط کافیست ببنیم چطوری بازیکنی جوان مثل اون ترنر (از تیم فیلادلفیا) که مدتی کمی است به این تیم پیوسته به بازیکن کلیدی این تیم در بازی های حذفی تبدیل میشود. این جوان تجربه بازی زیر چنین فشاری را کجا کسب کرده است؟ یا چطور بسیاری از بازیکنان جوان نخبه دیگر که به لیگهای حرفها ای اروپا میپوندند از همان سال اول جز بازیکنانی فیکس قرار میگیرند؟
تنها راه پرورش یک بازیکن جوان تمام عیار اینست که او دقایق زیادی بازی کرده باشد. منظور بازی های تمرینی نیست. بازی های رسمی و تحت فشار. اگر بازیکنی در بازی های نزدیک و تحت فشار بازی کرده باشد میتواند خود را برای بازی های نزدیک و تحت فشار در لیگ های بزرگتر آماده کند. اینکه ما یک بازیکن جوان و مستعد را بنشانیم روی نیمکت یک تیم حرفه ای و هر وقت تیم بیست امتیاز جلو افتاد او را به زمین بفرستیم و تا دو تا شوتش گل نشد او را بیرون بکشیم نه تنها برای آن بازیکن ثمری ندارد بلکه روحیه و جرات او را هم تحلیل برده ایم. آیا هیچ تیمی لیگ برتری ما اجازه داده بازیکن جوانش دوازده باز در یک نیمه شوت بزند. حتی مربی تیم ملی ما ( ماتیچ) در بازی های جام جهانی و آسیایی ووهان برای بازیکن جوانی چون ارسلان کاظمی هیچ بازی یا نقش خاصی طراحی نکرده بود و هر چه آن جوان انجام میداد بر اساس غریزه و استعدادش بود. اینکه بازیکنان جوان در تیم های ما نقش کلیدی ندارند انها را برای مسوولیت پذیری و پر کردن نقش های کلیدی آماده نمیکند. ما باید رقابت های آموزشگاهی و دانشگاهی را جدی تر برگزار کنیم، تعداد بازی های باشگاهی رده ها نونهالان، نوجوانان و جوانان را چند برابر کنیم. باید لیگ های طولانی تری برگزار کنیم تا فرصت بیشتری برای بازی کردن برای بازیکنان جوان ما بوجود آید. باید سالن های بسکتبال را در هنگام بازی های آموزشگاهی و باشگاهی جوانان پر از تماشاچی بکنیم تا بازیکنان جوان ما بازی تحت فشار را بیاموزند و تجربه کسب کنند که زیر فشار روحی تماشاگران حریف چگونه باید عمل کرد. اگر اینگونه بازیکنان را تربیت کرده بودیم اکنون شاهد این مسخره بازی هایی که بازیکنان حرفه ای و بزرگسال ما آین روزها در هنگام بازی های باشگاهی در میآورند نبودیم. تعداد زیاد بازی های آموزشگاهی و باشگاهی در رده های سنی غیر از بزرگسالان مزایای دیگری نظیر تربیت داور و مربی های جوان را هم دارد که ناگفته پیداست. نباید بگذاریم جوانان و نوجوانانمان بعد از پانزده یا شانزده بازی در یک فصل بقیه سال را به یللی و تللی بگذرانند. لیگ های تابستانی، بازی های چند جانبه، لیگ های محلی و بازی های نمایشی رسمی جایی است که بازیکنان جوان ما میتوانند چوب خط دقیقه بازی خود را پر کنند.باید تمرین های باشگاهی متمرکز روی بازی کردن باشد. تمرین کردن روی یک تکنیک فردی و یا قدرت بدنی کاری نیست که بازیکن در هنگام تمرین تیمی انجام دهد. هیچ تیم باشگاهی درست و حسابی را در دنیا نخواهید دید که در هنگام تمرین رسمی بازیکنانش تمرین شوت با پا بکس بکنند. تمرین بسکتبال یعنی بازی کردن تحت کنترل. توصیه اکید من اینست که جوانان مستعدمان که این روزها روی نیمکت تیم های سوپرلیگ خاک میخورند و سماق میمکند را از آن تیم های جدا کنیم و به لیگ هایی بفرستیم که حداقل سالی 1600تا 2000 دقیقه بازی رسمی داشته باشند و هر وقت در حدی رسیدند که تیم های سوپر لیگ بتوانند به آنها نقشی موثر و جدی بدهد آنها را به تیم های سوپر لیگ برگردانیم. تجربه نشان داده که حضور این بازیکنان جوان بدون نقش در تیم های بزرگسالان معایبی هم داشته . بزرگترین معایب ان اینست که این بازیکنان جوان قالتاق بازی، سیاسی کاری و زیر آب زنی را از بازیکنان بزرگسال که به اقتضای وضعشان در تیم مجبورند اینگونه باشند می آموزند و این چیزی نیست که آینده بسکتبال ما به آن نیاز داشته باشد
لیگ حرفه ای ایران برای خودش عالمی دارد. داور به پلیس دستور میدهد که مربی قاط زده ی تیم شاکی را قپانی کت ببندند و بیرون بیندازند، کاپیتان تیم به سمت میز داورها میرود و بساط ژانگوله پیاده میکند، تماشاگران محلی با زبان و علائم دست خواهر و مادر بازیکن تیم مهمان را همانند مرغ سالاد الویه ریش ریش میکنند، بازیکن تیم ملی در برابر دوربین تلویزیون با انگشت و زبان ناموس مربی تیم مقابل را ماساژ میدهد و رییس کمیته انظباطی فدراسیون هم معتنقد است : تا قبر آ آ آ ما که خودمان به چشم خودمان ندیده ایم
چند روز پیش با دو ژورنالیست ورزشی از ایران پیام های فیس بوکی رد و بدل میکردم. ازشان پرسیدم که چطوراست این همه فحش خواهر و مادری که بعضی بازیکن ها به پشتوانه جایگاهشان در تیم ملی به دیگران میدهند در ایران پوشش رسانه ای ندارد؛ نه فیلمی نه حتی یه قطعه ویدیو که با موبایل گرفته شده باشد. آنها معتقدند که فدراسیون کنترل سنگینی بر اینکه چه چیزی منتشر شود و چه حرفی در رسانه ها زده شود دارد و به هر کسی که شک کنند که اطلاعات بیرون داده ان چنان لگدی به باسنش مینوازند که با برف سال دیگر به زمین بازگردد
فدراسیونی که از یک نامه نگاری درست جهت شرکت تیم ملی جوانان در بازی های ویتنام عاجز است چطور توانسته چنین سایه سنگینی بر درز نکردن اطلاعات بیفکند که ان اس ای آمریکا باید به جلو رفته و بوق بزند؟ هنوز برای من سوال است اما نکته اینجاست که چرا همین روزنامه نگارهایی که از این سایه سنگین سانسور شکایت میکنند برای چه کمک نمیکنند که فیلم های این فحش و فحش کاری ها به بیرون درز ؟ ایا ترسشان اینست که بازیکنان دیگر با آنها حرف نزنند یا فدراسیون آنها را به سالن بسکتبال راه ندهد؟
در خبرها و فیسبوک ارسلان کاظمی آمده بود که سال اینده برای شرکت در یارکشی ان بی ای اقدام خواهد کرد. اگر چه بسیاری از طرفدارانش دوست داشتند که او را در یارکشی همین امسال ببینند اما تصمیم او بر ان شد که یک سال دیگر هم در دانشگاه بماند، درسش را تمام کند و با خیال راحت برای حضور در لیگ اماده شود
ارسلان در فصل های گذشته به عنوان یکی از بهترین پست های پاور فورارد در مسابقات دانشگاهی امریکا شناخته شد. همین چند روز پیش یکی از سایت های معتبر در مورد ورزش دانشگاهی او را به عنوان یکی از ده بازیکن برتر دانشگاه های امریکا در پست چهار ( پاور فوروارد) معرفی کرد و آینده شغلی او را در لیگ حرفه ای بسکتبال آمریکا روشن دید. در این میان ارسلان با تغییر استراتژیک پستش را از پاور فوروارد به فوروارد کوچک یا پست سه تغییر موقعیت داد. دلیل این تصمیم هر چه باشد ارسلان یک سال فرصت دارد خود را به عنوان یک فوروارد کوچک، انگونه که تیم های ان بی ای میخواهند، خود را آماده کنند
ارزیابی هایی که در مورد ارسلان در مطبوعات آمریکا چاپ شده او را به عنوان یک ریباندر قهار، بازیکنی جنگنده و کم اشتباه معرفی کرده. ارسلان با پنجاه و نه درصد شوتهای به ثمر رسیده همین الان هم لقمه چرب و نرمی برای تیم های ان بی ای است. اما پست جدیدی که او برگزیده نیاز های متفاوتی دارد و او باید خود را اماده کند تا آمارهایش به عنوان یک فوروارد کوچک با امارهایش به عنوان یک فوروارد قدرتی برابری کند
مهمترین چیزی که ارسلان باید روی بهبود ان تمرکز کند افزایش دامنه شوتش است. در پست چهار ارسلان عموما یا درون منطقه سه ثانیه و یا در اطراف بیرونی ان حرکت میکند. این دامنه شوت چهار تا پنج متری برای یک فورارد کوچک بسیار محدود است. در اولین گام او باید ضمن بالا نگهداشتن امارهای دفاعی و ریباندش بتواند روی شوتهای دور از شش تا هشت متری کار کند. ارسلان باید روی شوت زدن از پشت سه امتیاز ان بی ای که حدودا یک متر عقب تر از سه امتیازی قانونی فیبا و دانشگاه های امریکاست تمرکز کند
نکته دوم اینست که در حال خاصر تیم های لیگ ان بی ای در به در به دنبال شوت زن هایی میگردند که بتوانند خودشان برای خودشان موقعیت درست کنند نه اینکه روی خط سه امتیاز منتظر بمانند تا توپ به انها برسد و فضای کافی برای شوت داشته باشند. استیو نواک ( فوروارد تیم نیویورک نیکز)نمونه بارز یک شوت زن خوب است که نمیتواند خودش برای خودش موقعیت درست کند . برای اینکه شوتهایش گل شود او باید به اندازه کافی فضا داشته باشد و پاس را در حالی که استقرار کامل گرفته است دریافت نماید. این وضعیت چیزی نیست که در یک بازی ان بی ای زیاد برای یک بازیکن پیش بیاید. در سری بازی های حذفی بین نیویورک و میامی هیت تیم میامی با قرار دادن یک مدافع قابلیت های نواک را به حداقل ممکن رساند. اما در مقابل استاد موقعیت سازی شوت، ری الن از باستن سلتیکس، به مدد توانایی خارق العاده اش در اجرای سریع شوت راه دور و استفاده از فضاهایی بسیار کوچک و شوت در حرکت توانسته به یکی از خواستنی ترین بازیکن های ان بی ای تبدیل شود . انتظار اینکه ارسلان بتواند در سالهای اول پا جای پای ری الن بگذارد معقول نیست اما بازیکنی که او میتواند از هم اکنون .به عنوان الگو ( به لحاظ موقعیت سازی شوت) از او استفاده کند، فوروارد تیم شیگاگو بولز کایل کورور است. کایل کورور که تقریبا فیزیکی مشابه ارسلان دارد توانسته در مدرسه فضاسازی هم تیمی اش، ریچاد همیلتون، هنر پیدا کردن جای خالی و اجرایی سریع شوت راه دور را تکمیل کند. اگر ارسلان بتواند در فصل اینده نشان دهند که توانایی هایی بالقوه برای تبدیل شدن به یک کایل کورور را دارد نه تنها رده اش در جدول یار کشی ان بی ای بالا رفته بلکه تیم هایی زیادی از ان بی ای به دنبال او خواهند بود
امروز که طبق معمول داشتم خبرهای ورزشی ایران را مرور میکردم ، مصاحبه دکتر محمد رازی جراح فوق تخصص ارتوپدی، عضو هیئت علمی و رییس کنفدراسیون ورزشی آسیا در مورد جراحت ای سی ال ( رباط صلیبی زانو ) توجهم را جلب کرد
چون این روزها همه در شوک مجروح شدن درک رز بخاطر جراحت رباط ای سی ال هستند کل مطلب را خواندم تا ببینم این دکتر وطنی حرف حسابش چیست. در مصاحبه اش از همه جا گفت ولی این قسمت از مصاحبه توجهم را بیشتر از جاهای دیگر جلب کرد
خوشبختانه فرهنگ بومی کشور ما، ورزش ها رقص ها و آداب سنتی زیادی داشت که اگر نگاه دقیقی به آنها داشته باشیم متوجه می شویم که این سنت ها با همین تمرینات مدرنی که در حال حاضر پزشکان توصیه می کنند، همخوانی زیادی دارد. فعالیت هایی مانند لی لی، طناب بازی، گرگم به هوا، خروس جنگی، رقص با چوب که به نوعی تمرین تعادل و ایجاد استحکام در زانو است، کمک زیادی به پیشگیری از پارگی رباط می کند، اما متاسفانه با عبور از جامعه سنتی این رسم ها هم رفته رفته فراموش شده و از میان خانواده ها رخت بربسته اند
حالا شما تصور کنید درک رز و ایمان شامپرت ( گارد نیویورک که همزمان با درک روز دچار همین ضایعه شد) دارند گرگم به هوای تجویز شده از سوی دکتر رازی را استعمال میکنند . البته در بخشی از مصاحبه که در سایت ایسنا سانسور شد دکتر رازی توصیه کرده
که اگر گرگم به هوا جواب نداد برخی از پزشکان فوق تخصص ایران خرپلیس را هم توصیه کرده اند؛ اگر چه فعالیتهایی نظیر زووو؛ گانیه و استوپ رنگی هم درکاهش دوران نقاهت ورزشکاران بی تاثیر نبوده. همچنین برخی تیم های ورزشی فوق حرفه ای در جهان این روز ها به مالیدن سه پستان دم کشیده روی کشک زانو و شستن پا با شاش پسر بچه بالغ نشده روی آورده اند که باعث کاهش درد رباط ای سی ال میشود
این هم بساط پزشکی ورزشی ما
هفته پیش فدارسیون بسکتبال ایران اعلام کرد که در در پی چند ماه مذاکره بالاخره ممت بچرویچ را برای هدایت تیم ملی بسکتبال بزرگسالان انتخاب کرده. ممت بچرویج مربی با تجربه ای از کشور اسلونیا است. او پنچاه و یک ساله دارد و در کشورهای اسلونی، اوکراین، ایتالیا و بلژیک در سطوح باشگاهی و ملی مربیگری کرده است. آخرین سمت مهم او سر مربی تیم ملی مردان اسلونیا در جام جهانی بسکتبال در سال 2010 در ترکیه و کسب مقام هشتمی جهان بود
همین که فدراسیون بسکتبال ایران در این اوضاع شیرتو شیری دنیا و مملکت توانسته مربیی با این ابعاد و اندازه برای تیمش پیدا کند خودش یک ایول اساسی داره. البته هنوز تا اینکه بچرویچ کارش را شروع کند چند ما فاصله داریم و در این چند ما ممکن است اتفاقاتی بیفتند که از بسکتبال آخرین اولویت زندگی ما ایرانی ها به حساب آید. در مصاحبه ها و گزارشهایی که در مورد عقد قرار داد با این مربی در رسانه های فارسی زبان آمده فقط به معیارهای مسلمان بودن ، باج ندادن به ستاره ها و تجربه سرمربیگری ملی بزرگسالان داشتن اشاره شده است
اینکه یک مربی خارجی مسلمان است تا حدی برای خود فدراسیون مزیت است. دیگر لازم نیست برایش توضیح دهند که چرا در یک ماه از سال بازیکنان تیمش نباید غذا بخورند و مسابقات ورزشی ساعت یازده شب شروع میشود یا اینکه دیگر لازم نیست نگران نیازمندی های ویژه مربی خارجی ، در راس آنها مشروبات الکلی ، باشند. اما مسلمان بودن او هیچ کمکی در بهتر شدن وضع بسکتبال ایران نخواهد داشت. من با آنهایی که معتقند چون او هم مثل ما مسلمان است با فرهنگ ما آشناست مخالفم. فرهنگ ما ایرانی ها ملغمه ایست که حتی خود ایرانی هایی که سالهایی زیادی خارج از کشور زندگی کرده اند زیر و بم آنرا به درستی درک نمیکنند . چه برسد به یک اروپایی که تمام عمرش را در کشورهایی اروپایی به مربیگری مشغول بوده
یکی دیگر از دلایلی که برای انتخاب او آورده اند، محکم بودن و باج ندادنش به ستاره های تیمش است. اشاره شده که او پیش از جام جهانی ستاره تیم اسلونیا ، بنو اودری، عملا از تیم اخراج کرده و این نشان دهنده محکم بودن اوست. حتی اگر او مربیی باشد که حاضر است بازیکن ان بی ایی اش باج ندهند چنین چیزی در ایران کاربرد نخواهد داشت. باج ندادن یک مربی هنگامی کاربرد دارد که فدراسیون و کادر مدیریت تیم ملی از او پشتبانی کنند. من در جبین این فدراسیون نمیبنم اگر خدای نخواسته این مربی با صمد یا مهدی کل کل کند آنها پشتی مربی را بگیرند. البته اینکه مدیریت ها پشتی بازیکنان را بگیرند در تیم های ان بی ای هم رخ داده ؛ مثل همین داستانی که پارسال برای جری اسلوان مربی تیم یوتاجز رخ داد
آخرین چیزی که در مورد این مربی مطرح شده اینست که او تنها مربیی است که تجربه سرمربیگری تیم های ملی بزرگسالان یک تیم رده بالا را داشته . جالبی قضیه اینه که وقتی ممت بچرویچ از سمت مربیگری تیم اسلونیا برکنار شد فدراسیون این کشور کسی را جایگزین او کرد که او هم تجربه سر مربیگری ملی نداشت ولی تجربه مربیگری رِئال مادرید و بارسلون را داشت. اینکه یک مربی، انهم در رده مربیان طراز اول باشگاهی اروپا تجربه هدایت تیم های ملی را نداشته باشند برای گرداندن یک بسکتبال مثل تیم ملی ایران کافی است و تاکید روی تجربه این مربی بیش از حد به نظر میرسد
امیدوارم که شرایط دنیا و این مربی به شکلی جلو برود که او طبق قراردادش در فروردین امسال سکان مربیگری تیم را به عهده بگیرد
روزی که خبر آمد که حامد حدادی، اولین بازیکن ایرانی توسط یکی از تیم های ان بی ای استخدام شده است در پوست خود نمیگنجیدم اما وقتی شنیدم تیم ممفیس در ایالت تنسی، جایی که کمترین ایرانی های مهاجر در آن زندگی میکنند، پنجر شدم. اگر حامد در یکی از تیم های کالیفرنیا یا حتی تورنتو به خدمت گرفته شده بود جامعه ایرانی برای او پشتوانه قوی ی می بود. اما علی رغم این کم شانسی، حامد میدادند که چگونه خودش را در دل طرفداران تیم جا کند.
وقتی حامد حدادی، که پس از فراز و نشیب های فراوان و از دست دادن شانزده بازی اول فصل، اولین شوت خود را در فصل ۲۰۱۲ به ثمر رساند سالن فِد اکس فُورُم در ممفیس غرق در شادی شد. نیمکت تیم ممفیس گزیزلیز، که در این لحظه بازیکنان اصلی تیم بر روی ان نشسته بودند، هم منفجر شد. حامد در هیچ فصلی بازیکن اصلی این تیم نبوده و در لحظاتی که او شوتش را به ثمر رساند تیم ممفیس ده ها امتیاز از تیم حریف جلو بود. پس این شادی برای چه بود؟
اگر چه حامد بازیکن اصلی و مهره اصلی تیمش نیست اما اخلاقی دارد که او را به دوست داشتنی ترین بازیکن تیم برای هم تیمی هایش و طرفداران تیم ممفیس تبدیل کرده است. چیزی که در همه بازیها مشخص است اینکه حامد حتی از روی نیمکت به هم تیمی هایش انرژی میدهد. در همه بازی ها، هنگام تایم اوت حامد اولین کسی است که از روی نیمکت بلند میشود تا بازیکنان داخل زمین را تشویق کند. چهره خندان و روحیه شوخ طبع حامد او را به بازیکن دوست داشتنی ممفیس تبدیل کرده است.
در این بازی رقابت چند دقیقه ای حامد حدادی با دِمارکِس کازینز ( سانتر ساکرامنتو کینگز) دیدنی بود. اما تفاوت شخصیتی این دو بازیکن توجه مرا بیشتر جلب کرده بود. دمارکس کازینز که یکی از بد اخلاق ترین و گنددماغ ترین بازیکنان ان بی ای است (به تایید هم تیمی هایش) تنها به پشتوانه قابلیت های فنی توانست جایگاه ثابتی در تیم برای خودش دست و پا کند. تاثیر این بازیکن در تیمش به حدی است که در دعوای اخیرش با مربی سابق تیم ساکرامنتو، مدیران باشگاه طرف او را گرفتند و مربی را که کاملا بی تقصیر بود اخراج کردند. این اولین بار نیست که در ان بی ای مدیران اجرایی تیم یک مربی را بخاطر سر شاخ شدن با ستاره تیم اخراج کرده اند. این خود نشان میدهد برای اینکه در ان بی ای کسی باشی و سری در سرها در بیاوری تنها اینکه خوش مشرب باشی و همه دوستت داشته باشند کافی نیست.
ارتفاع این کابوس دو متر و چهارده سانتی متر است . فاصله دستهایش از یکدیگر دو متر سی و دو سانت است! تنهای کسی در جهان است که توانسته دو توپ را داخل دو حلقه بسکتبال با یک پرش دانک کند و از معدود بازیکنان شاغل در لیگ ان بی ای است که توانسته در یک بازی بیش از ده بار توپ حریف را بلوکه کند.
جویل مک گی، تنها بازیکن ان بی ای است که مادرش در دبلیو ان بی ای (لیگ ان بی ای زنان) و پدرش در ان بی ای بازی کرده است. او در ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ به اردوی تیم ملی بسکتبال آمریکا دعوت شد ولی نهایتا در دوازده یار نهایی تیم جای نگرفت. جویل مک گی هیولایی جوانی است که در پست پنج به هر قیمت باید از او پرهیز کرد.
حالا جویل مک گی چه ربطی به بسکتبال ایران دارد؟
با تعطیلی لیگ ان بی ای و کوچ دست جمعی بازیکنان به تیم های غیر آمریکایی، مک گی اخیرا به تیم اسمارت گیلاس فیلیپین پیوسته است. تا همینجا حضور مک گی و دوثهیت در بازیهای باشگاه های اسیا به اندازه کافی برای تیم های باشگاهی ایران مشکل ساز خواهد بود. چالش بسکتبال ایران فقط همین نیست. هفته گذشته جویل مک گی پذیرفت که برای اخذ ملیت فلیپینی درخواست ارسال نماید. چون او برای تیم ملی امریکا هیچ بازی رسمی انجام نداده طبق قانون فیبا مشکلی برای بازی در تیم ملی فیلیپین نخواهد داشت.
انگار تیم های اردن و چین برای به چالش کشیدن بسکتبال از نفس افتاده ما کافی نبودند و اکنون فیلیپین هم به این جرگه پیوست. اگر چه مک گی از حامد حدادی پنج سانت کوتاه تر است ولی دستهایش شش سانت بلند تر است، قدرت فیزیکی و سرعت بیشتری دارد، با سن کمتر تجربه بازی بیشتری در ان بی ای و دانشگاه نوادا دارد و آماده است که بسکتبال فیلیپین را به روز های اوج خود برساند.
درحالی که در بسکتبال ما تمام تلاش تصمیم گیرانمان متمرکز به محکم تر کردن صندلی های لرزان ریاست است، تیم های دیگر هر بامبولی سوار میکنند تا در بازی های اسیایی ۲۰۱۳ حال تیم ایران را بگیرند.
خارجی ها اصطلاحی دارند به تحت عنوان «دَمِج کنترل»، مفهوم این دمج کنترل اینست که وقتی شخصی یا سازمانی خرابکاری به بار میآورد - اصطلاحا دَمِج بوجود میآید- شخص یا سازمان به لاک دفاعی فرو میرود تا با هر روشی عواقب آن خرابی را کاهش دهد. بسیاری از شرکت ها حتی کارشناسان روابط عمومی استخدام میکنند که در برابر دوربین های تلویزیونی و رسانه ها دیگر آن خرابکاری را تا حدی ترمیم کنند. فدارسیون بسکتبال ایران پس از شکست شوکه کننده در برابر تیم اردن و از دست دادن شانس حضور در المپیک احساس میکند که باید در فاز دَمِج کنترل قرار بگیرد. در راستای این هدف فدارسیون از چند نفر از قدیمی های ورزش دعوت کرد تا در برابر رسانه از عملکرد فدراسیون تعریف و تمجید کنند. وقتی داشتم این مطلب را در روزنامه البرز ورزشی میخواندم یاد سریال برره افتادم که پاچه خواران از یکدیگر پیشی میگرفتند. در اینجا فقط فرازهایی از گفته های این سه پیش کسوت را برای شما نقل میکنم و باقی اش را به خودتان واگذار میکنم
در پاسخ به سوالِ «چرا به اردن باختیم» گفتند:
- ما همیشه در مقابل اردن مشکل داشتیم اگر چه همیشه برنده هم بودیم.
در برابر سوال «سهم فدراسیون از این ناکامی چیست» گفتند:
- باید انصاف داشته باشیم.
- رضا مشحون امکان همراهی با این تیم را نداشت. اگر این امکان را داشت نتیجه این نبود.
- قشنگی ورزش به همین برد و باخت هاست.
- برخی نسنجیده حرف میزنند به صرف اینکه فقط مخالف باشند.
- ایلیاوی میکروفون به دست میگیرد و هرچه میخواهد میگوید.
- مشحون از ۸ صبح تا ۸ شب کار میکنند و زحمت میکشد و برخی ها انصاف ندارند و به او پیله میکنند.
- تمام افرادی که حرفی برای گفتن داشتند در زمان مشحون امتحان خود را پس داده اند.
در پاسخ به سوال « پس از باخت به اردن انتقاداتی به مشحون شد. آیا هیچ انتقادی را وارد میدانید؟» گفتند:
- مشحون جایزه اسکار ورزش را گرفته است.
- هیچ کدام از انتقادات منطقی نیست. ما در انجمن پیشکسوتان تصمیم گرفتیم نامه ای به وزیر ورزش بنویسیم و برای مشحون درخواست مدال کنیم.
در پاسخ به «چرا برای تیم ملی پشتوانه سازی نکرده اند» گفتند:
- بسکتبال رشته رکوردی نیست که پشتوانه آنچنانی بخواهد.
- بازیکنان بسکتبال تا ۳۸ سالگی هم میتوانند بازی کنند.
- حرف من اینست که سیاه نمایی نکنند.
در پاسخ به سوال« چرا نوربخش سرپرست تیم ملی شد» گفتند:
- ما هم معتقدیم نوربخش نباید میشد و به رضا مشحون این را گفتیم.
- درِ فدراسیون به روی منتقدان باز است.
- آن آقای محترمی که نسبت به سرپرستی نوربخش انتقاد دارد باید به فدراسیون مشکل خود را بگوید. مسایل خانواده بسکتبال نباید در رادیو و تلویزیون بیان شود.
- تقصیر مشحون نیست. مشکل اینجاست که جدول و نحوه برگزاری جام ملت ها آنقدر مزخرف است که تیم ما با ۵ برد و یک باخت حذف میشود.
- ما اینجایم که دل شکسته مشحون را التیام بدهیم.
- در بازی اردن مشحون خون خونش را میخورد اما نمیتوانست به نیمکت ماتیچ نزدیک شود و به این بگوید چرا بهترین بازیکن میدان را از زمین بیرون میکنی؟
- مشحون همیشه به پیشکسوتان احترام گذاشته و از آنها استفاده کرده.
- منتقدان نباید اینقدر حرف بزنند.
- در بعد فنی همه تبحر ندارند و نمیتوانند حرف بزنند.
- متاسفانه بعضی از رسانه ها ابزاری شده برای اشخاص سو استفاده گر تا به اهداف خود برسند.
بعد از خواندن کل مطلب که در سایت رسمی فدارسیون هم به آن ارجاع شده بود این صحنه در ذهنم نقش بست که فدارسیون بسکتبال ایران دربار سلطنه ها و دوله هاست و این پیشکسوتان هم اعضای دربارند که یکی بعد از دیگری مدیحه می سرایند تا از قبله عالم کیسه اشرفی دریافت میکنند.
جای تاسف است. اگر پیشکسوتان ما اینها هستند، این ره که میرویم به ترکستان است.