در گذشته های دور رسم بر این بود که بازیکنان به سه پست گارد، فوروارد و سنتر دسته بندی شوند. با پیشرفت بسکتبال این دسته بندی دقیق تر شد و بازیکنان یک تیم به پنچ پست سنتر، گارد راس، گارد شوتزن، فوروارد کوچک و فوروارد قدرتی تقسیم بندی شدند. هر کدام از این تقسیم بندی ها تعریف مشخصی دارد و به مشخصات فیزیکی بازیکن، قابلیت های مهارتی او و مسئولیتهای تخصصی اش در حمله و دفاع مربوط است. شاید در بسکتبال بین المللی این دسته بندی ها تا حد زیادی هنوز هم کاربرد دقیقی داسته باشد ولی در بسکتبال ان بی ای این نوع دسته بندی رفته رفته دچار مشکل میشود.
مازی دویچ ، دوست زمان کودکی ام، استعداد عجیبی در آموختن زبان های خارجی و مسايل فنی داشت. آن موقعها که ما به زور پدر و مادر به کلاس زبان انگلیسی سیمین میرفتیم تا بلکه پِن را از پِنسل تشخیص دهیم، او یکروز بدون مقدمه شروع کرد به آلمانی حرف زدن ! انهایی که مازی را نمیشناختند سر در نمی آوردند که داستان زبان دانی او از کجا آب میخورد. تصورشان این بود که او کلاس های انستیوی گوته، تنها موسسه معتبر آموزش آلمانی آن زمان، را تمام کرده. ماها که دوست نزدیکش بودیم میدانستیم که زبان آلمانی یادگرفتنش فقط و فقط به دلیل عشق و علاقه اش به ماشین های بنز بود. از بس که کاتالوگهای این ماشین های بنز را که همه اش به زبان آلمانی بود میخواند زبانش راه افتاد. او نه تنها کاتالوگ های آلمانی را میخواند و ترجمه میکرد بلکه اهسته اهسته به جذب فرهنگ آلمانی در اسفنج وجودش پرداخت. تصور بفرمایید که در تهرانی که سگ صاحبش را نمیشناخت، هیچ کس در حضور مازی جرات نمیکرد از قسمت خط کشی نشده عابر پیاده از خیابان عبور کند یا اگر در حال رانندگی کمربند ایمنی اتومبیل را نبسته بودی و مازی تو را میدید کارت با کرام الکاتبین بود. مجموعه این ها بود که ما اسم مستعار مازی دویچ (آلمانی) را برایش برگزیدیم و همین اسم بر روی او ماند۰
زبان یاد گرفتن خود من هم داستانی مشابه، اما نه به غلظت مازی، داشت. من که خوره بسکتبال بود، هر مجله بسکتبال خارجیی که به دستم میرسد را ده بار تا ته میخواندم. آهنگ های خارجی گوش میدادم و فیلم های زبان اصلی میدیدم و خلاصه خودم را در فرهنگ انگلیسی زبان ها غرق میکردم. در دانشگاه هم از بس برای دوست اشنا مطلب ترجمه کردم تا بلکه اخر ترم نمره ای بگیرند، زبان انگلیسی ام بیشتر تقویت شد. همه اینها باعث شد که وقتی به کانادا آمدم اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم و ایمان بیاورم که با اتکا به همین زبان دانی ام میتوانم در جامعه اینجا سریعتر جذب شوم. تجربه روزهای اول در شهر غریب بی نهایت نا آمید کنند بود. نه به خاطر اینکه زبان دانی ام به اندازه ای نبود که لازم باشد بلکه به عکس هر جا رفتم هیچ کسی نمیتوانست درست انگلیسی حرف بزند. از بس که در این شهر همه خارجی هستند، به لحاظ زبان صحیح انگلیسی حرف زدن عجیب توی ذوق تان میخورد. تا اینکه بالاخره رفتم سر کار و درفضای اداری- صنعتی سرو کارم با سفید پوستان ( به قولی کانادایی های اصل!) افتاد. طولی نکشید که نه تنها من حرف انها را میفهمیدم بلکه آنها هم میفهیدند من چه میگویم. سه ماهی از آمدنم به کشور جدید نگذشته بود که با تکبر پیش خودم گفتم: پس این کانادا که این همه ناله میکنند که اقا زبان سخت است این بود؟
یکی از مشکلات زبان خارجی در کشور جدید اینست که شما در فضایی جدید قرار میگیرد که از دایره راحتی (کامفرت زون) شما خارج است. همین خارج شدن از دایره راحتیتان شما را تدافعی میکند و همین تدافعی شدن باعث میشود که از اشتباه تلفظ کردن بی نهایت به هراس بیافتید. هراس بی مورد است که باعث میشود همان مقدار زبانی را هم که بلند بودید یادتان برود۰
۰ شوک فرهنگی زبان ندانی کماکان در انتظارم بود. آنهم در جایی که کمترین انتظارش را داشتم
زمین بسکتبال همیشه دایره راحتی من بوده. مهم نیست کجای دنیای باشم وقتی وارد زمین بسکتبال می شوم انگار روحم به سالن اسدی شمیران یا زمین اسفالت امیر آباد بر میگردد. زمین بسکتبال همیشه برای من آرامبخش ترین جای دنیاست بود و هست اما شوک فرهنگی زبان دانی، یا بهتر بگویم زبان ندانی دقیقا در زمین بسکتبال ، جایی که با بچه های سیاه پوست کانادایی جوان تر از خودم هم تیمی شدم به سراغم آمد. اولین شوک انجا بود که دستم را دراز کردم که با اولین هم تیمی دست بدهم ولی دیدم مشتش را به سمت من اورد و گفت: گیمی اِ راک مَن! من هم که مانده بودم داستان از چه قراری است همان کار را تکرار کردم و مشتم را با شک و تردید به مشتش کوبیدم. از باب ادب خودم را معرفی کردم : مای نیم ایز کارن. مثل مریخی ها به من نگاه کرد و گفت : ایتز جی. مانده بودم که کسی که به خودش با ضمیر ایت معرفی میکند با دیگری چه خواهد کرد. البته سریع دوزای ام افتاد که در این فضا کسی خودش را با نام کامل معرفی نمیکند بلکه فقط حرف اول اسمشان است که مهم است. اگر دو بازیکن باشند که اسم هر دو با حرف جی شروع شود انجاست که یک صفت به آن اضافه میشود مثل بیگ جی (جی گندهه) یا مَد دیریبل جی (جی که دریبلش خوب است) تا تکلیف روشن شود. تازه فهمیدم به جای : هلو ، هاو آریو؟ باید گفت: واتساپ ، واتساپ؟ خوب واتساپ ( یعنی چه خبر؟) میتواند جواب بسیار طولانی داشته باشد. مانده بودم اگر کسی پیش دستی کرد و به من گفت واتساپ من چه باید بگویم. نهایتا کشف کردم که اگر در جواب : واتساپ؟ بگویی : نات ماچ ( معادل قابل عرض هیچ) بی ادبی تلقی نمیشود. البته اگر خودمانی باشی میتوان سوال: واتساپ؟ را با سوالی دیگر شبیه : واتس گوینگ داون؟ پاسخ دهی. اینکه چرا پاسخ یک سوال با سوال دیگر بی ادبی تلقی نمیشود را از من نپرسید. چیز دیگری که آموختم این بود که اگر کنار زمین نشسته ای و قصد بازی کنی نداری ، وقتی از تو میپرسند: هی یو، یو راننینگ؟ (یعنی دوست گرامی آیا بازی میکنی؟) نباید بگویی : نو آی ام نات پلی اینگ. چون اگر این را بگویی هر بار که تیمی بعدی به زمین میرود از تو همین را میپرسند. اگر قصدت است که کلا ان روز را بازی نکنی باید بگی : هی یو ، ای م جاست چیلینگ اوت این هیر. خودتان را گرفتار ترجمه لغت به لغت نکنید. معنی و مفهوم این عبارت در مایه اینست که دوست عزیز من دارم این جا برای خودم حال میکنم، ما را بی خیال شوید. در ایران بازی تمام میشد بازیکنان به هم خسته نباشید میگفتند. خدا را شکر که خیلی سریع فهمیدم اگر اینجا بگویی دونت بی تایرد خیلی ضایع است. اینجا باید گفت: گود گیم یعنی بازی خوبی بود دهم همه تان گرم. وقتی هم تیمی ات شوت ماهرانه ای را به ثمر میرساند برای روحیه دادن میتوان گفت: دت واز اٍ سیک شات! یعنی شوت مریضی بود! خیالتان راحت باشد سیک شات تعریف و تمجید تلقی میشود. وقتی یکی از همبازیهایت را که مدتهاست ندیدی را ملاقات میکنی روبوسی کردن ضایع ترین کاری است که میتوان کرد. در چنین شرایطی باید با دست راست دستش را بگیری، نه به حالت دست دادن بلکه به حالتی که میخواهی مچ او را بخوابانی. سپس به او نزدیک شده و شانه راستت را به شانه راستش لمس کنی. همین. هر چیزی بیشتر از این ممکن است منجر به برداشتهای دیگریشود که مناسب زمین بسکتبال نیست۰
چند وقت پیش یک سفید پوست غریبه به سالن آمده بود. بازیکن خوبی بود ولی انگار حواسش جای دیگری بود. چپ و راست پاس اشتباه میداد و شوتهایش به حلقه نمیرسید. بیگ سی برگشت و به من گفت: دیس دوود ایز شوتینگ اپ سام استیکیست او دِ ایکی اپ هیز اس! و زد زیر خنده. من هم مثل بز نگاهش کردم و و با لبخندی سرم را به اشاره تایید تکان دادم. آنجا بود که فهمیدم پس از این همه سال هنوز هم از زبان عامیانه سیاه پوستان هیچ نمیدانم و حالا حالا ها باید به اهنگ های گوش نواز داکتر دری و اسنوپ داگ گوش بدهم تا بلکه روزی بتوانم راستی راستی به جک هایشان بخندم۰
تصور کنید که مجبورتون بکنند که برای یک کشور بیگانه به میدان بروید و این درحالیست که آن کشور بیگانه بیش از پنجاه سال کشور شما را اشغال کرده و ذره ذره امید شما را برای آزادی نابود کرده
این کلام بیل والتون، قهرمان بسکتبال آمریکا، در شرح روزگار بسکتبالیستهای کشور لیتوانی است که از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۸۸ مجبور بودند با لباس شوروی در المپیک و بازی های جهانی بسکتبال شرکت کنند. فیلم مستند « دیگر تیم رویایی» حدیث بازیکنان تیم ملی بسکتبال لیتوانی است که در المپیک بارسلون برای اولین بار به عنوان کشور مستقل شرکت کردند و مدال برنز بازی ها را کسب کردند. این فیلم یک ماه دیگر به پرده سینماها خواهد رفت. این فیلم مستند در جشنواره معتبر سان دنس به نمایش در آمد و نه تنها به عنوان یک فیلم ورزشی بلکه به عنوان مستندی که نشان داد چگونه یک ملت آرزوی آزادی از یوغ بیگانه را در شرکت تیم بسکتبالشان تجلی داده اند. فیلم دیگر تیم رویایی تحسین حاضران در جشنواره را به برانگیخت۰
داستان این فیلم، ماجرای وزرشکاران لیتوانیایی را دنبال میکند که در سال ۱۹۸۸ تحت عنوان کشور شوروی مدال طلای رقابتهای بسکتبال المپیک را کسب کردند و تا سال ۱۹۹۲ که در المپیک بارسلون برای اولین بار به عنوان یک کشور آزاد و مستقل به میدان رفتند. در این فیلم زندگی نامهای پرآوازه ای چون مارچیولونیس، سابونیس , کورتیناتیس را دنبال میکند و اینکه چگونه این تیم در بارسلون تیم شوروی را شکست داد. این فیلم تغییر فضای سیاسی جهان را بین این دو المپیک ۸۸ در سئول و ۹۲ در بارسلون به تصویر میکشد و اینکه برای لیتوانیایی ها چگونه به بسکتبال به عنوان سمبل آزادی و استقلال ، آنگونه که فوتبال برای برزیلی ها راه روش زندگی است که چشم دوخته بودند۰
یکی از داستان های بسیاری جذاب این فیلم رابطه سحر آمیز این تیم با گروه موسیقی راک گریت فول دد بود. در سال ۱۹۹۱ وقتی که لیتوانیایی ها ، که پس از فروپاشی شوروی اکنون یک ملت مستقل بودند، درصدد شدند که تیم بسکتبالشان را به المپیک بفرستند اما هیچ بودجه ای برای این کار نداشتند چون کشوردر اثر سالها اشغال عملا ورشکسته بود. وقتی داستان اهمیت این تیم برای ملت لیتوانی به گوش گروه موسیقی راک آمریکایی رسید ، انها که خود طرفدار پروپاقرص بسکتبال بودند با برگزاری کنسرتی به جمع آوری پول برای این تیم در آمریکا اقدام کردند و نهایتا تمام هزینه های شرکت این تیم در المپیک را پرداخت کردند. در المپیک بارسلون که تمام چشم ها به تیم ملی بسکتبال آمریکا ، تیم رویایی بود، تیم لیتوانی با لباسهایی به رنگ پرچم این کشور عنوان تیم آزادی توجه بسیاری از علاقمندان ورزش را به خود جلب کرده بود. از دیگر بخش های دیدنی این فیلم به تصویر کشیدن زندگی بسکتبالیست های قهرمان جهان در پشت پرده های اهنین است و اینکه این ابر ستاره ها به اندازه یک کارگر کارخانه حقوق میگرفتند، در حالی که از لحاظ مهارت با بهترین بسکتبالیست های حرفه ای در آمریکا برابری میکردند. اگر چه تم اصلی این مستند درباره بسکتبال است اما تلاش بی وقفه یک ملت برای بیرون آمدن از زیر چکمه دشمن اشغالگر پیام اصلی این فیلم مستند است۰
فکرشو بکنید که شما یک جوون نوزده ساله قد بلند و ورزشکار هستید از یک شهر کوچک. حالا تصور بکنید که یهیویی صاحب چهار پنج میلیون دلار پول و یک عالمه شهرت شدین و در شهر بزرگ یک آپارتمان سوپر لوکس در طبقه چهل و هشتم یک ساختمون خفن در بهترین محله شهر دارین. نه پدری هست که بهتون قر بزنه، نه مادری هست که موی دماغتون بشه، هر غلطی دلتون میخواهد میتونن بکنین. حالا تصور کنید رفیقتون از دم در بهتون زنگ میزنه که در رو باز کن که با برو بچ داریم میایم بساط حال و هول را راه بندازیم. شما که هنوز گوز پیچ هستید که توی این شهر جدید که کسی شما را نمیشناسنه برو بچ از کجا پیداشون شده. در همین حال در و باز میکنید و یهویی میبینید از سرو کله تون داره در و داف (منظور همون پارتی گرل است ) بالا میره.... چند ساعت بعد درحالی که هنوز از سر درد دیشب کله تون دنگ دنگ میکنه به خودتون میایین و میبینید روی دستگیره در یخچال یک دونه شورت زنونه گیر کرده و از لوستر مهمون خونه یک سوتین صورتی آویزونه! وارد توالت میشین که صورتتون را بشورین، میبیند داخل وان یک دختری که توی عمرتون ندیدین لخت مادر زاد خوابیده و داره خرناس میکشه. اونجاست که متوجه میشین خودتون هم لباس درست و حسابی تنتون نیست. با سرعت به سمت اتاق خواب میرین تا یک چیزی پاتون کننین که متوجه میشین دو سه تا دختر دیگه لخت توی رختخواب شما دارن خرو پف میکنن. تازه یادتون میاد که دیشب چه اتاقی افتاد. رفیتون را که زیر میز ناهار خوری در حالی که بطری جک دنیلز خالی را بغل کرده و از حال رفته پیدا میکنید؛ بیدارش میکنید و با هزار بدبختی ده دوازده تا دختری که توی خونه تون ول شدن را جمع میکنه و میبره. چند ماه بعد از یک دفتر وکالت یک نامه براتون میاد که به دادگاه احضار شدین تا بهتون بگن که شما پدر یک بچه هستین و باید به ننه اش باج بدین تا ساکت بشه!
این سناریوی یک فیلم آبکی نیست. این اتفاقیه که تقریبا برای همه بسکتبالیست های جوون که وارد ان بی ای میشن می افته. اگر خبرها را خوب دنبال کرده باشین حتی بعضی از ابرستاره های لیگ هنوز هم بعد از چند سال با مشکلات مربوط به جفتک اندازی های سالهای اول پولدار شدن شون دست به گریبان هستند ( نمونه اش کریس باش). مشکل عمده این جوون ها رفتار بی پروای اونها نیست بلکه ادمهاییه که دور ورشون را میگیره. مخصوصا زنها و دخترهایی که میخوان خودشون را آویزون ورزشکار های پولدار حرفه ای بکنند. برای این جور زنها که همیشه دنبال این هستند که یک جوون پولدار را تیغ بزنن بازیکن های تازه وارد به آن بی ای هدف کاملا مناسبی هستند به همین دلیل لیگ بسکتبال ملی آمریکا برای اولین بار در قالب برنامه هماهنگ سازی بازیکنان تازه وارد مبحث سکس قبل از ازدواج را به عنوان سرلوحه برنامه به بازیکنان فصل آینده ارایه کرد
لیگ ان بی ای یک مشاور امور خانواده استخدام کرد تا با بازیکنان در مورد نکات حساس روبرو شدن با جنس مخالف و خطرات احتمالی که آنها را تهدید میکند صحبت کنند. علاوه بر این موضوع دلشکستگی و خیانت عشقی هم از عناوین اصلی این آموزش است. کندال مارشال، بازیکن تازه واردی که از سوی فینیکس سانز برای پست پوینت گار برگزیده شده در پایان این کلاس آموزشی به گزارشگر ایی اس پی ان گفت:
خیلی از بچه هایی که اینجا هستن پیش خودشون فکر میکنن که حالا که من دارم این همه پول در میارم حقمه هر گوهی دلم میخواهد بخورم و اگر به دوست دخترم خیانت کنم و برم با کسی دیگه ای بپرم هیچ خیالی نیست. اما این خنگها نمیدونن که وقتی تو توی سفر هستی و داری در شهر دیگه ای مسابقه میدی دوست دخترت داره پول تو را خرج میکنه و با یه مرد دیگه میپره. دنیا اینجوریه
همه مان پوشش های آستین مانند را که بسکتبالیست ها به دستشان میکنند دیده ایم. این استین ها که به « آستین شوت زنی» هم معروف است پوشش هایی شبیه جوراب هستند که از مچ دست تا بالای بازو میپوشاند. جنس این استین ها از پارچه های کشی نایلونی یا اسپندکس است و این روزها به عنوان یکی از ایتم های اصلی پوشش بسکتبالیست ها در آمده. آیا میدانید این پوشش ها به چه کاری می آید؟
آستین شوت زنی را اولین بار آلن ایورسون در فصل 2000-2001 در مسابقات لیگ ملی بسکتبال آمریکا پوشید. ایورسون که در فصل قبل در آثر فشار مسابقات دچار صدمه از ناحیه ارنج شده بود این پوشش را برای حفاظت از ارنج جراحی شده است بر تن میکرد. او دچار عارضه مفصلی بورسیت شده بود که منجر به جمع شدن آب در ناحیه ارنج دست راستش شده بود و نهایتا قبل از شروع فصل بعدی ناچار به عمل جراحی شد
کار اصلی این این آستین تحت فشار قراردادن عضلات و پوشاندن جراحات است. کارملو انتونی هم پس از جراحی ارنجش از این نوع آستین ها استفاده کرد. با همه گیر شدن این آستین ها به عنوان یکی از بخش های لباس بسکتبال بسیاری از بازیکنان بدون اینکه جراحتی داشته باشند شروع به پوشیدن مدل های مختلف این آستین ها کردند. در سالهای اخیر این مدلهای دیگری از این آستین ها هم به بازار آمده که دارای ابر در ناحیه مفصل است و کارش حفاظت از مفصل در هنگام برخورد است. دوایت هاوارد اولین بازیکنی بود که این نوع آستین ها را پوشید. بسیاری از بازیکنان ان بی ای مدتها پس از نقاهت از مصدومیتشان هنوز هم این آستین ها را به دست میکنند و پزشکان معتقدند که اثر شبه داروی این آستین ها در ذهن ورزشکار احساس اطمینان بهتری به هنگام شوت زدن به او میدهد
در مورد استفاده از این نوع آستین ها ، بخصوص از سوی آلن ایورسون بسیاری معتقد هستند که دلیل پزشکی نداشته و لیگ او را مجبور کرده بود که با پوشیدن این آستین ها خالکوبی های خود را بپوشاند. برخی از خالکوبی های آلن ایورسون نشانه تعلق به گروه های تبه کاری غیر قانوی تلقی می شود و برگزار کنندگان مسابقات از هراس از پخش تلویزیونی این نشانه ها در سطح ملی ب آیورسون را تحت فشار گذاشتند که خالکوبی های بازوی راستش را بپوشاند. این موضوع هیچ وقت به طور رسمی تایید یا تکذیب نشد
نظام دانشگاهی در آمریکا با سیستم دانشگاهی ایران زمین تا آسمان فرق میکند. دانشگاه های آمریکا نهادهای انتفاعی خصوصیی هستند که هدف نهایی آنها پول در آوردن از طرق مختلف است. جدا از جذب دانشجو و طلب کردن شهریه این دانشگاه ها راه های دیگری هم برای کسب پول ابداع کرده اند. برخی از دانشگاه ها از طریق فروش نتایج تحقیقات علمی به شرکت های خصوصی و دولتی پول در میاورند و برخی هم از درآمد های ناشی از فعالیت های ورزشی تیم دانشگاه کسب درآمد میکنند. درآمد تیم های ورزش شامل درآمدهای ناشی از تبلیغاتی ( تلویزیون و غیره) و کمک های مردمی طرفداران تیم یا فارق التحصیلان سابق همان دانشگاه است . در آمدهای ناشی از ورزش در برخی از دانشگاه های امریکا سر به میلیارد میزند و به همین دلیل وجهه تیم ورزشی دانشگاه و مربی این تیم در جذب این پول ها حیاتی است
دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا یا پن استیت یکی از قدیمی ترین و پرآوازه ترین دانشگاه ها در فوتبال آموزشگاهی در آمریکاست. استادیوم صد هزار نفری بی ور، استادیوم خانگی تیم این دانشگاه بزرگترین استادیوم ورزشی در تمام آمریکا وچهارمین بزرگترین استادیوم جهان است. شهرت تیم ورزشی این دانشگاه فقط به وسعت استادیوم ان نیست بلکه مرحون تلاش هایی مردی است که پدر فوتبال دانشگاهی در آمریکا شناخته شده . جو پترنو ، مربی فقید و اسطوره ای دانشگاه پنسیلوانیا شاید مهترین و شاخص ترین چهر در تمام این ایالت باشد. اون اولین مربی بود که بر بهبود نمرات اکادمیک دانشجویان ورزشکار تاکید کرد. او اولین مربی بود که برای حق پول گرفتن از سوی دانشجویان ورزشکار که از خانواده ها کم بضاعت میآمدند تلاش کرد. در طی بیش از پنجاه سال مربی گری در این دانشگاه نام جو پترنو به اسطوره اخلاق برای هزاران هزار دانشجو و فارق التحصیل این دانشگاه و میلیون ها پنسیلونیایی تبدیل شد. اما جو.پترنو در اخر عمرش میراثی بجا گذاشت که آنچه او سالها انجام داده بود را دود کرد و به هوا فرستاد تا حدی که مجسمه های او از جا برداشتند؛ خیابانهایی که به نام او گذاشته بودند تغییر نام دادند و خانواده اش که روزی از مغرور ترین شهروندان آمریکا بودند اکنون در زیر باران شرمساری غرق شده اند
داستان از هنگامی آغاز شد که جری سنداسکی، کمک مربی جو پترنو، در نوامبر 2011 به اتهام 40 فقره دست درازی جنسی به کودکان دستگیر شد. این خبر برای دانشجویان و همه پنسیلوانایی ها که به دانشگاهشان افتخار میکردند اب سردی بود که بر تنشان ریخته شد. طبق گزارش پلیس این سواستفاده جنسی بین سالهای 1994 و 2009 در رختکن تیم دانشگاه رخ داده بود. در گزارش پلیس آمده بود که یکی دیگر از دستیاران سرمربی جری سنداسکی را در سال 2002 در زیر دوش رختکن در حال تجاوز به یک کودک ده ساله دیده بود و این موضوع را به جو پترنو گزارش داده بود. در اسناده آمده است که جو پترنو موضوع را به مقامات دانشگاه گزارش کرد. تا اینجای کار جو پترنو مسولیت قانونی خود را اجرا کرده بود و پلیس هیچ اتهامی را متوجه جو پترنو اعلام نکرد. متاسفانه قربانی ده ساله این رویداد هیچ وقت مشخص نشد و جری سنداسکی به سو استفاده جنسی از کودکان تا هنگام دستگیری ادامه داد. بعد از اعلام دستگیری چند تن از مقامات پلیس انگشت تقصیر به سمت جو پترنو نشانه رفتند که چرا او با قدرتی که داشت جلوی این سو استفاده را نگرفت؟ همین موضوع خشم دانشجویان دانشگاه را که مربی تیمشان را جز معصومین میدانستند بر انگیخت و باعث یک رشته اعتراضات خیابانی گسترده در حمایت از جو پترنو شد که در آن ماشین های پلیس هم به اتش کشیده شد
اینجا بود که پترنو اعلام کرد که در پایان فصل بازنشسته خواهد شد و از تیم کناره خواهد گرفت. این تصمیم باعث خشم مدیریت دانشگاه شد و با درخواست بازنشستگی او موافقت نکردند و او را بالافاصله اخراج کردند. در پی اخراج جو پترنو دانشجویان مدافع او تا مدتها در اطراف خانه او به تحصن دست زدند. جو پترنو چندی بعد بدلیل بیماری های ریوی از دنیا رفت اما کاراگاه های اف بی ای هنوز به دنبال نقش واقعی جو پترنو در این فاجعه اخلاقی بودند تا اینکه یک کارگاه بازنسشته اف بی ای که از سوی دانشگاه برای حقیقت یابی ماموریت یافته بود شواهدی را به دست آورد که سابقه نیم قرن نام نیک جو پترنو را زیر و رو کرد. او ایمیل هایی را از جو پترنو کشف کرد که نشان میداد که وی از اعمال کثیف دستیارش پیش از سال 2001 کاملا باخبر بوده و بدلیل تاثیر بد اقتصادی که افشای این خبر برای دانشگاه دارد تصمیم گرفته این موضوع را لاپوشانی کند. جو پترنو به هیت منصفه دادگاه دروغ گفت وقتی از او پرسیدند آیا از اقدامات جری سنداسکی قبل از 2001 خبر داشتی یا نه؟ حتی در این ایمیل ها کشف شد که جو پترنو مقامات دانشگاه را تحت فشار گذاشته که موضوع را به مقامات پلیس محلی و پلیس ایالتی گزارش نکندند تا عواقبش گریبان دانشگاه را نگیرد. این کاراگاه حتی شواهدی را یافت که جو پترنو به جری سنداسکی اجازه ورود و خروج بدون محدویت به تمام تاسیسات ورزشی دانشگاه بعد از بازنشسته شدن جری سنداسکی در سال 1999 داده است. دادگاه نهایتا جری سنداسکی را برای بقیه عمرش به زندان انداخت و همه مقامات دانشگاه که از این موضوع خبر داشتند را هم به زندان افکند. جو پترنو که قبل از خاتمه رای دادگاه از دنیا رفت تنها کسی بود که به زندان افکار عمومی افکنده شد
این فاجعه اخلاقی اکنون گریبان ان سی دابل ای (سازمان ورزشی دانشگاهی آمریکا) را هم گرفته که برای دانشگاه پنسیلونیا که از مشهور ترین تیم های فوتبال و پردرآمد ترین تیم ان سی دابل ای است چگونه تنبیه کند و اصولا چرا باید دانشگاه ها انچنان زیر فشار مالی باشند که دست به چنین اقدامات کثیفی بزنند
به دنیا آمدن در بیمارستان دولتی، تحصیل در مدرسه دولتی، ازدواج در سالن هایی که مجوز دولتی دارند، کارکردن در ادارات دولتی، استفاده از تسهیلات بانکی دولتی ، نهایتا مرگ با رعایت کامل بخشنامه های دولتی و دفن شدن در گورستانهای دولتی. این خلاصه ای از زندگی بیشتر ما ایرانی هاست. شاید نمونه بارز زندگی دولتی ورزش ما باشد. قوانینش دولتی ، آدم هایش دولتی و همه گیر و گازش هم از مشکلات دولتی است. بالطبع وقتی دولتی باشی همه نگاهت به بالا دستی ات است که بودجه ای از میان دستان مشت کرده اش برایت بچکند که به زخمی بزنی و وقتی بودجه ای نیست شانه ها را بالا بیندازی و به بگویی : بفرما ،کف دست مو ندار۰
بسکتبال ما سالن آبرومند ندارد، بازی های تدارکاتی خارجی ما در برابر رقیبان مانند سفر به زیارت شاه عبدالعظیم است، برای پرداخت حقوق دلاری مربی خارجی مان در به در دنبال دلار ارزان در چهارراه استانبول میگردیم و دلمان خوش است که روزی قهرمان بلامنازع آسیا بودیم. چه باید بکنیم؟ کاش شیخ بهایی داشتیم که در دنیایی دلار دوهزار تومانی میتوانست آب حمامی بسکتبالمان را با یک شمع گرم کند. اما اگر سرمان را بالا بیاوریم و دور برمان را نگاه کنیم شاید راه های دیگری هم باشد۰
کشور کانادا یکی از ثروتمند ترین کشورهای دنیاست. نه از این مدل ثروت هایی که ما ایرانی ها همیشه میگوییم ثروتمند هستیم. ثروت کانادا بالقوه نیست. بالفعل است. نه تنها کانادا یکی از بالاترین تولید های ناخالص ملی دنیا را دارد بلکه صاحب بهترین دانشگاه ها، صنعت پویا و منابع طبیعی لایزال از نفت و گاز گرفته تا نیکل و آلومیینوم و آب شیرین. هر جای این مملکت سرد یک بیل به زمین فروکنید یک چیزی بیرون می اید که یک جای دنیا کسی برایش پول میدهد. اما همه این ثروت به این معنا نیست که دولت این کشور در ورزشش پول ،انگونه که در ایران بودجه اختصاص میابد، خرج میکند. شاید باورش برایتان سخت باشد ولی در زمان المپیک زمستانی ونکوور کمیته ملی المپیک کانادا برای تامین بخشی از هزینه اماده سازی ورزشکارانش برای المپیک دست به دامان مردم برای کمک مالی مردم شد. تنها ورزشی در کانادا که در آن پول های آن چنانی هست ورزش هاکی (یا همان هاکی روز یخ) که ورزش ملی این دیار است. بقیه ورزش ها خودشان باید به فکر خودشان باشند۰
در حال حاضر بسکتبال مردان کانادا در رده بندی فیبا بیست چهارم و زنان کانادا در رده یازدهم جهانی است. اما در چند سال آینده شاهد خواهیم بود که این کشور کوچک سی میلیونی به یکی از قدرت های بسکتبال جهان، در رده لیتوانی و یونان تبدیل خواهد شد. تیم ملی نوجوانان کانادا سه روز پیش در مسابقات قهرمانی جهان زیر ۱۷ سال در لیتوانی ، در برابر ناباوری همه گان ، توانست در مقام پنجم جهان ، بالاتر از آرژانتین ، چین و لیتوانی بایستند و این پیامی رسا برای بسکتبال جهان است که قدرت جدیدی در این عرصه متولد شد۰
ولی این مقام پنجمی جهان چگونه به دست آمد؟ آیا در اثر مجاهدت های مقامات فدراسیون بسکتبال کانادا بود؟ یا اینکه مثل کشورهایی عربی به یک مشت بچه آمریکایی پاسپورت کانادایی دادند؟ جواب هیچ کدام درست است... ادامه این مطلب بزودی در همین وبلاگ منتشر میشود
مایکل جوردن اولین انگشتری قهرمانی خود را در سن بیست و هشت سال و سه ماه بدست آورد . لبرون جیمز اولین انگشتری قهرمانی را در سن بیست هفت سال و پنج ماه بر انگشت کرد
کوبی برایانت اولین جایزه با ارزش ترین بازیکن فینال را در سن سی سالگی کسب کرد؛ لبرون این مقام را در سن بیست و هفت سالگی بدست آورد
شین بتیه، گارد میامی هیت، از جمله معدود بازیکنان حاضر در لیگ ان بی ای است که هم قهرمان این لیگ شده و هم قهرمان لیگ دانشگاه های امریکا ان سی دابل ای بوده است
در سال 2006 که میامی هیت اولین قهرمانی این باشگاه را بدست آورد، دوین وید با ارزش ترین بازیکن مسابقات فینال شد اما در این دوره مسابقات لبرون جیمز این افتخار را نصیب خود کرد
بازی پنجم فینال ان بی ای دیشب برای 215 کشور پخش شد. جمهوری اسلامی ایران، قهرمان دو دوره آسیا در رشته بسکتبال در بین این 215 کشور نبود
لبرون جیمز اولین بازیکنی بود که از سال 2003 توانست جایزه با ارزش ترین بازیکن فصل و فینال را از ان خود کند. در سال 2003 این دو جایزه به تیم دانکن داده شد
جووان هاوارد، شین بتیه و مایکل میلر سه بازیکن تیم میامی هیت پس از بیش از ده سال در لیگ بودن مزه قهرمانی را چشیدند
لبرون جیمز پس از مجیک جانسون اولین بازیکنی است که توانست مسابقات فینال ان بی ای دو بار به امار تریپل دابل برسد
تعداد انگشتری های قهرمانی لبرون جیمز از اسطوره هایی چون کارل ملون، جان استاکتون، چارلز بارکلی، الجین بی لرو رجی میلر بیشتر است
و نهایتا
دن گیلبرت، مالک تیم کلیولند کولیرز که ادعا کرده بود تیمش قبل از لبرون جیمز به قهرمانی ان بی ای خواهد رسید ، اکنون تحت مراقبت های ویژه برای جلوگیری از خودکشی است
یکی از دلمشغولی هایی طرفداران ورزشهای حرفه ای اینه که آیا بازیکن مورد علاقه شان در حد و اندازه های پولی که میگیرد بازی میکند یا نه؟ اظهار نظر بیشترمان در مورد این مقوله عموما بی ربط و احساسی است. مثلا تا کوبی یک شوت سه امتیاز را در اخرین لحظه های بازی گل میکند از ته دل داد میزنیم که « اون بیست و چهار میلیون دلاری که میگیری از شیر مادر حلاترت باشه جوون» یا شنیده شده که « من نمیدونم کدوم گوسفندی حاضر شده به این کریس باشه هفده میلیون دلار اسکن خشک بده با این بازییش» . این اظهار نظرات به دلایل مختلف اشتباه است . اولین نکته که بیشتر ها ما ها هیچ درکی از عدد و رقم هایی که این ورزشکاران دریافت میکنند نداریم و دومین دلیل اینکه معیارهای ما برای حلال کردن دستمزد این بازیکنان عموما بر اساس همان احساس همان لحظه مان از نتیجه بازی است نه تاثیر نهایی این بازیکنان بر پیروزی
در بسکتبال حرفه ای ایران دقیقا نمیدانم تیم ها چگونه دخل و خرج میکنند و آیا اصلا پول در آوردن برایشان مهم است یا نه ولی در آمریکا همه چیز در لیگ حرفه ای بر محور پول در آوردن میچرخد. از این روی صاحبان تیم ها علاقه مند هستند که بدانند که آیا بازیکنانشان در حد پولی که میگیرند اثر بخش هستند یا نه و همچنین ان معیار اثر بخشی را با حقوقی که دریافت میکنند بسنجند تا نهایتا آنهایی را که پول یا مفت میگیرند و به ریش صاحب تیم میخندند شناسایی کنند
در مورد شاخص اثر بخشی یک تیم روش های مختلفی وجود دارد. متداول ترین روش اینست که در حمله های منجر به گل با حمله های بی اثر مقایسه شود و در دفاع هم تعداد دفاع های که در ان تیم گل خورده است با تعداد دفاع هایی که تیم از گل خوردن جلوگیری کرد مقایسه شود. این دو شاخص معیار مشخصی از اثر بخشی یک تیم را نشان میدهد ولی میزان اثر بخشی یک بازیکن بسیار پیچیده تر از اینست که ببینیم چند امتیاز آورده یا چند تا توپ بلوکه کرده است
چندی پیش یک آمار دان امریکایی از دانشگاه یوتا الگوریتمی را به ان بی ای پیشنهاد کرد که با استفاده از ان میتوان اثر بخشی بازیکنان را تا حد قابل قبولی تعیین کرد. نام این الگوریتم «پیروزی های تولید شده» است و شرح ان از حوصله این بلاگ خارج است. اگر به جزییات ان علاقمند هستید اینجا را بخوانید
وقتی آمارها و دستمزد سالانه یک بازیکن را به این فرمول میدهید این فرمول به شما میگوید که ضریب پیروزی تولید شده از سوی این بازیکن چه عددی است و چه میزان از حقوق او را پوشش میدهد. به زبان ساده این فرمول به مدیران باشگاه میگوید که چه میزان از حقوق یک بازیکن اضافه پرداخت شده است. این امار دان همه آمارهای فصل جاری را برای بازیکنان لیگ در الگورینم خود قرار داد و با کمال تعجب کوبی برایانت از لوس انجلس لیکرز جز ده بازیکن لیگ که پول یا مفت میگبرند رده بندی شد. طبق محاسبه او کوبی برایانت ضریب تولید پیروزی اس 2/85 است و با توجه به دستمزد بیست پنج میلیون دلاری اش حدود نوزده میلیون دلار اضافه پول گرفته است . البته بالاترین پول یامفت مربوط به رشارد لوییس بازیکن تیم ویزارد است که با بیست و یک میلیون دلار پول اضافه در راس این جدول است . وقتی شبکه تلویزیونی سی ان بی سی با دیوید برری، استاد دانشگاه یوتا، مصاحبه کرد، او در پاسخ به اینکه : اخه مگه میشه کوی برایانت پول اضافه گرفته باشه ؟ پاسخ داد
کوبی برایانت یک اسطوره بسکتبال است و من میتونم درک کنم که حضور او در فهرست بازیکنانی که پول زیادی میگیرند برای بسیار تعجب آوره. رسانه ها بارها گفتن که کوبی برایانت یکی از بهترین بازیکنان فصل 2011-12 بوده اما عدد و رقم ها چیز دیگه ای میگن. واقعیت قضیه اینه که راز امتیاز اوری کوبی اینه که زیاد شوت میزنه. کوبی برایانت بر خلاف سالهای گذشته از نظر کارایی شوت از یک گارد دوی معمولی هم پایین تر بوده و وقتی که کارایی شوت کوبی میاد پایین تیم نمیتونه پیروز بشه. اما اگه تمام توپ ها یک جوری به شما ختم بشه و اینقدر شوت بزنید تا امتیازتون به اندازه کافی بیاد بالا اون وقته که طرفداران و رسانه ها شروع به تعریف و تمجید میکنند
وقتی گزارشگر سی ان بی سی پرسید : اما وجود ستاره هایی نظیر کوبی باعث میشه که درامد تیم از بلیط فروشی و غیره بالابره. اینو چطوری توجیه میکنید؟ او پاسخ داد: اتفاقا اینجوری نیست. مقایسه بین درآمد گیشه بلیط فروشی در فصل گذشته با میزان پیروزی تیم ها نشان داده که این پیروزی است که درآمد تیم را بالا میبره . وجود ستاره در درآمد تیم موثره ولی اثر بسیار بسیار ضعیف تر از تاثیریه که پیروز شدن خواهد داشت
فیلم مستند « تیم رویایی» سه شنبه شب از تلویزیون ان بی ای پخش شد. این فیلم که ماهها همه انتظار پخش انرا میکشیدند در بیستمین سالگرد تشکیل تیم ملی بسکتبال آمریکا برای شرکت در المپیک بارسلون ساخته شده بود. شرکت تیم ملی آمریکا با همه ستاره هایش در این المپیک نه تنها نقطه عطفی برای رقابت های این ورزش زیبا در المپیک بود بلکه نقطه شروعی برای جهانی شدن لیگ ان بی ای نیز بود. در این تیم که به «تیم رویایی» لقب گرفته بود مجموعه ای از ابر ستارگان لیگ را دور هم جمع شده بودند و با هدایت مربی افسانه ای دیترویت پیستونز، مرحوم چاک دیلی، توانست مدال طلای المپیک را از آن خود کند
اما همه چیز در مورد این تیم رویایی و درخشان نبود. از همان سالها بحث بسیار پرحرارتی آغاز شد که چرا ایزایا تامس، پوینت گار تیم دیترویت پیستون جز این تیم نبود. ایزایا تامس دوبار قهرمان لیگ بود، عضو تالار مشاهر بسکتبال آمریکاست، یکبار قهرمان مسابقات دانشگاه ها ، دوازده بار برای تیم ستارگان دعوت شد و دوبار به عنوان با ارزشترین بازیکن مسابقه ستارگان انتخاب شد. چنین کارنامه درخشانی چگونه مورد بی مهری تیم ملی آمریکا قرار گرفت ؟ چرا ایزایا تامس که هنوز هم از او به عنوان یکی از بهترین بازیکنان ریز جثه ای که تاکنون در لیگ حرفه ای آمریکا بازی کرده نام میبرند حتی برای تیم دعوت هم نشد؟
در همان سالها این شایعه در گرفت که مایکل جوردن مقامات فدراسیون بسکتبال آمریکا و مربی تیم را تهدید کرده بود که درصورت انتخاب ایزایا تامس او از تیم انصراف خواهد داد و نهایتا لابی گری مایکل جوردن با هم دستی مجیک جانسون و دیگر نوچه های مایکل جوردن نظیر اسکاتی پیپن باعث شد که حق تامس در تیم ملی خورده شود. درگیری های شخصی بین مایکل جوردن و رقابت های بسیار نزدیک بین این دوبازیکن از بر همه اشکار بود و در سالهای 1989 و 1990 که دیترویت به دو قهرمانی پیاپی دست یافت به نهایت خود رسید اما در طی بیست سال گذشته نه تنها مایکل جوردن بلکه بقیه اعضای این تیم این شایعه را تایید نکردند و وجود هر گونه گروه بندی بر علیه ایزایا تامس را تکذیب کردند
در این فیلم مستند بالاخره بازیکنان به اعتراف میکنند که چنین موضوعی صحت داشته . کلاید درکسلر در مصاحبه ای با رادیو ای اس پی ان دیروز تایید کرد که چنین تهدیدی از سوی مایکل جوردن انجام شد و انزجار خود را از این رفتار مایکل جوردن اعلام کرد. مجیک جانسون هنوز یکی به نعل و یکی به میخ میزند ولی وجود چنین موضوعی را رد نکرد
در استانه انتخابی تیم ملی آمریکا برای شرکت در المپیک لندن سایه رفتار شرم اور این فوق ستاره بسکتبال که باعث شد یکی از درخشان ترین بازیکنان بسکتبال جهان از کسب مدال طلای المپیک جا بماند مزه شیرین این قهرمانی این تیم را تلخ کرد. چیزی که از رفتار مایکل جوردن شرم اور تر است عکس العمل فدراسیون بسکتبال آمریکا در باج دادن به ستاره ان بی ای و گردن نهادن به درخواست ناجوانمردانه یک بازیکن است
نتیجه اخلاقی: وقتی فدراسیون یک کشور رسما اعلام میکند که به ستاره های ان ورزش باج نمیدهد بدانید که مثل سگ دروغ میگویند
امروز که طبق معمول داشتم خبرهای ورزشی ایران را مرور میکردم ، مصاحبه دکتر محمد رازی جراح فوق تخصص ارتوپدی، عضو هیئت علمی و رییس کنفدراسیون ورزشی آسیا در مورد جراحت ای سی ال ( رباط صلیبی زانو ) توجهم را جلب کرد
چون این روزها همه در شوک مجروح شدن درک رز بخاطر جراحت رباط ای سی ال هستند کل مطلب را خواندم تا ببینم این دکتر وطنی حرف حسابش چیست. در مصاحبه اش از همه جا گفت ولی این قسمت از مصاحبه توجهم را بیشتر از جاهای دیگر جلب کرد
خوشبختانه فرهنگ بومی کشور ما، ورزش ها رقص ها و آداب سنتی زیادی داشت که اگر نگاه دقیقی به آنها داشته باشیم متوجه می شویم که این سنت ها با همین تمرینات مدرنی که در حال حاضر پزشکان توصیه می کنند، همخوانی زیادی دارد. فعالیت هایی مانند لی لی، طناب بازی، گرگم به هوا، خروس جنگی، رقص با چوب که به نوعی تمرین تعادل و ایجاد استحکام در زانو است، کمک زیادی به پیشگیری از پارگی رباط می کند، اما متاسفانه با عبور از جامعه سنتی این رسم ها هم رفته رفته فراموش شده و از میان خانواده ها رخت بربسته اند
حالا شما تصور کنید درک رز و ایمان شامپرت ( گارد نیویورک که همزمان با درک روز دچار همین ضایعه شد) دارند گرگم به هوای تجویز شده از سوی دکتر رازی را استعمال میکنند . البته در بخشی از مصاحبه که در سایت ایسنا سانسور شد دکتر رازی توصیه کرده
که اگر گرگم به هوا جواب نداد برخی از پزشکان فوق تخصص ایران خرپلیس را هم توصیه کرده اند؛ اگر چه فعالیتهایی نظیر زووو؛ گانیه و استوپ رنگی هم درکاهش دوران نقاهت ورزشکاران بی تاثیر نبوده. همچنین برخی تیم های ورزشی فوق حرفه ای در جهان این روز ها به مالیدن سه پستان دم کشیده روی کشک زانو و شستن پا با شاش پسر بچه بالغ نشده روی آورده اند که باعث کاهش درد رباط ای سی ال میشود
این هم بساط پزشکی ورزشی ما
محمد الکاری، بازیکن تیم متحد لبنان دیروز در بازی های باشگاه های لبنان به تنهایی 113 امتیاز آورد تا تیمش با نتیجه 173 به 141 بر تیم مقابل غلبه کند
سوابق فیبا نشان میدهد که این اولین باری است که یک بازیکن در مسابقات رسمی فیبا در آسیا توانسته بیش از صد امتیاز در یک بازی بیاورد. در تاریخ ثبت شده مسابقات رسمی فیبا تنها دو بار بازیکنی توانسته بیش از صد امتیاز را به نام خود ثبت کند
بر اساس کتاب رکورد های گینس حدنصاب بیشترین امتیاز اورده شده توسط یک بازیکن در یک بازی دویست هفتاد و دو امتیاز توسط یک نوجوان سیزده ساله سوئدی در بازی های دبیرستان های استکهلم بوده
اما محمد الکاری که بازیکنی کاملا معمولی را معدل 7 امتیاز در بیست و سه بازی گشته تعجب همه را بر انگیخت. الکاری که در دوران تحصیلش در دبیرستانی در تگزاس عضو تیم بسکتبال بود، انجا هم معدلی بهتر از 7 امتیاز در هر بازی نداشت. برای رسیدن به 113 امیتاز محمد الکاری شصدو نه بار شوت سه امتیازی زد که سی و دوتای انها گل شد . یعنی نود و شش امتیاز از مجموع 113 امتیاز او سه امتیاز بود که باید به دفاع تیم مقابل یک خسته نباشید سنگین گفت. آستین جانسون هم تیمی امریکایی الکاری در مورد شوتهای او در ان بازی گفت: چند تا شوت اول محمد گل شد و ما هم توپ را به او رسوندیم ولی بعد متوجه شدیم که دستش خیلی گرم شده و هر چی میزنه میره توی گل . بهش تبریک میگم و حقشه که رکورد دار آسیا باشه
دارم ثانیه شماری میکنم ویدیوی بازی محمد الکاری بیاد روی یو تیوب
رقابت های یک حذفی بسکتبال مردان دانشگاهی آمریکا، معروف به مارچ مدنس، پرهیجان ترین مسابقات بسکتبال دنیا است که هر سال در ماه مارس حتی رقابت های ان بی ای را در سایه خود قرار میدهد. اما خبری که حتی شروع این رقابت ها را تحت شعاع خود قرار داد گزارش رواج مصرف مواد مخدر در بین بازیکنان بسکتبال دانشگاه سیراکیوز بود که امروز به چاپ رسید. طبق این گزارش مقامات این دانشگاه ، که تیمش اکنون رده دوم کل کشور قرار دارد، در ده سال اخیر بارها مصرف مواد مخدر و آزمون های مثبت مواد را زیر سیبلی در کردند و از گزارش این رویداد به مقامات ان سی دبل ای خودداری نموده اند.
در سه ماه گذشته تحقیقات مستقلی در مورد میزان رواج استفاده از مواد مخدر تفریحی ( منظور حشیش و ماریجوانا و موادی از این دست است نه هرويين و کوکایین) بین بازیکنان تیم دانشگاه سیراکیوز از سوی ان سی دبل ای صورت گرفت که در طی ان چهار منبع موثق و مستقل تایید کردند که مقامات این دانشگاه بارها از گزارش مصرف این مواد بین بازیکنان به سازمان ان سی دبل ای طفره رفته اند. فاجعه زمانی بوده که حتی بازیکنانی که تست مواد مخدرشان مثبت در میآمد و طبق قانون داخلی دانشگاه باید از حضور در تمریع منع میشدند، بدون هیچ محدودیتی و با رضایت مدیریت دانشگاه در تمرینات و مسابقات شرکت میکردند. پس از فاجعه سو استفاده جنسی از سوی کادر آماده سازی تیم فوتبال دانشگاه پنسیلوانیا در سال گذشته که زلزله ای در ورزش دانشگاهی آمریکا انداخت، فاجعه سیراکیوز غم انگیز ترین رویدادی بود که دوستداران ورزشهای دانشگاهی و والدین دانشجویان را شوکه کرد.
ورزش دانشگاه های آمریکا از دیرباز منبع شماره یک درآمد این موسسات آموزش عالی بوده است. برای نمونه دانشگاه رایس، جایی که ملی پوش ما ارسلان کاظمی در تیم بسکتبالش توپ میزند، تنها از طریق درآمدهای مرتبط با ورزش دانشگاهی بیش از دو میلیارد دلار درآمد داشته است. مولد اصلی این درآمدها هم پیروزی تیم های ورزشی است. به همین دلیل دربسیاری از موارد دیده شده که تیم های دانشگاهی تنها برای کسب پیروزی چشم اغماض بر خطاهای بسیاری را میبدند که پایه های آموزش و تربیت که مسولیت اصلی یک دانشگاه است را زیر سوال میبرد. رقابت تنگاتنگ و میلیاردها دلار پول موجود در این صنعت باعث شده که بسیاری از دانشگاه های آمریکا در این هیاهو فراموش کنند که این مسوولت اصلیشان اینست که این جوانان باید از این دانشگاه ها فارغ التحصیل شوند. دانشگاه کنتاکی که یکی از کارخانه های بازیکن سازی بسکتبال امریکاست است هر سال بین شش تا هشت بازیکن سال اولی یا دومی را بی انکه فارق التحصیل شوند به لیگ ان بی ای میفرستند. بسیاری از این بازیکنان هیچ گاه به دانشگاه باز نمیگردند تا فارق التحصیل شوند و هیچ کس هم نیست که بپرسد پس نقش دانشگاه به عنوان یک موسسه آموزشی چیست؟چرا؟ چون تیم کنتاکی هر سال بین شش تیم اول است.
جیم بوهم، مربی بسکتبال سیراکیوز و منتخب تالار مشاهیر بسکتبال، در پاسخ به این گزارش تکان دهنده گفت: من در مورد این موضوع هیچ اظهار نظری نمیکنم و نخواهم کرد.
اما ابرهای سیاه اتهام به این سادگی از آسمان دانشگاه سیراکیوز کنار نخواهند رفت.
Name | 2011-12 | 2012-13 | 2013-14 | 2014-15 | 2015-16 |
---|---|---|---|---|---|
TOTAL | $72,070,416 | $63,670,764 | $65,720,490 | $59,011,541 | $9,388,426 |
Zach Randolph | $15,200,000 | $16,500,000 | $17,800,000 | $16,500,000 | |
Rudy Gay | $15,032,144 | $16,460,538 | $17,888,931 | $19,317,325-P | |
Marc Gasol | $14,500,000 | $14,500,000 | $14,500,000 | $14,500,000 | |
Mike Conley | $6,611,571 | $7,305,786 | $8,000,001 | $8,694,216 | $9,388,426 |
O.J. Mayo | $5,632,637 | Q-$7,390,019 | |||
Tony Allen | $3,150,000 | $3,300,000 | |||
Xavier Henry | $2,171,640 | $2,323,200-T | $3,201,370-T | Q-$4,405,085 | |
Darrell Arthur | $2,027,119 | Q-$3,006,217 | |||
Dante Cunningham | $2,000,000 | $2,090,000 | $2,180,000-T | ||
Brian Skinner | $1,325,181 | ||||
Greivis Vasquez | $1,113,600 | $1,191,240-T | $2,150,188-T | Q-$3,203,780 | |
Jeremy Pargo | $1,000,000 | $1,000,000 | |||
Sam Young | $947,800 | ||||
Josh Davis | $885,120-N | ||||
Josh Selby |
خبر پس گرفتن قرارداد دو میلیون دلاری که پیش از این ممفیس برای فصل جاری به حامد حدادی پیشنهاد داده بود برای جامعه بسکتبال ما ناگوار بود. برای همه بسکتبال دوستان ایرانی این سوال پیش آمده بود که آیا ممفیس دیگر حامد را نمی خواهد؟ یا آینده حامد در لیگ چه خواهد شد؟
در مورد اینکه چرا این تیم قراردادش را پس گرفته است شایعات و گمانه زنی ها فراوان بود، یکی میگفت چون آمارش پایین است ممفیس اون را نمیخواهد، یکی دیگه میگفت چون دوست دخترش را کتک زده دیگه توی آمریکا راهش نمیدن، حتی شنیدم یکی میگفت چون ایران تحریم اقتصادی شده ان بی ای هم به ممفیس گفته حامد را اخراج کنید... به حق چیزهای نشنیده
واقعیت داستان پس گرفتن قرارداد دومیلیون دلاری حامد حدادی چیزی بود که شاید اصلا به خود او ربط مستقیمی نداشت و تنها به نظام بسیار پیچیده مالیاتی در لیگ ان بی ای بر میگردد. برای جلوگیری از جمع شدن همه بازیکنان خوب در یک تیم و افزایش بی رویه سطح دستمزدها در لیگ بسکتبال ان بی ای، بازیکنان و لیگ ان بی ای توافق کرده اند که برای مجموع حقوق پرداختی در هر فصل سقف تعیین شود. تیم هایی که به هر دلیل از سقف توافق شده عبور کنند باید جریمه پرداخت کنند. نام این جریمه « مالیات تجملی» یا « لاگژری تکس » است . میزان این جریمه با عبور از سقف تعیین شده به طور صعودی افزایش می یابد. به این معنی که تیمی که ده میلیون دلار از سقف تعیین شده عبور کرده بسیار کمتر از تیمی که بیست میلیون دلار از سقف عبور کرده جریمه میدهد
جدول بالا بیلان تعهدات مالی تیم ممفیس در سال جاری و فصل های بعدی به بازیکنانش تا تاریخ بیست ششم ژانویه ( سه روز قبل از عقد قرارداد جدید با حامد) است. تیم ممفیس با دانته کالنیگهم توانست پانزده بازیکش را ببندد ولی هنوز دو میلیون دلار بیش از سقف تعیین شده هفتاد میلیون میلیون دلاری بود.هدف مدیریت این تیم این بود که برای فصل جاری جریمه ای پرداخت نکند. برای همین بود آنهای میبایست راهی پیدا کنند که دومیلیون دلار کمتر حقوق پرداخت کنند. آولین کارشان پس گرفتن قرارداد دومیلیون دلاری حامد بود. در مرحله بعدی بازیکن تازه وارد ونزوئلایی خود ، گرویس ولاسکز را به نیواورلینز منتقل کردند. این اقدام بیش از یک میلیون دلار در تیم جا باز کرد. سپس با تخفیف در میزان قراردادهای برایان اسکینز، جاش دیویس و جاش شلبی خود را به زیر هفتاد میلیون دلار رساندند. اینجا بود که از اعتبار یک میلیون و سیصد هزاردلاری باز شده در اثر فروش ولاسکز به نیوآورلینز استفاده کردند و در روز اخر سال 2011 حامد حدادی را با قراردادی تخفیف گرفته شده به خدمت گرفتند
اگر چه حامد حدادی در بازی در بولز به میدان نرفت ولی در سالن حضور داشت و مورد تشویق و حمایت طرفداران ممفیس قرارگرفت. دلیل اینکه حامد حدادی در این بازی در ارنج تیم قرار نگرفت این بود که او برای فصل جاری هنور موفق به اخذ ویزای کار در آمریکا نشده است و حضور او در این کشور با ویزای توریستی میسر شده. یکی از راه حل های جلوی پای او کاری است که مارک گسول هم چند سال پیش مجبور به انجام شد . او برای تبدیل ویزای توریستی به ویزای کار باید از آمریکا خارج شده و با مراجهه به سفارت آمریکا در کشور کانادا اقدام به دریافت یک ویزای جدید کار بکنند تا ممفیس بتواند او را در فهرست بازیکنان فعالش قراردهد. شکی ندارم که وکلای شخصی حامد و هم چنین مشاورین حقوقی تیم ممفیس به شدت پی گیر موضوع ویزای کار حامد هستند که هرچه زودتر این ورزشکار را وارد میدان کنند تا در برنامه بسیار فشرده بازی این تیم کمکی برای مارک گسول باشد
در این روزها که بسکتبال ما در شش و بش یقه و یقه کشی است شنیدن حتی یک خبر خوب هم غنیمت است. این خبر خوب باز هم در مورد ارسلان کاظمی ، دانشجوی دانشگاه رایس و تنها نماینده بسکتبال ایران در مسابقات دسته اول دانشگاه های امریکاست. ارسلان دو روز پیش به عنوان یکی از بیست بهترین بازیکن مسابقات پیش فصل در دسته اول دانشگاه امریکا انتخاب شد۰
هر سال بنیاد لوث آولسن، مربی افسانه ای دانشگاه اریزونا که که رکورد دست نیافتنی 780 پیروزی در سی و چهار فصل را به جای گذاشت، مجموعه ای از بهترین بازیکنان دسته اول دانشگاه های امریکا را به عنوان جایزه لوث اولسن معرفی میکند. این جایزه تنها به بازیکنانی تعلق میگیرد که حداقل دو فصل در این مسابقات بازی کرده اند و امسال نام ارسلان کاظمی در کنار نوزده بازیکن برتر از تمامی دانشگاه های امریکا در این فهرست پر ستاره قرارگرفت۰
انتخاب بازیکن برای این افتخار مهم از سوی پنلی ازمتخصصان بسکتبال متشکل از مربیان، بازیکنان ان بی ای، مربیان ان بی ای و تحلیل گران رسانه های ورزشی انجام میشود. در گروهی که به ارسلان رای اعتماد داده اند نامهای چون اندره ایگویدالا (فوروارد تیم ملی آمریکا و قهرمان جهان)، جیسون تری ( گارد تیم دلس موریکس و قهرمان ان بی ای) و استیو کر ( قهرمان چند دوره ان بی ای و تحلیل گر ارشد تلویزیون سی بی اس) دیده میشود۰
این انتخاب برای ارسلان به چه معناست؟
همه میدانیم که ارسلان بازیکن خوبی است، نشریات ورزشی ایران این را قبول دارند، روزنامه های چینی در مورد بازی درخشان او مطالب زیادی نوشته اند، اما هیچ کدام از اینها اهمیت ندارد وقتی کسی مثل استیو کر و جیسون تری ارسلان را به عنوان بازیکن برگزیده انتخاب میکند. اینکه ارسلان در این فهرست بیست نفره قرار گرفته به این معناست که با حفظ همین برتری ، ارسلان در پایان فصل همین سال میتواند به عنوان بازیکن انتخاب شده در مرحله اول یارکشی ان بی ای شرکت کند. قرار گرفتن در مرحله اول یارکشی ان بی ای فرصتی طلایی برای عقد قرارداد تضمین شده و طولانی با مبلغی بالاست. تکیه گاه بسیار مستحکمی برای حضور در بهترین تیم های ان بی ای در سالهای آینده حضور در لیگ است و این یک فرصت طلایی است که ارسلان با تلاش، کوشش و هوشمندی به دست آورده . از این روز به بعد مربیان، اسکاوت های ان بی ای، تحلیل گران رسانه های و دست اندرکاران بسکتبال دانشگاه های امریکا تمرکزی دو چندان بر کسانی که در این لیست نامشان ثبت شده خواهند داشت. ماندن در فهرست بیست بازیکن نخبه دانشگاه های امریکا ، جایی که چهارهزار بازیکن از گوشه گوشه جهان در آن رقابت میکنند کار آسانی نیست و این هدفی است که این جوان ایرانی باید ، در کنار تحصیل، سرلوحه کارش در نه ماه آینده قرار دهند۰
چند وقت پیش برای یک ماموریت کاری به شهر اکرون در ایالت اوهایو رفتم. اکرون شهر بسیار کوچکی در حومه کلیولند است که جمعیت کمی دارد. شهر اکرون زمانی به پایتخت لاستیک دنیا مشهور بود چون دفاتر مرکزی شرکت های بی اف گودریج، گودیر، فایر استون و جنرال در این شهر داشت اما امروز شهرت این شهر به خاطر کودکی است در آخرین روز سال ۱۹۸۴ در اکرون به دنیا آمد۰
لبرون جیمز ، مشهور ترین و زمانی محبوب ترین کسی است که در اکرون به دنیا آمده. در این سفر کوتاه با از اکرونی های زیادی در مورد احساسشان نسبت به لبرون جیمز و ترک کردن کلیولند سوال کردم. تعدادی از آنها، بدون هیچ پیش شرطی هنوز عاشق لبرون هستند. بسیاری هنوز درگیر این کشمش درونی اند که چرا لبرون جیمز به آنها نارو زد و به میامی رفت. عشق یا تنفر، هر چه باشد لبرون جیمز در دل اکرونی ها است .مهم اینست که کودکی بی پدر و سیاهپوست که در این شهر به دنیا آمده نامش در کنار نامآورترین های این ورزش به تاریخ خواهد پیوست۰
اما جالب ترین دیدگاه را یکی از همکارانم در که شهر یانگس تاون که نزدیک اکرون است زندگی میکند ، داشت. از او پرسیدم چرا هنوز عاشق لبرون هستی؟ او گفت: چون او به مهمترین قولش عمل کرد و حتی بعد از انتقال به میامی مراسم سالانه « با شاه برانید» را برگذار میکند. مراسم با شاه برانید یا رایدینگ ویت دِ کینگ یک برنامه عام المنفعه است که لبرون جیمز از سالی که وارد ان بی ای شد در اکرون اجرا میکند. او هر سال ۴۰۰ دوچرخه را به کودکان خانواده های کم درآمد هدیه میدهد و به آنها این فرصت را میدهد که با او در خیابانهای اکرون دوچرخه سواری کنند. هر سال لبرون جیمز یک یا دو ستاره رده اول ان بی ای را نیز با خود همراه میکند تا توجه به این رویداد را افزایش دهد. نکته زیبای این برنامه اینست که این چهارصد کودک و نوجوان بطور اتفاقی انتخاب نمیشوند بلکه بر اساس گزارشات مدرسه یا اهالی محل در مورد عملکرد خوب و رفتار این بچه هر سال تعدادی که بالاترین امتیاز را میآورند از لبرون یک دوچرخه کادو میگیرند۰
لبرون جیمز خودش هم از علاقمندان به ورزش دوچرخه سواری است و کارخانه کنوندیل برایش یک دوچرخه غول اسای سفارشی ساخته تا با آن خیابان های اکرون را در نوردد. لبرون جیمز همچنین از جمله سهامداران همین شرکت است۰
فرهنگ بسکتبال حرفه ای آمریکا بغیر از شرکت در شب نشینی شب قبل از بازی مهم، خالکوبی و آموختن آخرین تکنیک های قمار، چیزهای دیگری هم دارد که بسکتبالیست های ما میتوانند از آن بیاموزند و هم به شهر و دیار خود خدمت کنند و هم چهره مسوول تری از بسکتبالیست حرفه ای برای کودکان ما به تصویر بکشند۰
یکی از موارد اختلاف در مذاکرات بازیکنان و تیم های ان بی ای، برقراری سقف سِفت ( اره میدونم عبارت «سقف سِفت» به نظر احمقانه میرسه ولی دو دقیقه صبر کنید تا توضیح بدم) برای حداکثر حقوق پرداختی به بازیکنان است. سقف سِفت به این معنا است که تیمهای ان بی ای به هیچ وجه حق پرداخت حقوق بیش از یک عدد تعیین شده به بازیکنانشان ندارند. این سقف به لیگ کمک میکند که تفاوت قدرت تیم های بزرگ و کوچک ان بی ای زیاد نشود. در گذشته هم حداکثر حقوق برای بازیکنان دارای سقف بوده اما آنرا سقف نرم می نامیدند. «سقف نرم» به این معنا است که تیم ها در صورت دلخواه میتوانند حقوق بیش از سقف مجاز تعیین شده به بازیکنانشان پرداخت کنند، ولی باید به ازای تفاوت مقدار پرداخت شده بالاتر از سقف مالیات پرداخت کنند. این مالیات در گذشته « مالیات کالای لوکس» نامیده میشد و عدد بزرگی نبود.
با یک مثال قضیه را برایتان روشن تر میکنم. برای نمونه سقف تعیین شده برای حداکثر حقوق در فصل گذشته ۶۰ میلیون دلار بوده که بسیاری از تیم ها مانند اوکلاهوما ثاندر کمتر از این مقدار حقوق پرداخت کردند و هیچ نوع مالیات کالای لوکس پرداخت نکردند. در مقابل، تیم لوس آنجلس لیکرز با پرداخت مجموعا ۹۰ میلیون دلار حقوق، سی میلیون دلار بالای سقف تعیین شده قرارداشت و به خاطر این سی میلیون دلار اضافه لیگ ان بی ای آنهای را مبلغی معادل ۹ میلیون دلار جریمه کرد.
در مذاکرات هفته گذشته تعیین شد که سقف سِفت برداشته شود ولی در برابر، قوانین پرداخت مالیات بالاتر از سقف مجاز بسیار شدید تر شود. طبق این توافق تیمهایی که حقوق پرداختی شان بالای ۷۰ میلیون دلار باشد به ازای هر یک دلار بالای ۷۰ میلیون دلار دو دلار جریمه پرداخت میکنند. تا سقف ۷۵ میلیون دلار به ازای هر دلار اضافه ۳ دلار و از ۸۰ میلیون دلار چهار دلار پرداخت کنند. این سیستم را «سوپرتکس» نامیده اند.
از مزایای اجرای این سیستم انست که صاحبان تیم ها دیگر نمیتوانند حقوق های احمقانه به بازیکنانشان پرداخت کنند و دستی دستی تیم خودشان را ورشکسته کنند. البته این توافق به معنای پایان مذاکرات نیست. هنوز بین طرفین مشکلات بزرگ بیشتری وجود دارد که از میان برداشتن انها جلسات دیگری را میطلبد اما همین که بعد از نزدیک دوسال بالاخره طرفین در مورد یک چیز توافق کردند جای خوشحالی است.
فدراسیون بسکتبال ایران به پیروی از بقیه سیستم های مملکت، دست به «دشمن، دشمن» گفتنش بدک نیست. وقتی که در رسانه های ایران خواندم که رییس فدراسیون کتک کاری حامد حدادی را توطئه چینی ها خوانده دیگر برایم شکی نماند که ایشان درسشان را خوب آموخته اند. علی رغم اینکه تیم ملی ما با قدرت در چند دوره قبلی اول شده و در جام ویلیلم جونز هم قهرمان شد، فدارسیون از باخت احتمالی این تیم و بالطبع سوال برانگیز شدن روشهای مدیریتشان حراس دارد و مداوما به فکر ایجاد دستاویز برای روز مبادا است. یکی از دستاویزهایی که این فدراسیون برای توجیه باخت احتمالی در برابر رقبای بد دست نظیر لبنان و قطر پیشاپیش در بوق و کرنا کرده اند استفاده از بازیکنانی است که در خارجی در تیمهای ملی آسیایی بازی میکنند. این خارجی ها یا به پشتوانه والدین آسیایی، اسیایی شده اند و یا با از طریق فرایند مهاجرت شهروند کشورهایی نظیر حوزه خلیج شدهاند. فدراسیون چون نمیتواند این کار کشورهای آسیایی را غیر قانونی بخواند، هر فرصتی برای غیر اخلاقی خواندن و دشمن دشمن کردن دریغ نمیکند.
بیایید نگاهی دقیق تر به تیمهای مدعی و رقبای ایران بیندازیم و ببنیم موضوع بازیکن خارجی تا چه حدی جدی است:
چین تایپه (تایوان)
داگ کرایتون(نام چینی: چینین هائو) متولد آمریکا، قد ۱۹۸ و در پست فوروارد بازی میکند. داگ که مادرش تایوانی است در میشیگان در یک کامیونتی کالج کوچک (چیزی نظیر آموزشگاه امیر بهادر خودمان) بازی کرده که حتی جز ان سی دابل ای هم نبود. جیمز مائو، پوینت گارد با قد ۱۹۶ سانت بازیکن دوم متولد امریکاست. او هم دانشجوی سال دوم یک آکادمی کوچک در اورگن امریکاست. آمار فصل پیش او متوسط ۳ امتیاز و ۳ ریباند و دو پاس منجر به گل بوده.
اوزبکستان:
بازیکن متولد خارج ندارد
قطر:
تانگای نگومبو، فوروارد کوچک، ۱۹۶ سانت قد و متولد کنگو. احتمالا این بازیکن دلیل اصلی نگرانی فدراسیون است. او در بازیهای فیبا در آفریقا و آسیا برای دو تیم کنگو و قطر بازی کرده. پایه و اساس قطری شدنش روشن نیست ولی چیزی در مایه های کشتی گیران وطنی است که شبانه سر از تیم جمهوری آذربایجان در میآوردند. در یارکشی امسال ان بی ای تانگای نگومبو به در دور دوم و به عنوان بازیکن ۵۷ام توسط تیم دالاس موریکس انتخاب شد که نهایتا با داستانهای فراوانی که در مورد دروغ او درباره سال تولدش گفته بود به تیم تیمبرولوز منتقل شد. او اولین قطری است که در ان بی ای شاغل خواهد شد.
کره:
اریک سندرین، متولد آمریکا، قد ۲۰۶ در پست سانتر. این بازیکن کهنه کار دورگه کره ای امریکایی است پاسپورت کشور برزیل را هم به همراه دارد. او در کشورهای زیادی در اروپا، امریکای جنوبی و حتی در لیگ تابستانی در ان بی ای هم بازی کرده. در دانشگاه در رده دوم ان سی دابل ای بازی کرده و اکنون عضو تیم های باشگاهی کره ایست. آخرین آمارش ۱۵ امتیاز و ۷ریباند بوده که آنچنان زهر دار به حساب نمیآید.
ژاپن:
بازیکن متولد خارج ندارد.
چین:
بازیکن متولد خارج ندارد.
فیلیپین:
این کشور پنج بازیکن متولد آمریکا و یک بازیکن متولد تونگا دارد. بهترین بازیکن این تیم مارکوس دوثیت است که از مادری فیلیپینی در ایالت نیویورک به دنیا آمده. او در بازی اول جام ویلیام جونز برای ما مشکل ساز شد ولی در بازی دوم حامد حدادی او را یک لقمه چپ کرد.
اردن:
یک فلسطینی، سه کویتی دو متولد آمریکا کارنامه این تیم است. رشیم رایت و انور سوبزوکوف امریکایی های این تیم هستند که در پستهای گارد دو بازی میکنند. این تیم همیشه موی دماغ ایران بوده است. مادررشیم عرب است و سوبزوکوف دورگه روسی-اردنی است. سوبزوکوف مدافع خوبی است ولی آمارش با ۵ امتیاز در هر بازی چنگی به دل نمیزند. رشیم رایت در کالج های امریکا بازی کرده و یکبار به عنوان بهترین بازیکن دسته دوم ان سی دابل ای انتخاب شده. آخرین آمارش ۱۷ امتیاز در هر بازی است که جز زهر دارترین بازیکنان اردن است.
لبنان:
این تیم سه بازیکن متولد آمریکا و یک بازیکن متولد کانادا دارد. جکسون ورومن، ساموئل هاسکین و میتو فریجی سه آمریکایی این تیم هستند و علی محمود کانادایی این تیم است. با توجه به چهار دهه جنگ در این کشور لبنانی ها در همه دنیا پر و پخش هستند و بالطبع تیم ملی لبنان هم در بکارگیری بازیکنان لبنانی متولد خارج از کشور از بقیه کشورهای عربی باسابقه تر است. جکسون ورومن سابقه بازی در ان بی ای دارد و اکنون در لیگ برتر ایران بازی میکند. او توسط سیاتل سوپر سونیکس جذب شد ولی بلافاصله به تیم های اروپایی نقل و انتقال شد. او در اسراییل و ایران هم بازی کرده است. متیو فریجی سابقه بازی در ان بی ای در تیم نیواورلینز را دارد و اکنون بازیکن مکابی اسراییل است. او از فصل ۲۰۰۴ تا کنون در سیزده تیم در هشت کشور مختلف بازی کرده است. علی محمود، متولد اتاوا، پدرش و مادرش هر دو لبنانی هستند که به کانادا مهاجرت کردند. او بازیکن تیم الریاضی لبنان است و با توجه به آمارش تیغ برنده ای در دست ندارد.
این روزها بازار رقابتهای بین المللی بسکتبال در همه جای دنیا بسیار داغ است. رقابتهای قهرمانی قاره آمریکا در آرژانتین و اروپا در کشور لیتوانی به مرحله حساس خود رسیده و رقابتهای اسیایی بسکتبال در چین نیز جمعه این هفته افتتاح خواهد شد. طبق معمول هدف همه تیم های حاضر در این رقابت ها بدست آوردن سهمیه حضور در المپیک آینده در شهر لندن است
آیا از خودتان سوال کرده اید بسکتبال ایران کجای بسکتبال جهان قرار دارد؟
اگر از فدراسیون بسکتبال ایران بپرسید قهرمان آسیا کیست خواهید شنید ایران ولی اگر از چینی ها بپرسید جواب دیگری خواهد شنید. دلیل این تفاوت اینست که بسیاری از کشورها فهرست رده بندی فیبا را مرجع اعلام برتری خود بر کشورهای دیگر قرار داده اند. در این فهرست ایران در رده مردان در مقام بیستم و چین مقام دهم را کسب کرده است. این رده بندی تنها یکی از رده بندی های فیباست که مربوط به بسکتبال مردان میشود و این در حالی است که فیبا پنج رده بندی کلی فدراسیون بسکتبال ایران و رسانه های ما به قصد یا از روی جهل از چهار فهرست دیگر یاد نمیکنند
فدراسیون جهانی بسکتبال ( فیبا) تیم های بسکتبال ملی کشورها را در پنج جدول رده بندی میکند. این جدول ها شامل جدول رقابت های مردان، بانوان، پسران ، دختران و رده بندی کلی طبقه بندی کرده است. جدول مردان و زنان شامل نتایج رقابت های رسمی فیبا و المپیک برای تیم های بالای نوزده سال است. رده بندی پسران و دختران بر اساس مجموع نتایج تیم های ملی زیر نوزده سال و زیر شانزده سال دسته بندی میشود و رده بندی کلی بر اساس متوسط جایگاه بسکتبال یک کشور در هر چهار جدول است.
برای مثال اکنون بسکتبال آمریکا با 2498 امتیاز در رده اول و جمهوری اسلامی ایران با 117.7 امتیاز در رده سی ام جدول رده بندی کلی قرار گرفته . روش محاسبه این امیتازات بر اساس سه مولفه است. مولفه اول وزن رقابتهاست ، مولفه دوم مقام کسب شده در رقابت هاست و مولفه آخر دوره زمانی محاسبه رقابتهاست.
وزن رقابتها
مسابقات قهرمانی جهان (ضریب 5) - مسابقات المپیک(ضریب 5)- مسابقات فیبا در قاره آمریکا ( ضریب 0.8)- مسابقات فیبا در قاره آسیا (ضریب 0.3
امتیاز مقام کسب شده در رقابتها
طلا ( امتیاز 5-) - نقره ( امتیاز 40)- برنز ( امتیاز 3-)- مقام چهارم (امتیاز 15) -مقام پنجم ( امتیاز چهارده ) و همینطور تا مقام هجدهم که یک امتیاز به همراه دارد
دوره زمانی محاسبه
دو دوره المپیک - دو دوره رقابت های جهانی فیبا و چهار دوره قهرمانی قاره ای
با در نظر گرفتن این اطلاعات باید توجه داشت که مقامهای کسب شده در بازی های دیگر که آنهم تحت تقویم فیبا برگزار میشود (نظیر جام ویلیام جونز) در رده بندی نهایی فیبا تاثیری ندارد. اصلی ترین دلیل اینکه در رده بندی نهایی بسکتبال ایران در جایگاهی ضعیف تر از کشورهایی نظیر مالی، لهستان و کوبا قرار دارد اینست که بسکتبال بانوان و دختران ما عملا در رقابتهای فیبا وجود خارجی ندارند و همین امتیاز کسر شده باعث میشود که در رده بندی کلی ایران از کشورهایی که حتی لیگ حرفه ای هم ندارند پایین تر قرار بگیرد. عدم حضور زنان و دختران ما در صحنه های بین المللی امکان امتیاز آوری برای سه تیم ملی (بانوان، دختران زیر نوزده و دختران زیر شانزده سال) را از بسکتبال ما سلب کرده است .بر عکس این موضوع کشور های نظیر کانادا که در رده بندی مردان در جایگاهی ضعیف تر از ایران قرار قرار گرفته اند با در نظر گرفتن نتیجه دختران و بانوان این کشور ناگهان از رده بیست و سوم به رده سیزدهم جهانی صعود میکنند
آخرین رده بندی های فیبا را در اینجا ببینید
وقتی شنیدم ایران سه روز پیش در جام ویلیام جونز از فیلیپین باخت عجیب جا خوردم. همیشه فکر میکردم دوران باختن بسکتبال ایران به تیم های مثل فیلیپین سر آمده ولی ظاهرا اشتباه کردم. ماتیچ هم طبق معمول شروع کرد به توجیه. او گفت: حامد با بازیکن های ما تمرین نداشت و دم خر دراز بود و در گنجه باز بود... الان اگر ولشون کنی میان میگن: آهای ملت به دادمون برسید اینها یک آمریکا آوردن که ما رو بدبخت کرد.
برای جلوگیری از هر گونه شک و تردید در اظهارات احتمالی آینده مسولین تیم ایران، بیایید با مارکوس دوثیت سانتر تیم فیلیپن که بیست چهار امتیاز آورد و یازده ریباند کرد آشنا بشویم. مارکوس متولد ۱۹۸۰ در شهر سیراکیوز ایالت نیویورکه. مادرش فیلیپینی است و طبق قانون فیلیپین اتوماتیک مارکوس فیلیپینی حساب میشه، حرف و حدیث هم توش نیست. از این نظر، قانون فیلیپین دقیقا مثل قانون ایرانه منهای اینکه در ایران اگر مادر ایرانی باشه و پدر افغان بچه ایرانی حساب نمیشه! ما اینجا نمیخواهیم قاطی قوانین نژاد پرستانه برخورد با اتباع خارجی در ایران بشیم. بگذریم. مارکوس با قد دو متر و یازده چیزی از ژن فیلیپینی ها به ارث نبرد و همین کمکش کرد که به مدرسه آماده سازی نوتره دام که در ماساچوسته بره و بسکتبال را آنجا شروع کنه. او در دانشگاه در کالج پرویدانس همونجایی که لمار آودم درس خوند تحصیل کرد. مارکوس در سال ۲۰۰۴ در ان بی ای با تیم لیکرز درفت شد ولی هیچ وقت در ان بی ای بازی نکرد. با توجه به اینکه لیکرز اون سال تیمشو را بسته بود، مارکوس تصمیم گرفت بره بلژیک بازی کنه. از اونجا بود که سفرهای مارکوپولویی او شروع شد و بعد از آن در لیگ های ترکیه، روسیه و کره جنوبی بازی کرد و نهایتا به اسمارت گیلاس فیلیپین پیوست و شهروند فیلیپینی شد.
همان قدری که یونس لاله زاده ( بازیکن تیم ملی ایران) ایرانی است، مارکوس دوثیت هم فیلیپینی است. لطفل یک بهانه دیگه پیدا کنید
تصحیح: یکی از خوانندگان این وبلاگ تصحیح کرد که طبق قوانین ایران شهروندی تنها از طریق پدر منتقل میشود