چند وقت پیش برای یک ماموریت کاری به شهر اکرون در ایالت اوهایو رفتم. اکرون شهر بسیار کوچکی در حومه کلیولند است که جمعیت کمی دارد. شهر اکرون زمانی به پایتخت لاستیک دنیا مشهور بود چون دفاتر مرکزی شرکت های بی اف گودریج، گودیر، فایر استون و جنرال در این شهر داشت اما امروز شهرت این شهر به خاطر کودکی است در آخرین روز سال ۱۹۸۴ در اکرون به دنیا آمد۰

لبرون جیمز ، مشهور ترین و زمانی محبوب ترین کسی است که در اکرون به دنیا آمده. در این سفر کوتاه با از اکرونی های زیادی در مورد احساسشان نسبت به لبرون جیمز و ترک کردن کلیولند سوال کردم. تعدادی از آنها، بدون هیچ پیش شرطی هنوز عاشق لبرون هستند. بسیاری هنوز درگیر این کشمش درونی اند که چرا لبرون جیمز به آنها نارو زد و به میامی رفت. عشق یا تنفر، هر چه باشد لبرون جیمز در دل اکرونی ها است .مهم اینست که کودکی بی پدر و سیاهپوست که در این شهر به دنیا آمده نامش در کنار نام‌آورترین های این ورزش به تاریخ خواهد پیوست۰

اما جالب ترین دیدگاه را یکی از همکارانم در که شهر یانگس  تاون که نزدیک اکرون است زندگی میکند ، داشت. از او پرسیدم چرا هنوز عاشق لبرون هستی؟ او گفت: چون او به مهمترین قولش عمل کرد و حتی بعد از انتقال به میامی مراسم سالانه « با شاه برانید» را برگذار میکند. مراسم با شاه برانید یا رایدینگ ویت دِ کینگ یک برنامه عام المنفعه است که لبرون جیمز از سالی که وارد ان بی ای شد در اکرون اجرا میکند. او هر سال ۴۰۰ دوچرخه را به کودکان خانواده های کم درآمد هدیه میدهد و به آنها این فرصت را میدهد که با او در خیابانهای اکرون دوچرخه سواری کنند. هر سال لبرون جیمز یک یا دو ستاره رده اول ان بی ای را نیز با خود همراه میکند تا توجه به این رویداد را افزایش دهد. نکته زیبای این برنامه اینست که این چهارصد کودک و نوجوان بطور اتفاقی انتخاب نمیشوند بلکه بر اساس گزارشات مدرسه یا اهالی محل در مورد عملکرد خوب و رفتار این بچه هر سال تعدادی که بالاترین امتیاز را میآورند از لبرون یک دوچرخه کادو میگیرند۰

لبرون جیمز خودش هم از علاقمندان به ورزش دوچرخه سواری است و کارخانه کنوندیل برایش یک دوچرخه غول اسای سفارشی ساخته تا با آن خیابان های اکرون را در نوردد. لبرون جیمز همچنین از جمله سهامداران همین شرکت است۰

فرهنگ بسکتبال حرفه ای آمریکا بغیر از شرکت در شب نشینی شب قبل از بازی مهم، خالکوبی و آموختن آخرین تکنیک های قمار، چیزهای دیگری هم دارد که بسکتبالیست های ما میتوانند از آن بیاموزند و هم به شهر و دیار خود خدمت کنند و هم چهره مسوول تری از بسکتبالیست حرفه ای برای کودکان ما به تصویر بکشند۰

Posted
AuthorKaran Makvandi

نگارنده این سطور از همین تریبون رسما اعلام میکنه که در درک زبان فارسی، انگونه که در فدراسیون بسکتبال ایران در جریان است، کم اورده است. لطفا یکی از دوستان و خوانندگان این وبلاگ این جمله رییس فدراسیون را که امروز در نشست مطبوعاتی در با اعضای تیم ملی بزرگسالان کشور مطرح شد را به فارسی قابل درک برای این جانب معنی کنید

به گزارش خبرنگار ورزشي «خبرگزاري دانشجو»، محمود مشحون امروز در نشست خبری تیم ملی بستکبال در محل اين فدراسيون ضمن قدرداني از رسانه ها و تاثير آنها در موفقيت هاي سال گذشته اين تيم گفت: اگر تیم ملی بسكتبال مقابل اردن ناباورانه بازي را واگذار كرد و سهميه المپيك را از دست داد اتفاقي است كه افتاده و توجيه آن براي اصحاب رسانه و مردم، توهين تلقي مي شود

Posted
AuthorKaran Makvandi

در ترمینال یک فرودگاه تورنتو در بخش پروازهای ورودی ویترینی هست با چند عکس و یک توپ بسکتبال قدیمی و بالای ان نوشته " به کشوری که بسکتبال را اختراع کرد خوش آمدید"! ممکن است تعجب کنید ولی این ملت برای حرفشان سند دارند. جیمز نیسمت که بسکتبال را در اسپرینگ فیلد ماساچوست اخراع کرد کانادایی بود و اولین بازی رسمی لیگ ان بی ای در سال 1953 در شهر تورنتو بین دو تیم نیویورک نیکربارکز و تورنتو هاسکیز بر گزار شد

از این رویدادهایی تاریخی که بگذریم کانادا همیشه مهد هاکی روی یخ ( یا بقول این طرفی های هاکی) بوده و کانادا هیچ وقت به بسکتبالش معروف نبوده. یکی از دلایل آن اینست که کانادا هیچ وقت لیگ حرفه ای ملی، انگونه که در ایران درجریان است ، نداشته است. سایه سنگین ان بی ای بر بسکتبال این کشور پهناور شانس ابراز وجود هر گونه لیگ ملی را از این کشور گرفته است

اما با جدی شدن کابوس تعطیلی لیگ ان بی ای، رویای ایجاد لیگ ملی در کانادا به واقعیت پیوست و لیگ بسکتبال ملی کانادا ( ان بی سی ال) به عنوان اولین لیگ حرفه ای بسکتبال در تاریخ کانادا ، دیروز برنامه های فصل 2011- 2012 خود را منتشر کرد. این لیگ حرفه ای از هفت تیم که همه شان در شرق کانادا متمرکز هستند تشکیل شده . مرکز اداری این لیگ در استان نیوبرانزویک قرار دارد. بیشتر تیم های این لیگ،  تیم های حرفه ای هستند که به پشوانه اقتصادی شرکت های کوچک و بزرگ بصورت حرفه ای وارد این لیگ شده اند. همه این تیم ها سالن های اختصاصی بسکتبال دارند که حداقل ده هزار نفر گنجایش دارد. بازیکنان این لیگ متشکل از کانادایی ها و امریکایی هستند. جماریو مون ، فوروارد لوس انجلس کلیپرز اولین بازیکن ان بی ای است که با عقد قرارداد با تیم کبک کبز وارد این لیگ شده و پیش بینی میشود بازیکنان بیشتری از ان بی ای وارد این شوند. خطوط هوایی پورتر ایرلانتز که یک خط هوایی محلی به مرکزیت تورنتو هست، قرارداد جابجایی بازیکنان این لیگ را منعقد کرده. زیر ساختارهایی لازم برای ایجاد یک لیگ هیجان انگیز بسکتبال در کانادا کاملا مهیا است

اگر چه آینده این لیگ نامعلوم است اما اوضاع اقتصادی رو به رشد در کانادا از یک سوی و از سوی دیگر بسکتبال به عنوان سریع الرشد ترین ورزش کانادا در این سالها، پشتوانه تماشاچی و بازیکن را برای این ققنوس تامین کرده تا از خاکستر ان بی ای سر بر اورد 

یکی از موارد اختلاف در مذاکرات بازیکنان و تیم های ان بی ای، برقراری سقف سِفت ( اره میدونم عبارت «سقف سِفت» به نظر احمقانه میرسه ولی دو دقیقه صبر کنید تا توضیح بدم) برای حداکثر حقوق پرداختی به بازیکنان است. سقف سِفت به این معنا است که تیم‌های ان بی ای به هیچ وجه حق پرداخت حقوق بیش از یک عدد تعیین شده به بازیکنانشان ندارند. این سقف به لیگ کمک میکند که تفاوت قدرت تیم های بزرگ و کوچک ان بی ای زیاد نشود. در گذشته هم حداکثر حقوق برای بازیکنان دارای سقف بوده اما آنرا سقف نرم می نامیدند. «سقف نرم» به این معنا است که تیم ها در صورت دلخواه میتوانند حقوق بیش از سقف مجاز تعیین شده به بازیکنانشان پرداخت کنند، ولی باید به ازای تفاوت مقدار پرداخت شده بالاتر از سقف مالیات پرداخت کنند. این مالیات در گذشته « مالیات کالای لوکس» نامیده میشد و عدد بزرگی نبود

با یک مثال قضیه را برایتان روشن تر میکنم. برای نمونه سقف تعیین شده برای حداکثر حقوق در فصل گذشته ۶۰ میلیون دلار بوده که بسیاری از تیم ها مانند اوکلاهوما ثاندر کمتر از این مقدار حقوق پرداخت کردند و هیچ نوع مالیات کالای لوکس پرداخت نکردند. در مقابل، تیم لوس آنجلس لیکرز با پرداخت مجموعا ۹۰ میلیون دلار حقوق، سی میلیون دلار بالای سقف تعیین شده قرارداشت و به خاطر این سی میلیون دلار اضافه لیگ ان بی ای آنهای را  مبلغی معادل ۹ میلیون دلار جریمه کرد. 

در مذاکرات هفته گذشته تعیین شد که سقف سِفت برداشته شود ولی در برابر، قوانین پرداخت مالیات بالاتر از سقف مجاز بسیار شدید تر شود. طبق این توافق تیمهایی که حقوق پرداختی شان بالای  ۷۰ میلیون دلار باشد به ازای هر یک دلار بالای ۷۰ میلیون دلار دو دلار جریمه پرداخت میکنند. تا سقف ۷۵ میلیون دلار به ازای هر دلار اضافه ۳ دلار و از ۸۰ میلیون دلار چهار دلار پرداخت کنند. این سیستم را «سوپرتکس» نامیده اند.

از مزایای اجرای این سیستم انست که صاحبان تیم ها دیگر نمیتوانند حقوق های احمقانه به بازیکنانشان پرداخت کنند و دستی دستی تیم خودشان را ورشکسته کنند.   البته این توافق به معنای پایان مذاکرات نیست. هنوز بین طرفین مشکلات بزرگ بیشتری وجود دارد که از میان برداشتن انها جلسات دیگری را میطلبد اما همین که بعد از نزدیک دوسال بالاخره طرفین در مورد یک چیز توافق کردند جای خوشحالی است. 

Posted
AuthorKaran Makvandi

بازی نا امید کننده بهترین تیم بسکتبال آسیا، ایران، موقعیت طلایی بود که بسیاری به دنبالش بودند تا مشحون ها و حکومت مشت آهنین آنها را به باد انتقاد بگیرند. واقعیت اینست که در هیچ کجای دنیا در مورد مدیریت یک فدارسیون بر اساس یک تنها یک بازی ضعیف اظهار نظر نمیکنند. حتی سال گذشته که تیم لوس انجلس لیکرز در پایان فصل عادی پنج بازی را پشت هم باخت ، تنها بعد از ان همه باخت تحلیلیگران شروع به نق و نق کردند. انتقاد از مدیریت پادگانی فدارسیون ساده ترین کاریست که هر کسی میتواند بکند ولی در این نوشته تمرکزمان بر روی رویدادهایی است که در زمین و اطراف زمین در روز بازی با اردن رخ داد

در ورزشهای گروهی، مجموعه به هم پیوسته اشتباهات فاحش عموما ختم به شکست های غیر منتظره میشود. بازی ایران در برابر اردن مجموعه ای از اشتباهات بازیکنان و مربیان ماست که ریشه در بسکتبال به چالش کشیده نشده ما در این رقابتها داشت. بیایید به مهمترین مواردی که به حذف تیم ما انجامید بپردازیم

بهترین های ما  الفبای بسکتبال را فراموش کردند

حامد حدادی ، چه صمد بپذیرد و چه نپذیرد، بهترین بازیکن پست پنج در آسیا است. در پنج دقیقه اول بازی کاری که حامد زیر حلقه اردن میکرد شبیه این بود که شما با کودک پنچ ساله تان در کوچه تک به تک بازی کنید. سانتر اردن در این لحظات غمگین ترین بازیکن داخل زمین بود اما در دفاع وضع به شکل دیگری بود. حامد حدادی با عرض بالهایی به اندازه یک بویینگ 747 ، فراموش کرد که در دفاع نباید دستهایش را در جیبش فروکند. این دست ها و بلوک کردن شوتهای حریف هماندستهایی است که او را بهترین بلوک کننده شوت در المپیک پکن کرد. این بازو ها همان بازوهایی است که او را به ان بی ای برد ولی در بازی با اردن دستهایش در دفاع بالا نبود. همین اشتباه مرگبار باعث شد که بازیکنان کوتاه قد لبنان به داخل نفوذ کنند و با فینگر رول یا فلوتر توپ را از بالای سر حامد به داخل حلقه ایران بفرستند. از ان فاجعه بار تر عکس العمل صفا علی کمالیان و مهران حاتمی بود که روی نیمکت نشتسته بودند و برو بر حکم تاییدی بر این اشتباه مرگبار زدند. هر مربی تازه کاری در این شرایط گلویش را در کنار زمین پاره میکند و ان چنان بر سر بازیکن مات و مبهوتش فریاد میزد که شیشه های سالن بسکتبال بشکند. اینکه چرا این دو ساکت در کنار زمین نشسته بودند باید پاسخگو باشند

رستم و یک دست اصلحه 

زمانی تمام تاکتیک تیم ملی فوتبال ما این بود که توپ و بده علی دایی و دیگه کارت نباشه. ظاهرا این تاکتیک در تیم بسکتبال ما به بهترین شکل بومی سازی شده. صمد نیکخواه بهرامی که در این سالها بهترین امتیاز اور ما بوده علی دایی بسکتبال شده است. تمام بازی حمله ایران بر اساس توپ گیری صمد برنامه ریزی شده بود و در شرایطی که صمد گرفتار میشد توپ را به حامد حدادی میداد. همین. ماتیچ، کمالیان و حاتمی هیچ برنامه دیگری رو نکردند. همین بود که اردنی ها دوزارشان سریع افتاد و شریان حیاتی صمد، یعنی پاسهای مهدی کامرانی را مختل کردند. همین بود که مهدی کامرانی مجبور میشد شوتهای بی تعادل سه امتیازیی روی حلقه بفرستد که فاجعه باخت را هر لحظه نزدیک و نزدیک تر کنه 

ارسلان کاظمی به دنیس رادمن تبدیل شد

در سالهایی که دنیس رادمن در شیکاگو و دیترویت بازی میکرد مربیان تیم نقش ویژه ای برایش در نظر گرفته بودند. این نقش شامل این بود که هیچ کس نباید به دنیس راد من پاس بدهد و هیچ نوع تاکتیک حمله ای برای دنیس رادمن طراحی نمیشد. کار این بازیکن این بود که با تلاش و کوشش در زیر حلقه حمله و دفاع توپ را ریباند کند و بدهد به بازیکن های دیگر تا آنها شوت بزنند. نقش ارسلان در این بازیها رسما تبدیل شده بود به دنیس رادمن ایران. بازیکنی که یکی از مطمن ترین مهرهای حمله ای در بسکتبال اسیا است رسما در حمله ایران بوق میزد. اگر ماتیج اینقدر جربزه داشت که نقشه حمله بر اساس ارسلان طراحی میکرد شاید وضع جور دیگری بود. چیزی که ارسلان کاظمی در تکنیکش هست هیچ بازیکنی در تیم ایران و شاید کمتر بازیکنی در اسیا در جعبه ابزار حمله ای اش پیدا نمیشود و ان استفاده از بدن به عنوان دیوار حفاظت از توپ است. این چیزی بود که مربیان ایران از درکش عاجز بودند یا انکارش کردند و به سخت ترین شکل تاوانش را دادیم

دوریالی مان تا آخر بازی هم نیافتاد که چه دارد به سرمان میاید

یکی از چیزهایی که بسکتبال را به زندگی بسیار شبیه میکند، افزودن تلاش بر اساس درک موقعیت است. وقتی خانه کسی اتش گرفته برای فرار از اتش خرامان خرامان قدم بر نمیدارد. این چیزی بود که بازیکنان ایران ، منهای ارسلان کاظمی، در درکش عاجز بودند. ویدیوی کوارتر آخر بازی را نگاه کنید. انگار نه انگار این تیمی است که تمام رویاهای حضور در المپیکش در حال دود شدن است. به مربیان نگاه کنید انگار در حال مربی گری در مسابقات آموزشگاهی دبستانهای شهرستان اسفراین هستند. در مقابل به گروه مربیگری تیم اردن و عکس العمل های انها نگاه کنید. به شما قول میدهم که اگر به حرفهای مربیان تیم ایران در تایم اوتهای کوارتر چهارم گوش کنید تفاوتی در لحن کلام و اضطرار موضوع نسبت به کوارتر اول در آن نمیبینید. چهره هایشان چهره مدیران تیم برنده نیست . کلام بدنشان ( بادی لنگویج)  حرکات کسی نیست که وزن واقعه را درک کرده باشد

تماشای شکست ایران در برابر اردن مانند تماشای از خط خارج شدن یک قطار و کشته شدن همه مسافران ان است با این تفاوت که این فاجعه ارام ارام در مدت چهل دقیقه رخ داد

پس از باخت بسکتبال ایران به اردن و از دست دادن شانس حضور در المپیک، در این سه روز هر آنچه ممکن بود توسط کارشناسان بسکتبال و مسوولین امر گفته شد. از بد بازی کردنِ حامد حدادی تا لگد زدنِ عربها به ساقهای بچه‌های ایران، از مصدومیتِ صمد یا ارنج افتضاح ماتیج. هر چیزی به فکرِ هر کسی رسید، از گفتنش آبا نکرد. در پی اینکه چرا تیم ایران، آن تیمی که ده سال است دستِ خالی به خانه بر نمی‌گرشت، به اردن میبازد هر حرفی را زدند. حتی مدیر تیم های ملی، کسی که قرار است در بُرد و باخت پایِ تیمش بایست، از کتابِ درسیِ قدیمی اش دلیلی بیرون کشید و بازیکنان تیمش را به مغرور بودن و دست کم گرفتن متهم کرد. 

اما در میان غوغای رسانه‌های دستمال بدست داخلی از یک سوی و همهمه مخالفین قسم خورده فدارسیون از سوی دیگر، چیزی که از همه برایم درد آورتر است، رفتارِ کاربرانِ دنیایِ مجازی در قبالِ خبرِ شکستِ تیم بود. سایت بالاترین، به عنوان یکی از پرترافیک ترین سایتهای نسبتا آزاد، محکِ مناسبی برای درکِ جو فکریِ ایرانی های است که سوادشان از بقیه یک پلقی بیشتر است. خبر شکست تیم ملی هر ده ثانیه یکبار توسط فرد جدیدی لینک میشد و کیلو کیلو مثبت میگرفت و در چشم به هم زدن به صفحه داغترین لینک های روز صعود کرد. حتی برای اولین بار در تاریخ این وب سایت یک خبرِ مرتبط با بسکتبال به فهرست داغترین موضوعات روز اضافه شد. سوال اول اینجاست که چطور کاربرانی که حتی یک لینک مرتبط با بسکتبال در تاریخچه لینک های فرستاده شده قبلی‌اشان پیدا نمیشود ناگهان سینه چاک خبر‌های بسکتبال شده است، یا اینکه کیلو کیلو رای های مثبتی که به این لینک ها داده میشود به چه معناست. آیا منظور مثبت دهندگان اینست که «ممنون از خبر رسانی شما عزیزِ لینک گزار، کارمان بدجوری گیر همین یک خبر بود» یا « دمت گرم عجب خبر توپی، خیلی حال کردیم»، یا حتی « بسیار از خبر رسانی دقیق و به موقع شما لذت بردیم و شدیدا با باخت تیم ملی موافقیم». هر چه بیشتر فکر میکنم که چرا خبر پیروزی های تیم ملی بسکتبال نه تنها لینک نمیشود بلکه اگر هم لینک میشود در زیر خبرهای مرتبط با آخرین مدل موی فرهاد مجیدی و سفر کریم باقری به آمریکا دفن میشود ، فکرم به جایی قد نمیدهد. چرا باخت تیم ملی یک کشور تا این حد برایمان جذاب است؟

آیا این رفتارِ معادلِ مجازیِ منشِ آن پانزده هزار بندهِ خدایی که به تماشای اعدام آن نگون بخت رفتند نیست؟ چطور ممکن است شکست تیم ملی یک کشور، شهروندانش را چنان از خود بی خودمان کند که مسوولیت اطلاع رسانی و ارسال رای مثبت را وظیفه ناموسی خود بشمارند.

مردمان عجیبی هستیم… بیخود نیست که خارجی های به خودمان پول میدهند تا اتاق فکر بسازیم و به آنها بگوییم که ما خلایق برگ چه درختی هستیم. 

با روشن شدن تکلیف قاره آسیا و صعود مستقیم چین به المپیک لندن، مسیر راهیابی برای تیم های جامانده مشخص شد. در تابستان سال ۲۰۱۲ دوازده تیم بر جای مانده برای سه جایگاهی المپیک در مکانی که هنوز از سوی فیبا تعیین نشده به مصاف یکدیگر خواهند رفت. در میان این تیم ها کشورهای چون آلمان،‌پورتوریکو، لیتوانی و روسی سایه سنگینشان را بر تیم های نظیر کره ، نیوزیلند و قطر انداخته اند۰

Posted
AuthorKaran Makvandi

بر خلاف تصور همه و با نهایت شگفتی تیم بسکتبال ایران در عین شایستگی به اردن باخت و آخرین شانس حضور در المپیک لندن را از دست داد. شاید الان کمتر کسی حال و روز بچه های بسکتبالیست ایرانی را حس میکند که پس از آن بازی های درخشان بلیت لندن را کم کم توی دستهایشان میدیدن. ولی این رویا به باد رفت

به اردن باختیم. خیلی نزدیک هم باختیم.  فقط با چهار اختلاف. معنی این باخت چیست ؟ آیا معنی اش اینست که بسکتبال اردن از بسکتبال ایران قوی تر است. به هیچ وجه! تیم ایران هم به نوبه خود یکبار تیم چین را برده . ایا معنی اش اینست که کل بسکتبال ما از کل بسکتبال چین قوی تر است. هرگز! چهارچوب برگزاری مسابقات قاره ای و جهانی فیبا اصولا به شکلی است که تنها یک بازی میتواند تعیین کننده آینده یک تیم باشد. همه آنهایی  که دستشان به توپ بسکتبال خورده میدانند که شوت بسکتبال ، حتی در بالاترین رده های بسکتبال هم بگیر نگیر دارد. بازیکن ها حتی در رده ان بی ای هم شبهایی دارند که بهتر یا خیلی بد تر گل میزنند. اگر امار های بازی را نگاه کنیم حامد حدادی، حامد افاق، ارسلان کاظمی و حتی صمد شب بدی نداشتند ولی این اردنی ها بودند که شب فوقالعاده ای داشتند. آنها دوازده درصد بهتر از ایران سه امتیازی زدند و خدا درصد بهتر از ما پنالتی. دفاع ایران که تا اینجا بالاتر از انتظار عمل کرد نتوانست شب خوب اردنی ها را خراب کند. پوینت گارد اردن هرچه خواست کرد و هر چه خواست زد و شاید همین فشار روانی بر روی مهدی کامرانی بود که باعث شد شوتهای فراوان اون به در و تخته بخورد

هدفم بزرگ یا کوچک کردن این شکست نیست. اگر فقط دو تا از سه امتیازی ها یا چند پنالتی اضافه را گل کرده بودیم الان کارمان مرثیه سرایی برای بسکتبال ایران نبود، اما بسکتبال همین است. مثل زندگی. کسی که اشتباه میکند یا کمی بد شانس است را سخت تنبیه میکند. هیچ عدالتی هم در کار نیست. تا چشمت را باز کنی مدال از دستت رفته است

تیم ملی بسکتبال ایران که در حال حاضر در بازیهای آسیایی ووهان چین برای کسب مجوز ورود به المپیک حضور دارد، تا اینجا سیبل همه رقبا را دود داده است. تلویزیون فدراسیون جهانی بسکتبال (فیبا) دیروز با روی بیرچ، سرمربی سابق تیم انگلیس که برای تحلیل بازیها در ووهان چین به سر میبرد مصاحبه کرد و در این گفتگو او نظراتی در مورد تیم ایران داد که به عقیده من حرف حساب است

خلاصه این گفتگو درباره تیم ایران

تلویزیون فیبا:روی، تیمی که همه از آن نام میبرند تیم ایران است. ایرانی های چه در مرحله اول و چه در مرحله دوم تیم های حریفشان را لوله کرده اند. ایا فکر نمی کنی ایرانی ها بد عادت شده اند؟

روی بیرچ: دقیقا همینطوره، مشکل ایرانی ها الان اینه که هنوز تیمشون به چالش کشیده نشیده در صورتی که چینی ها تا الان دو سه بار و خصوصا دیشب در برابر ژاپن امتحان پس دادند

تلویزیون فیبا: پس از بازی چینی ها خوشتون آمد؟

روی بیرچ: چینی ها حق انتخابشون زیاده. برای بازی داخل جیانلیان و ونگ ژیژی را دارند، وقتی دفاع میاد روی اون دو تا این بازیکن ها، اونهای یادگرفتن که توپ را بدهند بیرون و از انجا بنگ بنگ بنگ ، سه امتیازی بریزند روی سر تیم مقابل 

تلویزیون فیبا: خوب با این توصیف اگر ایران در برابر چین قرار گرفت باید چه کار کنه؟

روی بیرچ: فقط بیاد توپهای از دست رفته اش را کمترکنند. توپهای از دست رفته الان بزرگترین مشکل ایرانی هاست. به غیر از ان ایرانی ها خیلی زیاد به حدادی اتکا میکنند و اگر حدادی یکی کمی ضعیف بازی کند کل تیم دچار مشکل خواهد شد. شاید من اشتباه میکنم ولی تیم ایران هنوز در برابر چالش جدی قرار نگرفته که ببینیم چطور عکس العمل نشون میدن. تیم ایرانی بازیکن خوب زیاد داره

تلویزیون فیبا: در بازی های 2009 شاید بودیم ایران همین تیم چین را خرس وسط کرده بودند. نقطه ضعف چینی ها کجاست؟

روی بیرچ: نیمکت چینی ها وضعیش خرابه. مربی چینی ها تلاش خودشو کرد که از نیمکت نشینانش نتیجه بگیره ولی اونها ضعیف هستند.  زو وی مثل جیانلیان نیست. ژانگ ژائو هم وضعش بهتر از بقیه نیست. پس اگر این دوبازیکن دچار مشکل خطاهای بیش از حد بشند کار چین خیلی سخت میشه

تلویزیون فیبا: دفاع تیم ایران فوقالعاده است. اونها تونستن کره ای ها را زیر 65 امتیاز نگه دارند و بقیه هم نتونستن بیشتر از 45 امتیاز در برابر این تیم بیارند. دفاع ایران را چطور ارزیابی میکند؟

روی بیرچ: دفاع ایران عالیه. دوباره تاکید میکنم؛ نقش حدادی در دفاع ایران بسیار مهمه. با قد و قامتی که این بازیکن داره با دستش مثل پشه کش تمام توپ های حمله را منحرف میکنه

او درباره پیش بینی نتیجه بازی ایران و چین هم اظهار نظر کردی که اینجا بخوانید

ارسلان کاظمی در بازی با اوزبکستانکسی که در این عکس میبینید منصور آب منگل ( شخصیت منفی فیلم قیصر) نیست. او ستاره تیم بسکتبال مردان ایران، ارسلان کاظمی است. ارسلان چه با استاندارد اصفهان و چه با استاندارد تگزاس جوان خوش تیپی است ولی سبیل های دسته موتوری اش هیبتش را به عیاران سه راه درخونگاه بیشتر شبیه کرده است۰

 در راستای یک اقدام خود جوش همه بچه های تیم ملی بسکتبال ایران تصمیم گرفته اند تا پایان مسابقات قهرمانی اسیا و کسب مقام اول و سهمیه المپیک سبیل های خود را اصلاح نکنند. این تصمیم نمادین نشان همبستگی تیم ایران است و از حق نگذریم چهره های رعب آوری از بچه های ما درست کرده.. در اثبات این نظریه همین بس که تیم اوزبکستان که دیشب در برابر ایران قرار گرفت، قالب تهی کرد و با اختلاف بالای نود امتیاز بازنده شد۰

این نوع حرکتهای در ورزشی های دیگر هم رایج است و به قول این طرفی ها به ان ریش پلی اف میگویند. چرا که بسیاری از تیم های ورزش هاکی وقتی وارد مرحله حذفی بازی ها میشوند تا پایان ان مرحله ریش هایشان را اصلاح نمیکنند۰

امیدوارم این سبیل های دسته موتوری همچنان اصلاح نشده باقی بماند تا در بازی نهایی در برابر چین رعب و وحشت به جان چینی هایی شش تیغه بیاندازد۰

تیم ملی بسکتبال قطر دیشب در برابر اوزبکستان قرار گرفت و در همان شش دقیقه اول همه بازیکنان تیم بدلیل پنج خطایی شدن اخراج شدند. چون این تیم تنها دو بازیکن ذخیره در اختیار نداشت داور بازی همانجا بازی را به نفع اوزبکستان خاتمه داد

علی فخرو، مربی تیم قطر به خبرگزاری چینی اعلام کرد که این کار ما به نشانه اعتراض به فیبا برای محروم کردن بازیکنان چند ملیتی ما انجام شد. او همچینین اعلام کرد که در بازی در برابر ایران هم به همین شکل عمل خواهیم گرد و اینقدر خطا میکنیم تا همه تیم اخراج بشوند 

ظاهرا عاق والدین کردن قطری های از سوی فدراسیون بسکتبال ایران مثمر ثمر افتاد و در حال حاضردر تیم قطر سگ میزد و گربه میرقصد. این احمقانه ترین روشی است که تاکنون برای اعتراض در برابر یک فدراسیون جهانی دیده شده

جالب اینه که مربی تیم قطر رسما گفته که ما در بازی با ایران هدفی جز خطا کردن روی ایرانی ها نداریم... به نظر من فدراسیون بسکتبال ایران باید از این فرصت استفاده کنه و با ننه من قریبم درآوردن و بی آبرویی راه انداختن که ای خلایق بچه ها مون تامین جانی ندارند، به دادمون برسید، بلایی به سر قطری ها بیاورند که فیبا این تیم را دو سه دوره محروم کنه

ممکنه بگین ای بابا این چه کاریه؟ ولی باور کنید اگر مربی تیم ایران این حرف را زده بود اونها بساطی راه میانداختند که اون طرفش نا پیدا

در دنیای بسکتبال فیبا باید خورد تا خورده نشویم

Posted
AuthorKaran Makvandi

 

تیم ایران امروز از سد تیم چین تایپه گذشت. بخش مهم خبر این بود که ما چین تایپه را بردیم همین

اما بخش دیگری که همه را به فکر فرو برده ( اگر شما جز انهایی هستنید که به فکر فرو نرفته اید، همین الان به فکر فرو بروید) این بود که برای اولین بار در تاریخ بسکتبال جهان تعداد ریباند های یک تیم از تعداد امتیازات تیم در پایان بازی بیشتر بود! تیم ملی ایران در برابر چین تایپه شصت بار توپ را ریباند کرد ولی در پایان با امتیاز چهل و نه برنده میدان اعلام شد

ممکن است فکر کنید که چه ایرادی دارد، ریباند که چیز خوبی است ، هر چه بیشتر بهتر. آیا میدانید این ریباندها همان شوتهایی است که زده ایم و گل نشده. بیست و سه ریباند حمله همان شوتهایی است که گل نشده است. حامد افاق در بیست و شش دقیقه ای که بازی کرد ده شوت سه امتیازی زد که هیچ کدامش گل نشد، مهدی کامرانی پنچ شوت سه امتیازی زد که هیچ کدام گل نشد. این ریباند ها همین سه امتیازی هایی است که به در و تخته میخورد

البته اگر این شوتهای گل نشده باعث بشه که موتور کامرانی و افاق در بازی های بعدی روشن بشه، این فستیول شوتهای در و تخته ای که امروز راه انداختیم در مجموع به نفعمان خواهد بود .باید منتظر شد و دید

Posted
AuthorKaran Makvandi

یکی از لحظات فراموش نشدنی بسکتبال زنان را دختران جگر دار آمریکایی آفریدند. هفته گذشته در بازیهای سه به سه قهرمانی جهانی در بازی فینال زنان پس از اینکه یکی از دختران آمریکایی بدلیل مصدوم شدن از بازی خارج شد. تیم آمریکا در برابر انتخاب بین بازنده اعلام شدن و دو به سه بازی کردن قرار گرفت. دختران آمریکایی ادامه دادن بازی را انتخاب کردند... برای دیدن عاقبت ماجرا این ویدیو را ببینید 

Posted
AuthorKaran Makvandi
Categoriesویدیو

فدراسیون بسکتبال ایران به پیروی از بقیه سیستم های مملکت، دست به «دشمن، دشمن» گفتنش بدک نیست. وقتی که در رسانه های ایران خواندم که رییس فدراسیون کتک کاری حامد حدادی را توطئه چینی ها خوانده دیگر برایم شکی نماند که ایشان درسشان را خوب آموخته اند. علی رغم اینکه تیم ملی ما با قدرت در چند دوره قبلی اول شده و در جام ویلیلم جونز هم قهرمان شد، فدارسیون از باخت احتمالی این تیم و بالطبع سوال برانگیز شدن روش‌های مدیریتشان حراس دارد و مداوما به فکر ایجاد دستاویز برای روز مبادا است. یکی از دستاویزهایی که این فدراسیون برای توجیه باخت احتمالی در برابر رقبای بد دست نظیر لبنان و قطر پیشاپیش در بوق و کرنا کرده اند استفاده از بازیکنانی است که در خارجی در تیم‌های ملی آسیایی بازی میکنند. این خارجی ها یا به پشتوانه والدین آسیایی، اسیایی شده اند و یا با از طریق فرایند مهاجرت شهروند کشورهایی نظیر حوزه خلیج شده‌اند. فدراسیون چون نمیتواند این کار کشورهای آسیایی را غیر قانونی بخواند، هر فرصتی برای غیر اخلاقی خواندن و دشمن دشمن کردن دریغ نمی‌کند. 

بیایید نگاهی دقیق تر به تیم‌های مدعی و رقبای ایران بیندازیم و ببنیم موضوع بازیکن خارجی تا چه حدی جدی است:

چین تایپه (تایوان)

داگ کرایتون(نام چینی: چینین هائو) متولد آمریکا، قد ۱۹۸ و در پست فوروارد بازی میکند. داگ که مادرش تایوانی است در میشیگان در یک کامیونتی کالج کوچک (‌چیزی نظیر آموزشگاه امیر بهادر خودمان) بازی کرده که حتی جز ان سی دابل ای هم نبود. جیمز مائو، پوینت گارد با قد ۱۹۶ سانت بازیکن دوم متولد امریکاست. او هم دانشجوی سال دوم یک آکادمی کوچک در اورگن امریکاست. آمار فصل پیش او متوسط ۳ امتیاز و ۳ ریباند و دو پاس منجر به گل بوده.

اوزبکستان:

بازیکن متولد خارج ندارد

قطر:

تانگای نگومبو، فوروارد کوچک، ۱۹۶ سانت قد و متولد کنگو. احتمالا این بازیکن دلیل اصلی نگرانی فدراسیون است. او در بازیهای فیبا در آفریقا و آسیا برای دو تیم کنگو و قطر بازی کرده. پایه و اساس قطری شدنش روشن نیست ولی چیزی در مایه های کشتی گیران وطنی است که شبانه سر از تیم جمهوری آذربایجان در میآوردند. در یارکشی امسال ان بی ای تانگای نگومبو به در دور دوم و به عنوان بازیکن ۵۷ام توسط تیم دالاس موریکس انتخاب شد که نهایتا با داستانهای فراوانی که در مورد دروغ او درباره سال تولدش گفته بود به تیم تیمبرولوز منتقل شد. او اولین قطری است که در ان بی ای شاغل خواهد شد.

کره:

اریک سندرین، متولد آمریکا، قد ۲۰۶ در پست سانتر. این بازیکن کهنه کار دورگه کره ای امریکایی است پاسپورت کشور برزیل را هم به همراه دارد. او در کشورهای زیادی در اروپا، امریکای جنوبی و حتی در لیگ تابستانی در ان بی ای هم بازی کرده. در دانشگاه در رده دوم ان سی دابل ای بازی کرده و اکنون عضو تیم های باشگاهی کره ایست. آخرین آمارش ۱۵ امتیاز و ۷ریباند بوده که آنچنان زهر دار به حساب نمی‌آید.

ژاپن:

بازیکن متولد خارج ندارد.

چین:

بازیکن متولد خارج ندارد.

فیلیپین:

این کشور پنج بازیکن متولد آمریکا و یک بازیکن متولد تونگا دارد. بهترین بازیکن این تیم مارکوس دوثیت است که از مادری فیلیپینی در ایالت نیویورک به دنیا آمده. او در بازی اول جام ویلیام جونز برای ما مشکل ساز شد ولی در بازی دوم حامد حدادی او را یک لقمه چپ کرد. 

اردن: 

یک فلسطینی، سه کویتی دو متولد آمریکا کارنامه این تیم است. رشیم رایت و انور سوبزوکوف امریکایی های این تیم هستند که در پستهای گارد دو بازی میکنند. این تیم همیشه موی دماغ ایران بوده است. مادررشیم عرب است و سوبزوکوف دورگه روسی-اردنی است. سوبزوکوف مدافع خوبی است ولی آمارش با ۵ امتیاز در هر بازی چنگی به دل نمیزند. رشیم رایت در کالج های امریکا بازی کرده و یکبار به عنوان بهترین بازیکن دسته دوم ان سی دابل ای انتخاب شده. آخرین آمارش ۱۷ امتیاز در هر بازی است که جز زهر دارترین بازیکنان اردن است. 

لبنان:

این تیم سه بازیکن متولد آمریکا و یک بازیکن متولد کانادا دارد. جکسون ورومن، ساموئل هاسکین و میتو فریجی سه آمریکایی این تیم هستند و علی محمود کانادایی این تیم است. با توجه به چهار دهه جنگ در این کشور لبنانی ها در همه دنیا پر و پخش هستند و بالطبع تیم ملی لبنان هم در بکارگیری بازیکنان لبنانی متولد خارج از کشور از بقیه کشورهای عربی باسابقه تر است. جکسون ورومن سابقه بازی در ان بی ای دارد و اکنون در لیگ برتر ایران بازی میکند. او توسط سیاتل سوپر سونیکس جذب شد ولی بلافاصله به تیم های اروپایی نقل و انتقال شد. او در اسراییل و ایران هم بازی کرده است. متیو فریجی سابقه بازی در ان بی ای در تیم نیواورلینز را دارد و اکنون بازیکن مکابی اسراییل است. او از فصل ۲۰۰۴ تا کنون در سیزده تیم در هشت کشور مختلف بازی کرده است. علی محمود، متولد اتاوا، پدرش و مادرش هر دو لبنانی هستند که به کانادا مهاجرت کردند. او بازیکن تیم الریاضی لبنان است و با توجه به آمارش تیغ برنده ای در دست ندارد.

 

مصاحبه اخیر تلویزیونِ دولتی ایران با ایرج خدری، بازیکن بلندقامت تیم ملی بسکتبال ایران، جامعه بسکتبال ما را که سالهاست با دستمزدهای چند صد میلیونی خو گرفته است را این روزها بفکر فروبرده است. قهرمانی که روزی « اعجوبه بسکتبال آسیا» خوانده شد اکنون به دستفروشی روی آورده است. 

اولین بار او را در اردوی آمادگی تیم ملی جوانان در دانشگاه شریف دیدم. قد دومتر و پانزده سانتی اش او را یک سر و گردن بالاتر از بقیه جوانهای قد بلندی که در آن سالن خاک گرفته با هم رقابت میکردند قرار میداد. بچه بندر بود ولی با همان لهجه جنوبی‌اش بچه های تیز تهران را سر کار میگذاشت و اصفهانی های حاضر جواب  منلک میگفت . ایرج خدری کودکی بازگوش بود که در بدن بسکتبالیستی غول آسا به دام آفتاده بود. 

از آن روزهای اکنون بیست و دو سال گذشته است و از آن جوان رعنا، مردی چهل ساله و رنجور باقی مانده است. دوربین تلویزیون دولتی ایران به خانه اش رفته است و او را که اکنون زمین گیر شده است سوال پیچ میکند. ایرج میگوید که از «قهرمان ملی» و «اعجوبه بسکتبال آسیا» بودن کارش به دست فروشی افتاده است. نه بیمه ای دارد و نه مقرری که روزهای سخت ناتوانی اش را قابل تحمل تر کند. با ته مانده ای از شوخ طبعی آن روزهایش از فدراسیون بسکتبال تشکر میکند که برایش نامه تایپ کرده است و چند صباحی برایش مقرری بخور و نمیری تراشیده است. در پایان هم اشک از چشمان معصومش جاری می‌شود. 

به عکس تیمی که در آن با ایرج پیراهن ملی را بر تن کردم نگاه میکنم. چهره های جوان و سبیل های تازه رسته مان مرا به خاطرات تلخ و شیرین آن روزها میبرد. ما متعلق به نسلی بودیم که حتی پول خرید کفش هایی که با آن برای تیم کشورِ به ظاهر ثروتمندمان به میدان می رفتیم از حقوق بخور و نمیر معلمی یا دخل دکان نجاری پدرمان تامین میشد. بسکتبالیست لکسوس سوار برایمان موجودی تعریف نشده بود. 

اما الان این جوانان سبز پوش کجا هستند و چه می‌کنند؟ 

مهندس ارشد در بزرگترین کارخانه اتومبیل سازی دنیا، کارخانه داری که پانزده سال است کار آفرینی میکند، مدیر اجرایی فروش بزرگترین شرکت مخابراتی در آسیا، مربی یکی از تیم های حاضر در لیگ برتر ایران، مربی تیم بسکتبال پایه در تهران و مالک رستورانی در تهران عاقبت چندی از جوانانی این تیم است که اکنون  موهایشان خاکستری شده یا ریخته است. بقیه را نمی دانم کجا هستند و چه میکنند اما این را میدانم که همه مان که در خانواده های متوسط و حتی کم درآمد آنروز بزرگ شده بودیم، آموختیم که باید حقمان را از این دنیای بزرگ بگیریم و روی حرف کسی هم حساب نکنیم. به غیر از دو نفر هیچ کداممان تخم مرغ های زندگیمان را در سبد لرزان بسکتبال آنروزهای ایران نگذاشتیم. کاسه بسکتبال در آن روزها از کاسه هر گدایی خالی تر بود . آن دو هم آنقدر سخت کوش و صبور بودند که در انتهای زندگی ورزشی شان دستمزدهای چند صد میلیون تومانی نصیبشان شد و تا حدی بارشان را بستند.

اینکه زندگی ایرج در این سراشیبی قرار گرفته را من نه برگردن فدراسیون بسکتبال می آندازم و نه انگشت تقصیر را به نظام تامین اجتماعی فشل مان نشانه میروم. بره بودن در دنیای گرگهای درنده، بی کسی و حساب کردن روی حرف کسانی که حرفشان دو پول سیاه نمی‌ارزد آن جوان رعنا را اکنون به مردی تبدیل کرده که دوربین تلویزیون ایران او را سوژه ملودرام شبانه اش کرده تا برای تحریک حس ترحم بینندگانش خوراکی باشد. 

ای روزگار شرمت باد که زمین خورده را مجال نمیدهی...

Posted
AuthorKaran Makvandi