بسکتبال ان بی ای در اواسط دهه هشتاد وضع خوبی نداشت. بسیاری از شبکه های تلویزیونی حاضر نبودند زمان مهمی به پخش مسابقات بسکتبال اختصاص دهنده، پول انچنانی در پخش تلویزیونی نبود، مصرف کوکایین در بین بازیکنان بیداد میکرد، بسیاری از مردم امریکا انرا لیگ کاکا سیاه ها میدانستند، خارج از امریکا ان بی ای تقریبا شناخته شده نبود و نهایتا بسکتبال دانشگاهی رقابت های بسکتبال شماره یک امریکا بود.
در فوریه سال هشتاد و چهار دیوید استرن کمسیونر لیگ شد. دیوید استرن باید مشکل کاهش تماشاگر و تحلیل رفتن درامد لیگ را حل میکرد. برای حل این مشکل دو راهکار برگزید. راهکار اول تغییر روش بازاریابی و تبلیغ ان بی ای و راهکار دوم جهانی کردن ان بی ای. هوشمندی او جایی خودش را بیشتر نشان داد که فهمید تقویت راهکار اول باعث قوت راهکار دوم میشود.
دیوید استرن متوجه شد ورزش بسکتبال ورزش ستاره هاست ، هر چقدر هم که لیگ روی تبلیغات برای مارک تجاری تیم ها هزینه کند، انگونه که لیگ فوتبال امریکایی میکند، نهایتا این بازیکن است که برای تیم قهرمانی به همراه میاورد و طرفدران به ستاره ها دل میبدند. تا قبل از استرن تبلیغ و بازاریابی ان بی ای شبیه بازاریابی بسکتبال دانشگاهی بود. تمرکز روی طرفداری از تیم بود نه بازیکنان تیم. دانشگاه ها از وابستگی طرفداران به تیم و دانشگاه استفاده میکردند. مثلا فارغ التحصیلان یک دانشگاه خاص تا اخر عمر طرفدار تیم بسکتبال ان دانشگاه بودن و حتی بچه های انها و نوه های انها این طرفداری را به ارث میبردند. همینطور از نزدیکی جغرافیایی محل زندگی طرفداران به دانشگاه به عنوان عاملی برای وابسته کردن طرفداران استفاده میشد. اما تیم های ان بی ای ، خصوصا تیم هایی که با ادغام لیگ ای بی ای و ان بی ای به لیگ پیوسته بودند در شهر های کوچک بودند و طرفدار انچنانی به خود جذب نمیکردند.
استرن قبل استخدام در لیگ از سال شصت و شش میلادی به عنوان وکیل برای ان بی ای کار میکرد و مسول پرونده بسیار مهم «اسکار رابرتسون بر علیه لیگ ان بی ای» بود. نتیجه این پرونده تغییر کلیدی مسیر لیگ ایجاد مفهوم «بازیکن ازاد» شد. در همان جا بود که استرن فهمید این که بازیکنان حق دارند پس از خاتمه قرارداد تیم را ترک کنند و میدانست که انها طرفداران را با خود به تیم بعدی خواهند برد. این پدیده برای همیشه نوع نگرش به بازاریابی بسکتبال را در امریکا عوض میکند. مردم به خاطر ستاره ها طرفدار تیم میشوند چند سال با او خوش هستند و به تیمشان افتخار میکنند، بلیط بازی ها را میخرند، بابت کالاهای مربوط به تیم پول میدهند اما در پایان قرارداد وقتی ان ستاره از تیم به تیم دیگری رفت این طرفداران هستند که با احساس میکنند جا مانده اند. انگار بخاطر ملاقات فرد مهمی به یک مهمانی رفتید، ان فرد را ملاقات کردید، خوش گذراندید، حالا ان فرد رفته ولی شما مجبور هستید در ان مهمانی بمانید.
این بود که استرن در سال هزارو نهصد هشتاد و چهار سیاست تمرکز بازاریابی بر مارک تجاری تیم ها را به تمرکز بازیابی و تبلیغات روی ستاره ها تغییر داد. او همچنین درک کرد که شرکت های کفش بسکتبال چه نقش مهمی در شخصی کردند رابطه ستاره های ان بی ای با طرفداران دارند به خاطر همین رابطه لیگ را با شرکت های تولید کفش نزدیک تر کرد.
در ان روزها بهترین ابرستاره لیگ به لحاظ ارزش بازاریابی مجیک جانسون و لری برد بود. کریم عبدالجبار در سالهای اخر افول بازیگری اش بود و داکتر جی هم شخصیتی شسته رفته نبود که بتوان او را به عنوان الگو به مردم فروخت. ان بی ای شروع به اگهی کردن روی این دو ستاره و خصوصا تقابل مجیک و برد شد. اگهی های سالهای هشتاد و پنج تا هشتاد و شش دیدنی ترین نمونه های این تلاش است. کمپانی کفش کانور، که در ان روزها از مهمترین کفش بسکتبال فروش ها بود، تبلیغات کفش جدیدش کانورس وپن با حضور مجیک جانسون و لری برد روی انتن تلویزیون برد که مثل توپ صدا کرد.
اما شانس بزرگ دیوید استرن بازیکن جوانی بود که از دانشگاه کارولینای شمالی در تیم شیکاگو بولز درفت شده بود. این بازیکن جوان سبک بازی دیدنی داشت و در همان سال اول هدف شرکت تازه وارد نایکی قرار گرفت. همه چیز این بازیکن جوان متفاوت بود. بازی اش ترکیبی از حرکات اکروباتیک جولیوس اروینگ، عطش پیروزی و رقابت طلبی در حد لری برد و از همه مهمتر شبیه کریم عبدالجبار و ویلت چمبرلین هیولا نبود. ابعاد بدنی این جوان به حدی بود که جوانان بسکتبال دوست میتوانستند خودشان را در قالب او ببنید. این بود که مایکل جوردن به اولین ابر ستاره تبلیغاتی لیگ تبدیل شد. ماشین تبلیغاتی کمپانی نایکی با تبلیغ « حتما بخاطر کفش هایش است» سرو صدای فراوانی به پای کرد و بعدا هم در سالهایی که جوردن به اولین قهرمانی رسید با تبلیغ «مثل مایک باشیم» کار را به اوج رساند.
اما طالع دیوید استرن هنگامی به اوج رسید که مایکل جوردن در سال نود یک میلادی بالاخره قهرمان شد. نام جوردن اکنون در امریکا به اندازه خود ان بی ای معروف بود. حالا نوبت تسخیر جهان و پیاده سازی راهکار دوم بود.
قبل از دوران دیوید استرن تعداد بازیکنان خارجی در لیگ بسیار کم بود. استرن میدانستند کلید علاقه خارجی ها به ان بی ای داشتن بازیکنانی از کشورشان و پخش تلویزیون بازی های در ان کشور است.اما تیم ها بازیکنان خارجی را نمیخواستند و مربیان شناخت چندانی از بسکتبال خارج از امریکا نداشتند .
دیوید استرن توانست در اخرین سالهای فروپاشی شوروی ان بی ای را بطور زنده از تلویزیون دولتی ان کشور پخش کند. در سال هشتاد و نه توانست کمیته جهانی المپیک را راضی کند محدودیت حضور حرفه ای ها در المپیک را بردارد. همچنین در همان سال ان بی ای شریک تجاری فدراسیون بسکتبال امریکا شد . چیزی که در ان سال جامعه بسکتبال ان بی ای را تکان داد توافق حضور ساروناس مارچیولونیس و الکساندر ولکوف از شوروی در ان بی ای بود. این دوبازیکن اولین بازیکن ان بی ای بودند که از پشت پرده اهنین به امریکا امدند. فعالیت های بین المللی ان بی ای در دهه نود سرعت بیشتری گرفت. موارد چون جذب بازیکنهای خارجی بیشتر، برقرار کلینک های مربیگری ان بی ای در اروپا و تاسیس دفاتر اقمار مهمترین کار استرن بود. انفجار شهرت بسکتبال ان بی ای در خارج از امریکا هنگامی رخ داد که در سال نود و دو تیم رویایی شماره یک با شرکت اسطوره های مایکل جوردن، مجیک جانسون، لری برد، کارل ملون و چارلز بارکلی و دیگران در المپیک بارسلون چشم ها را خیره کردند.
از ان تاریخ به بعد محبوبیت لیگ ان بی ای ، که اکنون به خاطر ستاره هایش محبوب بود نه بخاطر تیم هایش، سال به سال بیشتر شد. بازیکنان بین المللی بیشتری از هفت قاره جهان به لیگ امدند. پخش زنده بین المللی به مدد اینترنت میسر شد و درامد لیگ انچنان زیاد شد که بسیار از لیگ های معتبر فوتبال جهان به ان قبطه میخورند.
در ادامه ادعای شگفت انگیز «یورولیگ از ان بی ای بهتر است» مربیانی با من تماس گرفتند که ما نگفتیم یورولیگ بهتر است، ما گفتم «تماشای ان بی ای برای نواموزن مضر است، میخواهند ادای ستاره ها را در بیاورند اما چون بدنش را ندارند بازی شان خراب میشود.»
بخش عمده ای از توسعه بسکتبال در مغز رخ میدهد. تصویرگری ذهنی یا منتال ویژوالیزشن بخش غیر قابل جدا شدن پیشرفت یک نوجوان است. وقتی من دوازده ساله بودم در ذهنم خودم را لری برد تصور میکردم و شوت سه امتیازی فید اوی میزدم، هم تیمی ام خودش را ایزیا تامس تصور میکرد و بدون اینکه کسی جلویش باشد شونصد تا کراس اور غیر ضروری میزد، ان یکی خودش را جوردن تصور میکرد و لی اپ بدون دفاع را اکروباتیت یک دستی از چپ به راست میبرد. اینها اثر فرایند تصویر سازی بود که در ذهن سیزده سالگی ما رخ میداد. ما توی دهنمان خودمان را در پلی اف ان بی ای جایی که باستن در برابر نیویورک، شیکاگو در برابر دیترویت مبارزه میکرد تصور میکردیم. اما چیزی که مربی ما شعور و دانشش را نداشت این بود که این تصویر سازی برایمان موشکافی کند، معنی حرکات را برایمان باز کند، راه رسیدن به اجرای صحیح هر فن را برایمان هموار کند، دلیل هر حرکت را بگوید و از قدت تخیل ما برای کمک به پیشرفت تک تک ما استفاده کند. این بود که همه ما عین علف هرزه و بعضی ها مثل گلی در خارزار بزرگ شدیم.
من خودم را میگویم. من عاشق لری برد بود چون همان سال ام وی پی شده بود. وقتی لری برد شوت میزد به سمت عقب فید اوی میکرد و به نظرم خیلی خوشگل بود. من هم سعی میکردم همین کار را بکنم. معنی اش را نمیدانستم ولی همه شوت هایم فید اوی بود! فکر میکردم لابد لری برد این کار را میکند خوب است. حتی وقتی دفاع نداشتم و از روی سه امتیازی هم شوت فید اوی میزدم (صد رحمت به جی ار اسمیت) مربی پایه من شعور و بینشش را نداشت که بگوید که دلیل فید اوی لری برد ایجاد فضا برای شوت زنی است و وقتی دفاعی وجود ندارد نیازی به ایجاد فضا نیست پس الکی شوت معمولی را سخت تر نکن. مربی دانشش را نداشت به من نشان دهد فید اوی درصد شوت را پایین میاورد. حتی نمیدانست که میتواند به من بگوید اگر عشق فید اوی هستی به جایی اینکه از سه امتیازی بزنی بیا شوت منطقه ای بزن (جایی که شلوغ تر است) که دفاع بیشتری داری تا حداقل فید اوی را در شرایط درستش اجرا کنی.
کار مربی روشنگری است نه منع بچه ها از بهترین چیز دنیا. کار مربی اینست که زوایای پنهان بسکتبال را برای بچه ها عیان کند نه کشتن حس تخیل و تصویر سازی. مسیر موفقیت را به انها نشان دهد نه انها را از کمال خواهی دور کند.به جای فشار روی بچه های برای تماشای یورولیگ (جایی که بازیکنان دسته دوم و سوم امریکایی بازنشسته میشوند) به انها یاد بدهید چطور ان بی ای تماشا کنند. زوایای مهم زندگی ستاره ها را به انها نشان دهیم. به بچه بگوییم اگر میخواهند کوبی باشند به جای عن اخلاق بودن باید اولین کسی باشند که وارد سالن میشوند و اخرین کسی که خارج میشود. اگر میخواهند مثل جیمز هاردن باشند به انها بگویید به جای ریش گذاشتن و تراولینگ کردن چهل و شش درصد سه امتیازی بزنند. اگر میخواهند لبران جیمز باشند به جای قردادن و فیلم در اینستاگرم گذاشتن یادبگیرند چطور رهبر باشند. اگر میخواهند استفن کری باشند به جای ول دادن از وسط زمین به انها بگویید در یازده ثانیه بیست و پنج کراس اور بزنند. اگر میخواهند وستبروک باشند به جای شلوار پاره و تنگ پوشیدن بگویید صد و چهارده سانت بپرند. کار شما به عنوان مربی پایه استفاده از قوه تخیل و تصویر سازی ذهن نوجوان و هموار کردن مسیر برای انهاست نه اینکه بگویید حق ندارید ان بی ای تماشا کنید.
این قوانین نانوشته ایست که هر بازیکن جدید به ان بی ای باید بیاموزد و اگر نیاموزد به او خواهند اموخت. چند تا از این قوانین خاص ان بی ای است ولی بقیه را شما هم -در هر حدی باشید- میتوانید رعایت کنید.
قانون اول: به فضای خصوصی هم تیمی هایتان احترام بگذارید
بازیکنان بسکتبال ادمهای گنده ای هستند و کابین و کمد اختصاصی هر بازیکن کوچک و است. خصوصا در خانه حریف ممکن است کمد های اختصاصی در رختکن ها کوچکتر هم باشد. پس وقتی در حال عوض کردن لباس هستید لوازم تان را در فضای بازیکن کناری ولو نکنید. اگر اسپری زیر بغل تان را جا گذاشته اید از کمد بغلی بر ندارید. وقتی کارتان تمام شد شورت و کرست تان را این ور ان ور ولو نکنید. همه چیز را مثل روز اول بگذارید سر جاش.
قانون دوم: رعایت بهداشت
این یکی مهمترین قانون است. بازیکنانی هستند که وقتی وارد ان بی ای میشوند فکر میکنند دوش گرفتن و استفاده از محصولات ضد عرق اختیاری است. مارکیف موریس در مورد یکی از بازیکنان تازه وارد فینیکس میگفت که او اعتقادی به استفاده از اسپری یا رول ضد عرق نداشت ، من بهش گفتم مرتیکه شاش خالی (چیزی که موریس گفت خیلی بد تر بود) من حالم بهم میخوره ادم بد بو را دفاع کنم. او به خاطر اورد که یکبار مجبور شد بره داروخانه یک سری محصولات بهداشتی بخره و بزاره روی کمد اون بازیکن بد بو.
یه سری بازیکن هم هستند که موقع دوش گربه شور میکنند. ادم گنده که با گربه شور تمیز نمیشه اخه. وقت بگذارید و کامل و صحیح دوش بگیرید.
قانون سوم: وضعیت پوشش در رختکن
در ان بی ای در رختکن عرف نیست که بازیکنان عضو شریفشان را بیرون بیندازند و رژه بروند. اینجاست که برخی بازیکنان بین المللی (خصوصا اروپایی ها) با دیدن فرهنگ پوشیده امریکایی ها جا میخورند. یکی از قدیمی های لیگ گفت: یکبار یک بازیکن خارجی با شورت یقه هفت ( مدل شورت های بیکینی خانم ها) که نخ در بهشت هم داشت (شورت هایی که پشت ان بصورت نخ لای لمبه ها قرار میگیرد) وسط رختکن میچرخید. ما بهش گفتم: اوهوی عامو! برو یک شورت ادم حسابی از این پاچه دار ها بخر...اخه ما چه چوپ تری فروختیم که باید عبول تو توی دماغمون باشه.
قانون چهارم: کفش های اختصاصی بازیکنان
خیلی از بازیکنان ان بی ای کفش های اختصاصی بازیکنان دیگر را میپوشند. مثلا خیلی ها بدلیل راحتی کفش های اختصاصی کایری و پال جرج کفش های انها را استفاده میکنند. اما قانون نانوشته در ان بی ای اینست حتی اگر تمام سال بازیکنی کفش های لبران جیمز را میپوشید ، شبی که تیمش در برابر لبران جیمز بازی میکند به هیچ وجه نباید کفش او را بپوشد و باید کفش دیگری که نام بازیکن تیم حریف روی ان نیست را بپوشد.
قانون پنجم: حلقه اعتماد را نشکنید
وقتی بازیکنان در رختکن، پشت درهای بسته و بدور از رسانه های ، مربیان، خانواده، پرسنل تیم،
گپ میزنند بحث از هر موضوعی ازاد است. از شایعات لیگ بگیر تا کی ترتیب کی را میده و حتی سیاست گفته میشود. قانون اینست که انچه در رختکن گفته میشود همانجا در رختکن هم چال میشود.
قانون ششم: وسایل ضبط صدا و تصویر ممنوع
حرفهای رختکن باید رختکن بماند. این روزها که ضبط صدا وتصویر راحت تر از هر زمانی است از همیشه مهمتر است که هیچ بازیکنی صدایی یا تصویری از رختکن، هنگامی که در ها بسته شد، ضبط نکند. بعضی وقت ها که میبیند بازیکنان تصاویری از رختکن در اینستاگرم میگذارند این تصاویری است که به دقت دستچین و بررسی شده. چند سال پیش گارد لیکرز یواشکی صدای هم تیمی اش را ضبط کرد و قضیه به ضرر او لو رفت.
قانون هفتم: وظایف بازیکن تازه وارد
در ان بی ای رسم است که بازیکن تازه وارد کارهایی را انجام دهد که بازیکنان دیگر انجام نمیدهند. پشت این رسم هم منطقی وجود دارد. مثلا بازیکنان تازه وارد هنگام مسابقه و تمرین باید حوله بازیکنان قدیمی را جمع کنند، برای تیم قهوه و شیرینی بخرند، در هواپیما برای همه غذا بیاورند. بعضی از تیم ها بازیکنان تازه وارد را اجبار میکنند که کوله پشتی های بچگانه به دوش بیندازند. بازیکنان تازه وارد همیشه اخر از همه دوش میگیرند.
قانون هشتم: احترام قدیمی های تیم را بجا بیاورید
بازیکنان جوان و تازه وارد باید نشان دهند جایگاه دیگران را در تیم درک میکنند. و این درک از جایگاه قدیمی های تیم و لیگ شروع میشود. در خیلی از تیم ها حتی توصیه میشود بازیکنان تازه وارد روی حرف بازیکن های قدیمی حرف نزنند. شوخی کردن تازه وارد ها با قدیمی ها از سوتی های کلاسیک است.
قانون نهم: با پرسنل تیم احترام بگذاریم
خیلی مواقع بازیکنان تنها ادمهای داخل رختکن نیستند. پرسنل تیم هم در رختکن حضور دارند. کسانی چون تراپیست ها، مدیر لوازم، پرسنل روابط عمومی مداوم در رختکن حضور دارند. اینکه شما به عنوان بازیکن یک میلیونر هستید و ادم مهم باشگاه نباید باعث شود با انها که کارمندان عادی هستند با عتاب حرف بزنید. با انها چون افراد خانواده رفتار کنید، انگار انها هم جز فهرست بازیکنان تیم هستند.
سال دو هزار و شش بود از سر کار بر میگشتم. رادیو پیام روشن بود. گوینده اخبار محلی گفت اولین آل یو کن پلی بسکتبال در کانادا افتتاح شد! منظورش جایی بود که یک بلیط میخری و تمام روز میتونی بسکتبال بازی کنی. بلافاصله ادرس را چک کردم و دیدم توی مسیر ام هست. سر ماشین را کج کردم و برم ببنیم داستان چیه. ادرس منو برد به محوطه یک کارخانه هواپیما سازی قدیمی. اول فکر کردم اشتباه امدم ولی وسط اشیانه های هواپیمای قدیمی دیدم یک تابلوی توپ بسکتبال دیدم. تابلو را به یکی از اشیانه های متروکه نصب کرده بودند. پارک کردم رفتم تو دیدم واویلا! انگار مردم و امدم بهشت بسکتبالیست ها. چهارتا زمین چوب اعلا و براق اندازه قانونی، دستگاه های بسکتبال عین زمین های ان بی ای، روشنایی زمین به حدی بود میشد از پونزده متری سوزن نخ کنی، کنار این چهار تا زمین هم چهار تا نصف زمین بتنی که با توری جدا شده بوده ساخته بودند. دیدم یک اقایی که قیافه اش عین معلم ورزش توی فیلم های دهه هشتاد است ایستاده اونجا با لبخند میپرسه: توی چطوری اینجا را پیدا کرد؟ اینجا بود که با عمو تد اشنا شدم. و این شد پایه رفاقت طولانی ما با یکی از عاشق ترین ادمهایی که در دنیای بسکتبال دیدم.
تد بدنر، در دوران دبیرستان پوینت گارد مدرسه بود و دانشگاه هم بسکتبال بازی میکرد. قد و بالایی نداشت ولی معلوم بود از اون پوینت گاردها بود که زمین را ریاست میکرد. بعد از دانشگاه هم برای موسسات ورزشی مربوط به محله شون بطور داوطلبانه مربیگری و داوری میکرد. تد پایه گذار چهار پنج تا لیگ محلی نوجوانان و جوانان توی شهر بود. تحصیلات تد در زمین بیزنس بود و دو دو تا چار های کار و کاسبی خیلی خوب توی دستش بود. همیشه دلش میخواست یک استادیوم بزنه که تخصصی فقط بسکتبال کار کنه ولی خوب نه پولش را داشت نه امکاناتش را. خودش تعریف میکرد یکبار برای کنسرت موسیقی در سال دوهزار و سه به فرودگاه نیمه متروکه وسط شهر امده بود سالن های بسیار بزرگ و خالی را دید که قبلا اشیانه هواپیما بودند. اینجا بود که جرقه پروژه توی ذهنش زده شد. شروع کرد به کمپین از طریق شهرداری و سازمان مرتبط و دو سه سالی خورد به در بسته تا اینکه کانال زد به مدیر تیم رپتورز، از طریق مدیر با رییس اداره مالیات شهر ارتباط گرفت و از انجا با رییس کارخانه هواپیما سازی. پیشنهاد تد این بود که سالن خالی را تبدیل به سالن بسکتبال کنند و بابت این کار به جای اجاره شرکت هواپیماسازی معافیت مالیاتی بگیرد.
وقتی قضیه سالن حل شد تد افتاد دنبال شرکتی که چوب های زمین را میسازه ، برای اونها هم بابت زمین ها معافیت گرفت و یکی از دیوار های سالن را برای همیشه به تبلیغ سالن اختصاص داد. خلاصه تد با سخت کوشی و هوش بیزنسی که داشت با دست خالی سالن را با بهترین امکانات تجهیز کرد.
سالن تد الان یکی از بهترین جاهای بسکتبال بازی کرد در تورنتو است.
نتیجه اخلاقی این داستان اینکه برای جلو رفتن بسکتبال به ادمهایی که عاشق و کار بلد باشند نیاز داریم. انهایی که من در بسکتبال ایران دیدم یا عاشق بود ولی گاگول و نا بلد یا اگر باهوش و کار بلد بودند عاشق نبودند و دنبال جیب خودشون و دو دره کردن بودجه دولتی.
چند روز پیش یکی از مربیان نونهالان از من پرسید: بازیکنانم وقتی توی زمین میروند خیلی استرس دارند و بد بازی میکنند. چرا استرس دارند و چکار کنم؟ گفتم: بر اساس تجربه من بیشتر ریشه استرس بچه ها خود مربی و والدین هستند. اگر خود شما اعتماد به نفس داشته باشی و استرسی ندی پنجاه درصد قضیه حله. از اون مهم تر استرسی که والدین به کودک وارد میکنند است. باید از پدر و مادر ها بخواهید مرام نامه امضا کنند.
این هم نمونه ای از مرام نامه برای والدین بسکتبالیست های نونهال
مرام نامه برای والدین
- در تمام بازی های، تمرینات و دیگر رویدادهای مرتبط با تیم با روحیه مثبت با همه بازیکنان، مربیان، پرسنل باشگاه ، دیگر والدین و تماشاگران ارتباط برقرارکنید
- کودکتان را تشویق به رعایت قوانین بازی کنید. از انها بخواهید به داور، بازیکنان تیم مقابل، مربیان و تماشاگران احترام بگذارند.
- همه بازیکنان تیم فرزندتان را حمایت کنید. انتقاد یا اعتراض شما به بازیکنان دیگر تیم به این کودکان و خانواده هایشان صدمه میزند و فضای منفی در تیم ایجاد میکند.
- وقتی بازی حساس میشود ممکن است تماشاگران از کودک شما انتقاد کنند یا بر علیه او تشویق کنند. به یاد داشته باشید این کودکان در حال اموختن هستند و اشتباه کردن بخشی از اموختن است. وظیفه شما حمایت از انها در طی مسیر اموختن است.
- به یاد داشته باشید اگر شما سر بازیکن، داور یا مربی داد بزنید این رفتار شما تاثیر منفی روی کودکتان خواهد داشت. نشان دادن روحیه مثبت ، حتی در شرایط سخت، به نفع همه است.
- مستقل از نتیجه، تلاش بازیکنان را مورد توجه و تشویق قراردهید. این کار روحیه مثبی که کودکان میدهد و ارزش تلاش کردن را درک میکنند.
- بدرفتاری با تماشاگران تیم مقابل شایسته نیست. سعی کنید همه با هم از بازی لذت ببرید.
- بازی خوب همه بازیکنان را تشویق کنید. هو کردن به هیچ وجه قابل قبول نیست.
- حتی وقتی تیم شکست میخورد مثبت باشید و تیم را حمایت کنید. نکات مثبت بازی و حرکات موثر بازیکنان را به کودکتان یاد اوری کنید و او را تشویق کنید.
- قلدری سایبری (بدگویی و افترا در اینتریت) به هیچ وجه قابل قبول نیست. چنین رفتاری از سوی شما به حذف بلافاصله شما و کودکتان از تیم منجر خواهد شد.
- سلامت روحی و روانی کودکتان به پیروزی در بازی ارج است.
- شما تضمین کننده فضایی ورزشی و سالم برای کودکتان هستید. فضایی بدون دخانیات، مواد مخدر، داروهای غیر مجاز، بددهنی و توهین.
- با قوانین بسکتبال و قوانین بازی نونهالان اشنا شوید
مربی گاگول فقط کسی که نیست علم روز بسکتبال نداشته باشه، مربی گاگول کسی است قدرت کلام نداشته باشه، عاشق ارتباط با بازیکن ها نباشه، شخصیت جذابی نداشته باشه و نهایتا عاشق بسکتبال نباشه. برای داشتن همه این ها یک مربی باید مسیر طولانی طی کند که در ایران کمتر دیدم چنین اتفاقی بیفتند. خیلی از دوستان هم میپرسند که میخواهیم مربی بشیم کدام کتاب را بخوانیم که مربی بشویم؟ باور کنید کنید کسی با خواندن کتاب مربی بسکتبال نمیشود. ولی با خوردن خاک سالن در کنار مربیان بزرگ، کسب دانش روز، تجربه شخصی و قرارگرفتن در موقعیت هایی که توانایی مربیگری شما محک بخورد میتوانید مربی شوید.
شاید برایتان جالب باشد در کشورهایی که بسکتبال ادم حسابی دارند آنهایی که از اول مربی میشوند چه مسیری طی میکنند؟
یازده- دوازده سالگی: در کمپ های بسکتبال تابستانی-تعطیلات مسولیت به خط کردن بچه های زیر ده سال را به عهده میگیرند. توپ ها را جمع میکنند. مسولیت تمیزکردن سالن، جمع اوری لباس های گم شده را بر عهده دارند.
دوازده- چهارده سالگی: مسولیت تابلوی امتیازات در تمرین ها و مسابقات اموزشگاهی را به عهده میگیرند، در کمپ های تمرینی داوری میکنند، مسولیت داوری بازی های اموزشگاهی کودکان جوان تر را بر عهده دارند
چهارده - شانزده سالگی: زیر نظر یک مربی بزرگسان مسولیت کمپ اموزشی بسکتبال بازیکنان زیر دوازده سال را به عهده میگیرند، مسولیت کلید سالن بسکتبال و موجودی انبار توپ را دارند، شروع به مطالعه کتابهای مربیان بزرگ میکنند، در کلاس های اموزش رهبری برای نوجوانان شرکت میکنند.
شانزده تا هجده سالگی: کل مسولیت اداره تیم مدرسه را بر عهده دارند. به کمک معلم ورزش مربی تیم مدرسه هستند. در کلاس های پیشرفته اموزش فنون رهبری و مدیریت شرکت میکنند. در باشگاه محله برای بازیکنان تیم ویدیوی بازی ها را اماده میکنند. مسولیت های بیشتری از مربی باشگاه محله میگیرند.
هجده- بیست سالگی: در تربیت بدنی دانشگاه به صورت داوطلب هماهنگ کننده تیم میشوند. امار جمع میکنند. ویدیوی تیم را ادیت میکنند. برای بازی های تیم در دانشگاه برشور پخش میکنند. مسول سایت بسکتبال دانشگاه میشوند.
بیست- بیست و دو سالگی: تلاش میکنند در کنار مربی دانشگاه قرار بگیرند. کارهایی که مربی لازم دارد انجام میدهند. از کمک مربیان تیم کار کردن انفرادی با بازیکنان را میاموزند. در عین حال در چهار سال دانشگاه خواندن درباره علم ورزش، تاریخ ورزش، کتاب های خاطرات بازیکنان و مربیان، کتاب های علمی بسکتبال، دنبال کردن سایت های بسکتبال کار روزانه انهاست.
پس از فارق التحصیلی از پیدا کردن کار به عنوان کمک مربی در تیم های اموزشگاهی یا باشگاهی کوچک کار را شروع میکنند. در باشگاه بدن سازی محله با ورزشکاران و نحوه پرورش انها اشنا میشوند. روی علم روانشناسی، مدیریت، جامعه شناسی بیشتر تحقیق میکنند.
بعد از چند سال کمک تیم های مدرسه بودن سعی میکنند به عنوان مربی اصلی در کمپ تابستانی کار بگیرند. به عنوان مربی تیم مدرسه کار داوطلبانه پیدا میکنند. چه دبستان و چه دبیرستان ولی ارتباط را با دانشگاه حفظ میکنند.
در این سالها تلاش میکنند رده ها و کلاس های مربیگری کشورشان شرکت کنند اهسته اهسته مدارج ملی مربیگری را طی کنند.
و از این مرحله به بعد این میزان تلاش، استعداد، شانس و روزگار است که تعیین کننده بالاتر رفتن یک مربی جوان میشود. یکی از شانس های بزرگ مربیان جوان برای رسیدن به مراحل بالاتر همجواری و شاگردی کردن مربیان بزرگ است که میتواند میان بر بزرگی برای مسیر شغلی یک مربی جوان باشد. یک بازی کنار دست یک مربی بزرگ نشستن یا گوش دادن به حرفهای او میتواند از سالها کلاس مربیگری و ده ها کتاب بسکتبال موثر تر باشد.
اگر طرفدار تیم شهرهای بزرگ نظیر شیکاگو، نیویورک و لوس انجلس هستید خواندن این مطلب به شما توصیه میکنم. در گذشته شهرهای بزرگ و تیم بسکتبال انها برای بازیکنان جاذبه داشت. قدیم ها لوس انجلس لیکرز نیازی به تبلیغ برای جذب بازیکن نداشت. همین لازم بود که به بازیکن زندگی در لوس انجلس هدیه داده شود تا هر ابر ستاره ای جذب بشود. البته جاذبه این شهرها فقط بخاطر امکانات و نزدیکی به تفریحاتی که میلیونر از ان لذت میبرد نیست. جاذبه اصلی شهرهای بزرگ امکان درامد زایی جانبی برای این بازیکنان است.
برای باز کردن این مطلب اول باید با ساختار درامدی بازیکنان ان بی ای آشنا شوید. بازیکن ان بی ای از سه منبع پول در میاورند. اولین و مشخص ترین منبع درامد انها قراردادی است که با تیمشان دارند. همانطور که میدانید این منبع درامد دو مشخصه دارد که انرا به ضعیف ترین جریان مالی بازیکن تبدیل میکند. اول اینکه میزان قرارداد بازیکنان - هر چقدر هم بازیکن خداوند گار باشد- توسط لیگ محدود شده. هیچ بازیکنی حق ندارد بیشتر از یک سوم حقوق کل تیم را بگیرد. بخاطر همین حقوق سالانه استفن کری و لبرون جیمز در برابر ستاره های فوتبال یا گلف مسخره است. دومین محدودیت این جریان درامدی اینست که بازیکنان ان بی ای - جدا از مباحث حقوق بازنشستگی - فقط تا هنگامی که بازی میکنند پول میگیرند. وقتی دوران بازیگری شان خاتمه یافت دیگر پولی در کار نیست.
دومین منبع درامدی بازیکنان قرارداد های اسپانسرشیپ یا استفاده تجاری از اسم و رسمشان. این قرارداد ها مستقلا بین بازیکن و یک شرکت تجاری بسته میشود و ربطی به لیگ ندارد. با این قرارداد ها بازیکن میتواند بطور نامحدود و تا حتی پس از مرگش پول دربیاورد. نمونه بارز این منبع درامد قرارداد بازیکنان با شرکت های تولید کفش ورزشی است. چنین قراردادهای ممکن است چند برابر قرارداد حقوق بازیکن باشد و برخی از انها حتی ربطی به دوران بازیگری یک ورزشکار ندارد. کوبی برایانت و لبرون جیمز تا روزی که سرازیر قبر بشوند از نایکی پول خواهند گرفت. نوه، نتیجه، نبیره و ندیده های مایکل جوردن هم از فروش کفش های جدشان زیلیاردر خواهند بود.
سومین منبع درامد بازیکنان سرمایه گذاری انها در امور اقتصادی است. مثلا زمانی رسم بود بازیکنان ان بی ای ملک و رستوران بخرند. اکنون بازیکنان ان بی ای حتی شرکت های فیلمسازی دارند، درشرکت های دره سیلیس سرمایه گذاری میکنند، شرکت تولید هدفن میخرند، تیم فوتبال در انگلستان میخرند، نصف املاک ساحل شرقی دریاچه کومو در شمال ایتالیا را هاپولی میکنند . همه این فرصت های درامد زایی به دو چیز ربط داشت. اول اینکه بازیکن از نظر فیزیکی نزدیک فرصت های سرمایه گذاری باشد و دوم اینکه دیده شود بود. در قدیم بازیکنی که در لوس انجلس بود چپ و راست با سلبریتی های میپرد و حتی در فیلم های هالیوودی دیده میشد. در گذشته بازیکنی که نیویورک و شیکاگو بود مرتب با بزرگترین رسانه های امریکا مصاحبه میکرد و روزنامه های بزرگ در مورد او مینوشتند. این ها بود که برای بازیکن فرصت سازی میکرد. طبیعتا نایکی به بازیکنی که هر شب در تلویزیون ملی امریکا دیده شود و چپ و راست در رسانه ها عکسش چاپ بشود پول بیشتری میدهند تا ان بازیکنی که در شهر کوچکی در تگزاس بازی میکند، حتی اگر بهترین بازیکن تاریخ هم باشد. مقایسه مقدار قرارداد کفش تیم دانکن که بهترین پاور فوروارد تاریخ است با درک رز که سه چهار فصل خوب داشت مایه شرمندگی دنیای کفش است
اما رسانه های نظیر اینستاگرم، فیسبوک، تویتر ورق را برگرداند. دیگر برای دیده شدن و نقل محافل بودن لازم نیست بازیکن در لوس انجلس و نیویورک باشد. حتی در ده کوره ای نظیر اوکلاهماسیتی هم دنیا شما را روی اینستاگرم دنبال میکند. هر شب لباسی که راسل وستبروک قبل از بازی میپوشد نقل مجلس یوتیوبی هاست و میلیون ها بار دیده میشود. وقتی های لایت بازی یک بازیکن از شهر کوچک پورتنلد چهل میلیون بار در یوتیوب دیده میشود یا چهار میلیون لایک در اینستاگرم میخورد این بزرگترین فرصت دیده شدن برای بازیکن است. وقتی تمام بازیکنان به جت های شخصی دسترسی دارند حتی یک بازیکن میتواند در کلیولند زندگی کند اما شرکت فیلمسازی اش در لوس انجلس برایش پول چاپ کند. اکنون همه بازیکنان با فشردن یک دگمه روی تلفشان به همه فرصت های سرمایه گذاری در امریکا یا هر جای دیگر جهان دسترسی دارند و لازم نیست در نیویورک باشند تا وکیلشان کارهایشان را انجام دهد.
زرق و برق شهرهای بزرگ امریکا برای جذب بازیکن اهسته اهسته از بین میرود و تیم این شهر ها اگر میخواهند بازیکنان بزرگ را جذب کنند باید مثل بقیه تیم شهرهای کوچک روی کیفیت تیم و اینده باشگاه تمرکز کنند.
در دو روز گذشته بازی های پلی اف ان بی ای برای اولین بار در تاریخ تلویزیون ایران (چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب) بصورت زنده پخش شد. من هم مثل شما هیجان زده هستم ولی شاید کمتر کسی از شما دوستداران بسکتبال بدانید انجام این کار در تلویزیون جمهوری اسلامی چقدر سخت است. برای اینکه به بزرگ بودن و سخت بودن این کار پی ببرید باید قضیه را برایتان باز کنم
جدا از اینکه بسکتبال ورزشی امریکایی است و کسانی که صاحب اختیار تلویزیون ایران هستند میلی به پخش ان ندارند خود پخش تلویزیونی این برنامه ورزشی هم کار سختی است. بسکتبال ان بی ای مثل فوتبال اروپا نیست که داور سوت بزند بازی شروع شود و چهل و پنج دقیقه دیگر دوباره سوت بزند و بازی متوقف شود و در طول این چهل و پنج دقیقه دوربین تلویزیونی فقط یک مشت مرد را نشان دهد که روی زمین چمن دنبال توپ میدهند. بازی بسکتبال ان بی ای چهل و هشت دقیقه است اما پخش تلویزیونی آن حدود دو ساعت طول میکشد. یعنی هفتاد و دو دقیقه توقف وجود دارد و دوربین بازیکنان را نشان نمیدهد. در حین توقف بازی پخش تلویزیونی بسکتبال امریکا مطالب مختلفی نشان میدهد که به شرح زیر است
یک- برنامه های هنری دختران گروه رقص: این برنامه یکبار در هر نیمه انجام میشود. این برنامه در برنامه تلویزیونی عادی آمریکا پخش نمیشود و فقط در فید استادیوم قابل تماشا است. در مورد غیر قابل پخش بودن برنامه رقص این دختران نیازی به توضیح نیست
دو- برنامه های هنری و تفریحی دیگر: به غیر از دختران گروه رقص یا چیرلیدر ها در زمان توقف بازی برنامه های دیگری هم در استادیوم اجرا میشود که از رقص پیرزنان، مسابقه کون خیزک رفتن نوزادان، برنامه سگ دوانی و هزار چیز دیگر است که برنامه ان از پیش اعلام نمیشود به همین دلیل ممکن است ناگهان برنامه ای اجرا شود که حلال بودن است زیر سوال است
سه: گزارش گزارشگر کنار زمین: این گزارشگر در مورد مصاحبه اش با مربی یا وضعیت مصدومیت بازیکنان حرف میزند. خیلی از این گزارشگران زن هستند و لباسهایشان قابل نمایش در تلویزیون دولتی ایران نیست
چهار- گزارش های تحلیلی گران روی میز داور: این بخش از پخش تلویزیونی عموما توسط مردان کت و شلوار پوش انجام میشود که به زبان انگلیسی است و بعید میدانم کسی در ایران پیدا شود که توان ترجمه همزمان حرفهای آنها را داشته باشه. حرفهای این تحلیل گران پر است از اصطلاحاتی که معادل فارسی ندارد و شوخی هایی که برای مخاطب ایرانی معنی نمیدهد و نهایتا ملت را گیج میکند
پنچ: اگهی های تلویزیونی: این اگهی های که در لحظات توقف بازی از شبکه ها تلویزیونی ملی و محلی پخش میشود پر است از اهنگ های شاد، دختران خوشگل و خوشتراش و هزار چیز دیگر که عمرا تلویزیون ایران نشان ندهد
شش- خلاصه های لایت بازی های دیگر: این شاید تنها بخشی است که میتوان در تلویزیون ایران نشان داد
هفت: برنامه هنری تفریحی بین دو نیمه: این برنامه هنری تفرحی نسبتا طولانی ربطی به دختران گروه رقص ندارد و تقریبا هیچکدام قابل پخش از تلویزیون ایران نیست. از شعبده بازی گرفته تا ژیمناستیک، از برنامه موسیقی رپرهای قدیمی تا برنامه ورزشی گروه ترامپولین هیچ کدام برای مسلمانان حلال نیست
حالا متوجه میشود که وقتی تلویزیون ایران بسکتبال نشان میدهد و بازی با سوت داور یا تایم اوت متوقف میشود هر لحظه ممکن است یکی از این هفت تصویر غیر حلال پخش شود که پخش ناگهانی هر کدام میتواند دودمان یک گروه ادم بسکتبال دوست را به باد دهد. کافیست یه لحظه از دست برادر سانسور چی در برود و بدن های خوشتراش دختران گروه رقص روی تلویزیون دولتی ایران نقش ببندد. اینجاست که کار فقط با اخراج دو سه نفر ختم نمیشود و ممکن است کفن پوشان به صدا و سیما هجوم بیاورند و علما فرمان جهاد صادر کنند و تا وقتی کله گزارشگر بدبخت روی سینی نیاید ارام نگیرند. پخش تلویزیونی زنده بسکتبال در تلویزیون دولتی ایران کم از عبور از میدان مین ندارد و اینجاست که باید درک کنیم که این همه تصاویر تکراری و اسلو موشن های بیضوی و بی ربط که این دوستان ناچارند وسط برنامه شان ول بدهند دلیلش چیست. از من بپرسید میگویم که کارشان تا اینجا عالی بود و من برایشان یک کف مرتب میزنم
هر بار که عمر ورزشی یکی از بازیکنان درخشان لیگ ان بی ای به پایانش نزدیک میشود بحث در باب میراثی که بازیکن جا گذاشته بالا میگیرد. البته بازیکنانی هم هستند که بدلیل تاثیر انکار نشدنی انها بسکتبال حتی سالها پیش از بازنشستگی میراث شان مورد بحث و جدل قرار میگیرد. یکی از این بازیکنان لبرون جیمز بود که در هنگام جابجا شدن از کلیولند به میامی بسیاری بر این باور بودند که این حرکت میراث ورزشی اش را پایمان کرده.
میراث ورزشی یک بازیکن در نگاه اول به افتخاراتی که او در دوران حضورش در لیگ دست یافته عجین شده است. این افتخارات میتواند عناوین فردی نظیر ام وی پی و بهترین بازیکن دفاعی سال یا عناوین تیمی نظیر قهرمانی کنفرانس و لیگ باشد. باور عامه اینست که بازیکن هر مقدار عناوین بیشتر و سطح بالاتری کسب کرده باشد میراث با ارزش تری داشته، اما با نگاهی به معنای کلمه میراث در میابیم منظور از میراث یک ورزشکار آن مدال ها یا عناوینی که بر دیوار خانه اش اویخته یا جامهای قهرمانی که در ویترین اتاق کارش نگهمیدارد نیست بلکه ان چیزی است که پس از رفتنش از ان بی ای با نام او جاودانه میشود. اگر بازیکن چیزی برای به میراث گذاشتن نداشته باشد مهم نیست چند عنوان قهرمانی را قطار کرده باشد. رابرت هوری و جان سلی هر دو با تیم های مختلف هفت بار قهرمان شده اند (بیش از مایکل جوردن) و حلقه های قهرمانی رنگارنگی به دست کرده اند اما میراث انها یک هزارم میراثی که ویلت چمبرلین با دو حلقه قهرمانی برای ما به جا گذاشت نبوده و نیست
بازیکنانی که حضورشان در ان بی ای، مستقل از افتخارات و تعداد حلقه های قهرمانی، باعث و بانی تغییر مثبی در ورزش بسکتبال بوده آنهایی هستند که میراث جاودانه دارند. از بیل راسل شروع کنیم. میراث بیل راسل ۱۱ حلقه قهرمانی او نیست. میراث واقعی این مرد مبارزه ای بود که در دوران ورزشی در باب احقاق حقوق مدنی سیاه پوستان امریکا کرد. او که توانست اولین سرمربی سیاهپوست سفید ترین تیم ان بی ای (باستن سلتیکس) باشد نشان داد که سیاهپوستان قابلیت های ذهنی مشابهی با سفید ها دارند. ویلت چمبرلین با توانایی بدنی خارج العاده اش، که زمینه ای حضور ورزشکارانی که بهترین توانایی بدنی را داشتند به بسکتبال فراهم کرد، باعث شد خطوط زمین بسکتبال برای او عوض شود. بدلیل توانای او در پرش و قد بلندش ان بی ای در سالهای حضور او مجبور شد محوطه سه ثانیه را عریض تر کند تا او را از حلقه دور نگهدار. بزرگترین میراث لری برد این بود که نشان دهد سفید پوست ها هم میتوانند به اندازه سیاهان سر سخت و رقابت طلب باشند. به لحاظ فنی لری برد پدر بزرگ همه سه امتیازی زنان تاریخ است و اهمیت شوت راه دور در بسکتبال و اینکه فوروارد کوچک مدرن چه دامنه شوتی باید داشته باشد را او تعیین کرد. در همین دوران مجیک جانسون نشان داد که کلیشه پوینت گارد که بازیکی کوتاه قد است و باید به دیگران پاس بدهد تا امتیاز بیاورند را در هم شکست . مجیک که با قد بلند و دست به توپ باورنکردی میتوانست در هر پنچ پست بسکتبال بازی کند و یکی از امتیاز اورترین بازیکنان تیم باشد. شاید داشتن پوینت گاردهای امروزی را مدیون میراث مجیک جانسون باشیم.
و اما مهمترین بسکتبالیست تاریخ معاصر ما، مایکل جوردن، میراثی که برای ایندگان گذاشت بسیار فراتر از شش حلقه قهرمانی است. پیش از مایکل جوردن هم بازیکنان بی همتایی در لیگ بودند که بازی خارق العاده و امتیاز اوردی باورنکردنی داشته اند (نظیر اسکار رابرتسون) اما انچه مایکل جوردن را از دیگران جدا میکند اینست که او استاندارد جدیدی برای رقابت طلبی و سر سختی بنا نهاد. استانداردی که ابر ستاره هایی چون کوبی برایانت میراث دار ان شدند. سرسختی ذهنی و توانایی گذاشتن تیم بر دوش چیزی بود که پس از مایکل جوردن به عنوان یکی از مهمترین خصیصه های از هر ابر ستاره انتظار میرود.
میراث ابر ستاره های بسکتبال امروز ما تنها با انچه در زمین بسکتبال انجام داده اند و اثری که روی بهتر شدن این ورزش زیبا داشته اند محدود نمیشود. اکنون که در دوران شبکه های اجتماعی هستیم این ابر ستاره ها میتوانند تاثیرات اجتماعی مهمی هم داشته باشند. نمونه بارز این تاثیرات خارج از زمین بسکتبال فعالیت های عام المنفعه و خیریه لبرون جیمز و فعالیت های اجتماعی و ملی یاوو مینگ است. لبرون جیمز به عنوان جوانی که از عمق فقر انهم از یک شهر دور افتاده به شهرت و ثروت رسیده با فعالیت های چندجانبه اش در زمینه بهبود وضعیت اجتماعی جوانان و کودکان امریکایی و برقراری بورسیه دانشگاهی نشان داد که یک ورزشکار میتواند روی زندگی میلیون ها نفر تاثیر مستقیم داشته باشد. همینطور یاوو مینگ که سمبل موفقیت ورزشی برای صد ها میلیون جوان چینی است تقریبا تمام وقتش را برای توسعه ورزش و ارتقا اهمیت بسکتبال در چین صرف میکند.
نقش قهرمانی ها ، عناوین ام وی پی و دیگر مقام های پر زرق و برقی از این دست تنها عاملی است که توجه جهان را به ورزشکار معطوف میکند. اینجاست که ورزشکار باید میراثی از به جابگذارد که پس از رفتنش از ورزش و شکسته شدن رکورد هایش هنوز هم نام او به عنوان بخشی جدانشدنی از این زیباترین ورزش به یاد همه بماند.
چیرلیدر ها از مقوله های کمتر شناخته شدهِ بسکتبال برای مخاطب ایرانی هستند. چیرلیدر ها دخترانی جذاب (و در مواردی پسران) با بدن ها موزون و ورزشکاری که نه تنها تماشاگران را با برنامه های تفریحی-هنری سرگرم میکنند بلکه تشویق کردن تماشاگران را نیز مدیریت میکنند. با افزوده شدن گوینده استادیوم یا استادیوم انانسر و حتی مسول موزیک سالن بسکتبال یا همان دی جی، مسولیت هماهنگ کردن تشویق تماشاگران از گردنِ چیرلیدر ها برداشته شد و تنها مسولیت سرگرم کردن حضار در سالن بسکتبال در زمان توقف بازی به عهده انها باقی ماند. از این رو در بسکتبال حرفه ای دیگر انها را چیرلیدر نمینامند و بیشتر به گروه رقص یا دنس پک شناخته میشوند. مهمترین موضوع در باب شغل چیر لیدرها اینست که این افراد قرار نیست به تماشاگران خدمات ویژه ارایه کنند. سالن بسکتبال را با استریپ کلاب نیست و هر چیزی جای خودش را دارد
حتما شنیده اید که میگویند استفن کری قشنگ بازی میکنه، لبرون جیمز بی ریخت بازی میکنه یا گلدن استیت قشنگ بازی میکنه و ممفیس یا هورنتز بی ریخت بازی میکنند. اما ایا هیچ وقت فکر کرده اید چه عواملی بسکتبال را برای تماشاگر قشنگ یا بی ریخت میکند؟ قشنگ یا بی ریخت بازی کردی در بسیاری از موارد از کیفیت و نتیجه تیم مستقل است. تیمی ممکن است زشت بازی کند و نتیجه بگیرد و در برابر تیمی بسیار زیبا و هیجان انگیز اما هیچ وقت قهرمان نشود. بسکتبال زیبا را تماشا پسند را از دو زاویه باید بررسی کرد. زاویه اول از دید انفرادی و زاویه دوم از دید تیمی است. قبل از اینکه این موضوع را کمی باز تر کنم باید کسانی که نسبت به یک تیم یا یک بازیکن تعصب کورکورانه دارند را کنار بگذاریم چون شامل این موارد نمیشود چرا که این تیپ آدم ها به هیچ صراطی مستقیم نیستن
بسکتبال زیبای انفرادی
قدرت فیزیکی و قد بازیکن: هر چه بازیکن قد بلند تر یا قوی تر باشد بسکتبال او بی ریخت تر میشود. مثلا کمتر شدیده اید که کسی بگوید شکیل اونیل قشنگ بازی میکرد یا بازی تیم دانکن بسیار سرگرم کننده است. شاید زیباترین حرکتی که یک بازیکن قد بلند میتواند اجرا کند دانک و الی اووپ است که انهم بخش عمده زیبایی را به پاس دهنده ارتباط میدهند. این مساله قد بلندی و قدرت خارق العاده در مسابقه دانک هم به ضرر بازیکن کار میکند. در این مسابقه اصولا قد کوتاه ها و ریزه میزه ها چون باید بیشتر بپرند، حتی اگر دره پیت دانک کنند امتیاز بیشتری میگیرند. تجربه این سی ساله ان بی ای نشان داده که زیباترین و سرگرم کننده ترین بازی ها را بازیکنانی با قد ۱۹۰ تا ۲۰۱ دارند که مایکل جوردن و کوبی که معیار زیبایی بازی در لیگ هستند در این دامنه قد قرار میگیرند
مهارت و پیچیدگی فنون: بازیکنانی که با قر و فر و پیچیدگی بیشتری حمله میکنند برای تماشاگر هیجان برانگیز تر است. برای نمونه برش کردن استفن کری یا تونی پارکر را با برش کردن لبرون جیمز یا دوایت هاوارد مقایسه کنید. استفن کری و تونی پارکر به دلیل ضعف نسبی بدنی به هیولاهایی ان بی ای ناچارند با مهارت مثال زدنی، کراس اورهای عجیب غریب، تغییر مسیر های ناگهانی و شوت های بسیار سخت (نظیر ریمبو شات، های اف د گلس، یا فید اوی جامپر) گل بزنند، اما کسانی مثل لبرون جیمز که از نظر قدرت بدنی و ارتفاع بر نود و نه درصد مدافعین برتری دارند فقط کافیست عینهو قطار باری با سرعت وحشتناک به سمت حلقه هجوم بیاورند. نه کراس اوری نیاز دارند،نه تغییر مسیر ناگهانی نیاز دارند
غیر قابل پیش بینی بودن: یکی از سرگرم کننده ترین بخش های تماشای ورزش غیر قابل پیش بینی بودن حرکات بازیکنان است. اینکه ذهن ما همواره درگیر فکر کردن در مورد حرکات بازیکن توپ به دست است به شیرینی تماشای بازی می افزاید. بازیکنی مثل جی ار اسمیت را در نظر بگیرید. جی ار اسمیت در حال حاضر یکی از سرگرم کننده ترین بازیکنان ان بی ای است. چرا؟ چون وقتی توپ به دست میگیرد هیچ کس نمیداند چه خواهد کرد. انتخاب شوت او ان چنان عجیب است حتی همبازی های خود را بهت زده میکند. در بازی اول فینال شرق از هشت سه امتیازی که به ثمر رساند شش تای انها در حالی بود که دفاع توی صورتش بود و چهار تا انها با دفاع و بصورت فید اوی بود. غیر قابل پیش بینی ترین بازیکن لیگ امروز استفن کری است که از هر جای زمین شوت میزند،هر مدافعی را دریبل میکند و زیر حلقه به هر شکل ممکن گل میزند. برای آنهایی که مایکل جوردن را به یاد دارند او شاید غیر قابل پیشنی ترین بازیکن در تاریخ لیگ بود و همین بود که حرکات حمله ای او زیباترین هایلایت های بسکتبال را بوجود اورد. در مقایسه بازیکنی نظیر مارک گسول را در نظر بگیرد. که بهترین سنتر لیگ است وقتی توپ میگیرد یا سریع پیوت میکند یا هوک میزند. وقتی هم بیرون سه ثانیه است اگر فاصله اش حدود پنج شش متر باشد شوت ایستاده میزند. همین. او یکی از بهترین سنتر هایی است که لیگ ان بی ای به خود دیده است اما کسی او را به عنوان بازیکنی که زیبا بازی میکند نمیشاسد چون همه میدانند چه خواهد کرد ولی انقدر خوب است که حتی با اینکه دفاع میداند او چه میکند باز هم نمیتوانند او را بگیرند
قدرت ستاره ها: سر اخر تماشاگران دوست دارند بازی تیم هایی که ستارگان به نام دارند را تماشا کنند. همین است که تماشاگران تلویزیونی لوس انجلس لیکرز بطور تاریخی همیشه بیشترین بوده چرا که این تیم همیشه بهترین ستارگان لیگ و پر اوازه ترین بازیکنان را در اختیار میگرفت
بسکتبال زیبای تیمی
آندر داگ: آندر داگ تیمی است که نسبت به حریف ضعیف تر است یا از دید تماشاچی ضعیف تر تلقی میشود. تقریبا در همه ورزش ها وقتی تیم آندر داگ تیم قوی پا به پا جلو میرود تماشاچی ان بازی را بیشتر دوست دارد. در فیلم هایی سینمایی هم همیشه قهرمان ریغوی فیلم با یک گنده لات زورگو روبرو میشود و به نظر میرسد که کارش تمام است ولی اخر فیلم که توانست یقه ادم بده فیلم را بگیرد همه ما سرگرم میشویم. وقتی تیم کم نام و نشان اتلانتا میاید کلیولند را شکست میدهد همه کیف میکنند چون در ذهن تماشاگر حق ادم بی نام نشان است که در برابر ادم معروف ها برنده شود
رقابت نزدیک در برابر بازی یک طرفه: بازی هایی که یک تیم از اول تا اخر جلو است و تفاضل گل هم زیاد است عموما قابل تماشا کردن نیستند. این بازی ها مثل فیلم سینمایی هایی است که داستان ابکی دارند و کاملا معلوم است اخرش چه میشود. بازی های که نزدیک است و برتری بین دو تیم مداوم عوض میشود سرگرم کننده تر است چون مغز تماشاگر همواره به چالش کشیده میشود که چه خواهد شد.
بازی های سریع در برابر بازی تاخیری: سمبل بازی سریع تیم فینکس بود. تیمی که توپ را سریع در حمله به گردش در می اورد و تاخیر ایجاد نمیکند همیشه برای تماشاگر زیباست. فینیکس در دوره استیو نش یکی از دیدنی ترین و سرگرم کننده ترین تیم های لیگ بود در عوض تیم هایی که با فول کردن بازی تاخیری به راه میاندازند (مانند هک شک) اعصاب تماشاگر را میزنند
بازی تیمی در برابر بازی انفرادی: تیم هایی که با پاس های سریع همه را در حمله شریک میکنند بسکتبال زیبا تری از تیم هایی ارایه میکنند که یک نفر از اول تا اخر ایزولیشن میکنه . مثلا حمله سن انتونیو خیلی دیدنی تر از حمله نیویورک که کارملو انتونی خودش همه کاره است
سهولت گل زدن: تماشاچی تیم هایی که راحت گل میزنند دوست ندارد. تماشاگر دوست دارد ببینید که بازیکنان با سختی گل میزنند و مجبورند شوت های بسیار پیچیده و کم احتمال را انتخاب کنند. برای نمونه تیم سن انتونیو تیمی است که به هیچ وجه شوت سخت و کم احتمال انتخاب نمیکند. سن انتونیویی های انقدر توپ را میچرخانند و حرکت بدون توپ میکنند تا سر اخر یکی باز شود و راحت مثل اب خوردن گل بزند. این تماشاگر عادی را به وجد نمی اورد. چیزی که تماشاگر دوست دارد ببیند شوت های سه امتیاز فید اوی جی ار اسمیت است که خیلی هایش به طاق طویله میخورد. چیزی که تماشا چی میخواهد دریبل های وحشتناک سریع و کراس اور های رعب اور کایری اروینگ است که با پیچ و تاب خوردن در سه ثانیه اخرش هم با فر دادن از زیر دست مدافع با انعکاس به بالای تخته گل میشود.
خشونت: تجربه نشان داده بازی های خشونت در ان بالاتر است برای تماشاچی سرگرم کننده تر است. اگر چشمتان به تماشای بازی های بسکتبال در دهه هشتاد و نود عادت کرده باشد بازی های ان بی ای امروز سوسول بازی است و بسیار خسته کننده. انهایی که بسکتبال قدیم را دوست دارند خیلی هایشان ان بی ای امروز را اصلا بسکتبال نمیدانند چه برسد به اینکه سرگرم هم بشوند
مقام دهم - دنیس رادمن : رادمن در طی دوران بازیگری اش ۵۰ میلیون دلار پول در اورد و همه را به باد فنا داد. تصمیمات شکمی و خل بازی های همیشگی عامل اصلی به باد رفتن پولهایش بود. تازه دنیس رادمن حدود یک میلیون دلار هم نفقه بدهکار است. سال گذشته او هشت هزار دلار درآمد گزارش کرد که خنده دار است. کسی نمیداند زندگی او چگونه میچرخد اما به نظر میرسد رفیقش، دیکتاتور کره شمالی، هوایش را دارد.
مقام نهم- کنی اندرسون: کنی اندرسون ۶۰ میلیون دلار را به باد داد. اندرسون پولهایش را به دلیل سه طلاقی که گرفت از کف داد. او هشت تا بچه از پنج زن مختلف دارد که تا میتونند این بنده خدا را دوشیدند. اگر اندرسون یخورده کنترل محتویات تنبانش را بهتر داشت شاید وضعش این چیزی که الان هست نبود
مقام هشتم- ادی کری: اول اینکه ادی کری هیچ نسبتی با استفن کری ندارد. ادی کری ۷۰ میلیون دلار را باد هوا کرد. تصمیات ترکمون زبانزد عام و خاص بود. برای نمونه او خانه ای در نیویورک اجاره کرده بود که ماهی ۱۷ هزار دلار اجاره کرده بود و این در حالی بود که او اصلا در نیویورک زندگی نمیکرد. تازه در ان خانه یک اشپز مخصوص هم گرفته بود که سالی ۷۰ هزار دلار به او حقوق میداد
مقام هفتم- درک کولمن: در بین فهرست بزرگترین ورشکستگان ان بی ای شاید درک کولمن تنها کسی باشد که ادم دلش به حالش میسوزد چون ادم خیلی خوبی است. درک کولمن که ۹۱ میلیون دلار پولش را بر باد داد تصمیم گرفته بود که شهر دیترویت را در سال ۲۰۰۸ نجات دهد. مجموعه سرمایه گذاری های او در شهر دیترویت همه به خاک سیاه نشست.
مقام ششم - شان کمپ : شان کمپ ۹۲ میلیون دلارش را عموما بخاطر نفقه به هشت بچه از شش زن از دست داد
مقام پنجم - لترل اسپریول: اسپریول از ان جانورهایی بود کمتر در ان بی ای پیدا میشد. با اینکه بازیکن بسیار خوبی بود ولی بعضی وقت ها سیم هاش قاطی میکرد و مثلا یک بار با مشت خواباند توی فک مربی تیمش. اسپریول ۱۰۰ میلیون دلار پول بی زبون را عموما بخاطر ول خرجی های الکی از دست داد. اسپریول عشق قایق بود و همین قرتی بازیها کار دستش داد
مقام چهارم - وین بیکر: وین بیکر هم ۱۰۰ میلیون دلارش را بخاطر حماقت، سرمایه گذاری های شکمی، قمار و زیادی روی در الکل از دست داد.
مقام سوم - انتوان واکر: واکر یکی از بازنده ترین های این فهرست سوته دلان است. واکر تنها در مدت سه سال پس از بازنشسته شدن ۱۱۰ میلیون دلار پول بی زبان را از اتش زد. واکر یه عالمه خدم و حشم داشت که همه سرش خراب شده بودند و همین باعث شد واکر به خاک سیاه بشینه. در دوران بازیگری اش انتوان واکر خرج ۷۰ نفر از رفقایش را میداده
مقام دوم - اسکاتی پیپن: باور کردنش سخت است که یکی از اعضای تالار مشاهیر بسکتبال و کسی که شش حلقه قهرمانی به دست دارد ممکن است ۱۲۰ میلیون دلار درامدش را به باد داده باشد. خرج کردن های اسکاتی پیپن فاجعه بود. برای نمونه او ۴ میلیون دلار داده بود و یک جت اختصاصی اجاره کرده بود اما حتی یکبار هم سوارش شد. سرمایه گذاری های غلط و ول خرجی هم بی تاثیر بود. در ضمن اسکاتی پیپن یک وکیل دزد هم داشت که چپ و راست تیغش میزد و نهایتا او را به خاک سیاه نشاند. شیکاگو بولز او را سفیر تیم شیکاگو کرده تا از حقوق این شغل زندگی اش بچرخد
مقام اول - الن ایورسون: بی شک ایورسون یکی از بزرگترین ورشکسته های ورزشی جهان است. او در دوران بازیگری اش ۲۰۰ میلیون دلار درامد داشت که همه باد هوا شد. تمام پول ایورسون خرج جت شخصی،جواهرات و صد البته رفقای چتربازی بود که همه جا به او اویزان بودند. در زمانی که او برای سیکسرز بازی میکرد در بیشتر بازیهای این تیم در خانه حریف ایورسون خرج سفر ۵۰ نفر از همراهانش را میداد. خرج سفر یعنی جت شخصی سواری،هتل های گران و حتی خرج خانم اوردن رفقا را هم ایشان میداد. وقتی ایورسون از خر مراد به زمین افتاد هیچ کدام از ان به اصطلاح رفقا نبودند که یک اب دست او بدهند. عاقبت الن ایورسون درس مهمی برای همه بازیکن های ان بی ای که الکی خرج میکردند شد
بسیاری از هنرمندان بزرگ در خانواده های هنری به دنیا آمده اند. بخصوص موسیقی دانان زیادی را میتوان نام برد که تحت تاثیر مادر موسیقی دوستشان این هنر را به نسل دوم منتقل کرده اند. در مورد ورزش هم این پدیده صادق است. در طی چندین دهه لیگ ان بی ای بازیکنان زیادی بودند که فرزندانشان را به بسکتبال تشویق کردند اما تعداد کمی از این فرزندان توانستند جای پای پدر بگذارند و در بالاترین جایگاه بسکتبال جهان ظاهر شوند. فهرست زیر بازیکنان فعال در لیگ ان بی ای هستند که در خانواده های ان بی ای به دنیا آمده اند
رانی بروئر (شیگاگو بولز) پسر ران بروئر بود که او هم برای شیکاگو بازی کرد
کوبی برایانت ( لیکرز) پسر جو برایانت است که برای فیلادلفیا، سن دیگو کلیپرز و هیوستن راکتر بازی کرد
جویی کراودر ( باستن) پسر کوری کراودر است که برای یوتا و سن انتونیو بازی کرد
استفن کری (گلدن استیت) پسر دل کری است که اخرین بار برای تورنتو به میدان آمد
اد دیویس ( لیکرز) پسر تری دیویس است که برای میامی، دلس، واشنگتن و دنور بازی کرد
انتونی دی ( سن آنتونیو) پسر درن دی است که برای شیکاگو و باستن بازی میکرد
لری درو دوم (فیلادلفیا) پسری لری درو است که تا فصل پیش برای کلیولند بازی میکرد
مایک دان لیوری جونیور ( شیکاگو) فرزند مایک دان لیوی سینیور است که اخرین بار برای میلواکی باز کرد
دنی فری ( سن انتونیو) فرزند باب فری است که اخرین بار برای بالتیمور بولتس بازی کرد
جرمی گرنت ( فیلادلفیا) پسر هاروی گرنت است که برای پورتلند ، واشنگتن و فیلادلفیا بازی میکرد
تیم هارداوی جونیور ( نیویورک) پسر تیم هارداوی سینور است که برای میامی ، دلس، دنور و ایندیانا بازی کرد
جرالد هندرسون جونیور ( شارلوت) فرزند جرالد هندرسون سینور است که آخرین بار برای هیوستن بازی کرد
آل هورفورد ( اتلانتا) پسر تیدو هورفورد است که اخرین بار برای واشنتگتن بولتس بازی کرد
کوین لاو ( کلیولند) فرزند استن لاو است که برای لیکرز، سن انتونیو و بالتیمور بولتز بازی کرده
وزلی میتیوز ( پورتلند) فرزند وس متیوز است که آخرین بار برای لیکرز بازی کرد
جباری پارکر (میلواکی) پسر سانی پارکر است که برای گلدن استیت بازی کرد
فیل پرسی ( باستن) پسر پال پرسی است که آخرین بار برای گلدن استیت بازی کرد
ای جی پرایس ( کلیولند) پسر تونی پرایس است که برای سن دیگو کلیپرز بازی میکرد
آستین ریورس ( کلپرز) پسر داک ریورس است که برای نیویورک سن انتویو هاکس و کلیپرز بازی کرده
گلن رابینسون سوم ( مینه سوتا) پسر گلن رابینسون جونیور است که هنوز برای سن انتونیو بازی میکند
گرت تمپل ( واشنگتن) پسر کولیس تمپل است که اخرین بار برای سن انتونیو بازی کرده
کلی تامسون ( گلدن استیت) پسر مایکل تامسون است که برای لیکرز بازی میکرد
اندرو ویگینز ( مینه سوتا) پسر میچل ویگینز است که برای هیوستن شیکاگو فیلادلفیا بازی کرده
لیگ بسکتبال چین یا سی بی ای یکی از معتبرترین لیگ های آسیاست. ستاره های بسکتبال ایران نظیر صمد نیکخواه بهرامی و حامد حدادی در این لیگ بازی کرده اند و برای فصل آینده هم حامد حدادی ، مهدی کامرانی و ارسلان کاظمی به تیم های این لیگ خواهند پیوست. شما چقدر با این لیگ آشنا هستید؟
این لیگ در سال ۱۹۹۵ تاسیس شد و هر سال در حال گسترش است. کل تیم های لیگ به منطقه شمال و جنوب هر کدام ده تیم تقسیم شده است. بهترین تیم لیگ گوانگ دونگ تایگر است که در ده سال گذشته در همه فینال ها حضور داشته . نزدیکترین حریف آنها مرغابی های پکن است که استفن ماربری در آن بازی میکند. سی بی ای پلی اف هم دارد. هشت تیم بالای جدول از هر ناحیه وارد پلی اف میشوند.فینال سی بی ای هم هفت بازی است که هر تیم چهاربازی را ببرد قهرمان لیگ میشود
هر تیم حق داشتن دوبازیکن خارجی را دارد. بازیکنان تایوانی و هنگ کنگی خارجی محسوب نمیشوند. دوبازیکن خارجی مجموعا حق بازی در شش کوارتر را در هر بازی دارند. پنج تیم آخر جدول حق جذب یک بازیکن خارجی اضافه برای فصل آینده دارند. آن بازیکن خارجی اضافه نباید آمریکایی یا کانادایی باشد. این سهمیه برای ستاره های ایرانی جای بسیار مناسبی است. در مورد بازیکنان خارجی که در لیگ چین بازی میکنند قانونی است که حق ندارند نیمه راه لیگ را ول کنند و بروند پی کارشان. تنها حالتی که بازیکن میتواند تیم را ترک کند اینست که یا قراردادشان خاتمه یابد یا تیم آنها را اخراج کند. این وضعیتی بود که چند بازیکن ان بی ای که در هنگام تعطیلی لیگ ان بی ای به چین رفته بودند گرفتار آن شدند۰
تمام بازیکنان تیم ها پیش از فصل نقل و انتقال میشودند و در حین فصل هیچ نقل و انتقالی صورت نمیگیرد. تنها استثنا اینکه ممکن در حین فصل انجام شود اینست که یک بازیکن خارجی خط بخورد و تیم مجبور باشد او را جایگزین کند. سیستم یار کشی تیم ها هم عجیب است. در پایان هر فصل تیم ها حق دارند تنها ده بازیکن را نگهدارند و بقیه بازیکن ها در فهرست نقل و انتقال قرار میکیرند و تیم ها بر اساس ضعیف به قوی یار میکشند. هر بازیکن حق دارد حد اکثر دو فصل متوالی برای یک تیم بازی کند. بسیاری از تیم های این لیگ بازیکنانشان را طریق پایگاه های بازیکن سازی و لیگ های آماده سازی به سطح شرکت در لیگ میرسانند. لیگ سی بی ای حتی مسابقه ال استار هم دارد که دوبازیکن خارجی در هر تیم اجازه بازی دارند۰
گوربابای میامی، کلیولند را عشق است
این جمله را یکی از بچه های صفحه توپ سرگردان بلافاصله پس از انتشار خبر انتقال لبرون جیمز به کلیولند برایم فرستاد. اگر چه ممکن است در ابتدا این جمله بسیار سنگدلانه به نظر برسد اما مطنم این احساس مشترکی است که بسیاری از بسکتبال دوستان با آن موافقند اما از ترس اینکه به عضویت حزب باد متهم بشوند به زبان نمیاورند. حال سوال اینجاست که آیا باید به یک ورزشکار دل بست یا به یک تیم؟
برای پاسخ به این سوال باید کالبد شکافی کرد که چطور یک نفر طرفداریک تیم بسکتبال ان بی ای میشود. برای طرفدار شدن راه های متفاوتی وجود دارد. رایج ترین راه طرفدار شدن اینست که شما طرفدار تیم بسکتبال شهرتان یا ایالت تان شود. اگر در هیوستن هستند کاملا طبیعی است طرفدار راکتز بشوید. یا اگر در آستین (تگزاس) زندگی میکنید کاملا قابل درک است که طرفدار سن انتونیو اسپرز شوید. حتی اگر ان تیم در ایالت شما نباشد ولی نزدیک باشد عادی است که طرفدار شوید. مثلا خیلی ونکوروی ها طرفدار پورتلند هستند. در مورد کانادایی ها هم چون تورنتو رپتورز تنها تیم کانادایی است میتواند خون همه کانادایی ها ،از ویکتوریا تا سنت جان را به جوش آورد. دومین روش اینست که در خانواده ای به دنیا آمد باشید که طرفدار یک تیم خاص هستند. مثلا اگر مشهد زندگی میکنید ولی در خانواده ای به دنیا آمده اید که نسل اندر نسل سلتیکس باز بوده اند،طبیعی است که شما هم طرفدار سبز ها باشید (منظور طرفدار نهضت سبز نیست) . این طرفداری خانوادگی حالت های دیگری هم دارد. مثلا پسر خاله شما در فینیکس زندگی میکند و شما در علی آباد کتول، اما چون خیلی با پسر خاله تان حال میکنید بدون هیچ دلیل و منطقی طرفدار فینیکس سانز میشود. حالت سوم اینکه زمانی که شما جوان بوده اید و بسکتبال بازی میکردید تیم خاصی چپ و راست قهرمان میشد و شما برای همیشه طرفدار آن تیم باقی ماندید، حتی پس از سالها هنوز هم پایتان را در یک کفش کرده اید که نه تیم فقط شیکاگو بولز و این در حالی است که از ان تیم شیکاگو بولز و تفکر مدیریتی چیزی نمانده است. حالت چهارم اینکه شما با سبک خاصی از بازی شدید حال میکردید و تیم مورد علاقه شما به این سبک بازی پایبند بوده، حتی پس از سالها با اینکه همه اثار آن تفکر یا سبک بازی از ان تیم رخت بر بسته است شما هنوز طرفدار آن تیم هستید. این دقیقا همان روشی است که مرا طرفدار تیم دیترویت پیستونز کرد. من با روش بازی بد بویز و اینکه تیم با اتکا به قدرت تیمی و نه با اتکا به یک ابر ستاره قهرمان میشد شدیدا حال میکردم و میکنم،اما ان سبک بازی و ان تفکر دیگر در دیترویت پیستونز وجود ندارد و سالهاست این تیم به شیر بی یال و دم کنفرانس شرق تبدیل شده است که حتی نمیتواند سالن اش را از تماشاچی پر کند. پیش بینی میکنم همین بلا بر سر طرفداران سن انتونیو، وقتی پاپویچ بازنشسته شود، خواهد آمد. سبک آخر هم اینکه آنهایی که با بسکتبال آشنایی کمتری دارند نگاه میکنند ببینند چه اسمی در رسانه ها بیشتر میاید و طرفدار آن تیم میشود. در میان طرفداران میامی هیت و لیکرز از این دست بسکتبال دوستان زیاد پیدا میشود. خلاصه اینکه طرفداری از یک تیم به طرز غیر قابل انکاری شبیه انتخاب دین است. در موارد نادری این انتخاب بر اساس عقلانییت و انتخاب سیستماتیک صورت میگیرد
برای بسیاری از ایرانی ها که از راه دور ان بی ای را دنبال میکنیم و عِرق شهری و ایالتی نسبت به تیمی نداریم، باید درک کرد چه چیزی است که شما را به یک تیم متمایل میکند. هر وقت ان چیز را پیدا کردید تا وقتی که آن چیز در آن تیم وجود دارد طرفدار تیم باقی بمانید، وقتی ان چیز دیگر در ان تیم وجود نداشته باشد دلیلی ندارد که طرفدار تیم باقی بمانید. برای مثال، طرفداران لیکرز باید تکلیف خودشان را روشن کنند که تیم لیکرز را بخاطر لیکرز دوست دارند یا بخاطر کوبی. اگر بخاطر خود لیکرز و تاریخ درخشان این تیم است است پس باید این چند سالِ نکبت را تحمل کنند تا کوبی بازنشسته شود و تیم بازسازی شود. اگر هم فقط بخاطر کوبی لیکرز را دوست دارند پس تکلیف روشن است و باید اسطوره دیگری را بیابید چون چراغ عمر بازیگری کوبی سو سو میزند
تیم های بسکتبال ان بی ای یک ایده ولوژی نیستند،. این تیم ها یک مارک تجاری هستند که مثل هر مارک تجاری دیگری بالا پایین دارند، ماهیتشان تغییر میکند، از چیزی به چیز دیگری تبدیل میشود و در این میان ممکن است انچه که شما را به آن تیم علاقه مند کرده بود از دست بدهند. قوانین سقف پرداخت حقوق در ان بی ای هم به این تغییر و تبدیل شدت بیشتری میدهد. برای مثال وقتی میامی هیت با بستن آن تیم افسانه ای توانست چهار سال مداوم به فینال راه یابد و دوباره قهرمان شود، بدلیل افزایش پله ای حقوق ها و بر خورد به سقف پرداخت حقوق توان بازسازی را نداشت ،این بود که تیم از هم پاشید. از طرفی تیم هایی که ته جدول هستند به دلیل قانون درفت بهترین بازیکن های لیگ را جذب میکنند و یواش یواش به جمع مدعیان میپوندند. اگر ان بی ای یک دیگ اش رشته فرض کنیم که روی سطح اش نعنا داغ و کشک ریخته اند که هم خوشگل تر و هم خوشمزه تر بشود، قوانین لیگ ملاقه ایست که هر دو سه سال یکبار چنان اش را هم میزند تا ته نگیرد. در این فرایند هم زدن هم تکه های سوخته ته دیگ بالا میایند و هم نعنا داغ شما پایین میرود اما در انتها این شما هستید که کاسه اش رشته را با همه چیز داخلش دوست دارید و تا ته کاسه را لیس نزلید ول کن نیستید.
اگر بخاطر لبرون جیمز به میامی هیت دل بسته بودید، اکنون که لبرون جیمز از میامی به کلیولند رفته است این حق شماست که طرفدار کلیولند باشید. اگر بخاطر مدیریت پت رایلی و فرهنگ تیمی میامی هیت این تیم را دوست داشته اید این حق شماست که غمگین باشید و بر خواهد و مادر کسی که قوانین حداکثر سقف حقوق را قرار داد تف و لعنت بفرستید. به یاد داشته باشید که تیم های بسکتبال ان بی ای انقدری که شما به انها وفادار هستید به شما وفادار نیستند و هر جایی که برای سود اوری تیم بهتر باشد سر خر تیم را کج میکنند و شما را در حالی که جرزی ان تیم را بر تن دارید با فکِ روی زمین افتاده جا میگذارند. اگر میخواهید این احساس را درک کنید از طرفداران مینه سوتا تیمبر ولوز بپرسید که در مورد رفتن کوین گارنت و کوین لاو از این تیم چه احساسی دارند. علاقه ویژه به یک مارک تجاری خوب است اما وقتی این علاقه باعث شود شما از چیز های خوب دیگر لذت نبرید حماقت است. در موضوعات دیگر هم میتوان این را دید. ایفون بازهای فناتیک به دلیل تنفری که از اندروید دارند با حسرت به سامسونگ دار ها و اسکرین گنده تلفنشان حسادت میکنند و به زور خودشان را با صفحه کوچک ایفون خوشحال نشان میدهند. دوربین عکاسی بازها متعصب، آنهایی که خراب کنون یا نیکون هستند بدلیل تعصب ابلهانه از تکنولوژی خفن سونی محروم میمانند. آنهایی که نافشان را با بنز و بی او م بریده اند، بطور مزبوحانه ای در تلاش برای ترکمون زدن به اوودی و لکسوس هستند و این در حالی است که این شرکت ها در پشت پرده با هم مراوده دارند، مهندسان این شرکت به ان شرکت میروند و تکنولوژی ها همدیگر را کپی میکنند
خلاصه کلام اینکه اگر میبنیند انچیزی که در بسکتبال به شما بیشترین لذت را میدهد در تیمی است که قبلا طرفدار ان نبودید بی تعارف و بدون احساس گناه از آن لذت ببرید و طرفدار ان تیم بشوید، چرا که تنها چیزی که میماند بسکتبال است، ان بی ای و تیمهایش رفتنی هستند
یکی ازمزایای دیکتاتور بودن اینست که هیچ کاری احمقانه یا دور از دسترس به نظر نمیرسد. یک دیکتاتور همه انهایی که کارهای او را احمقانه میخوانند یا به زندان افکنده یا سر به نیست کرده و از سوی دیگر تمام منابع کشور دراختیار دیکتاتور است پس هر چه میخواهد میکند. نیازاوف دیکتاتور ترکمنستان نام روزهای هفته را عوض کرد و همه را مجبور کرد که نام فرزندانش را به جای روزهای هفته استفاده کنند. او کلمه نان را در زبان رسمی کشور با نام مادرش جایگزین کرد. معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی گروهی از زیباترین زنان را به عنوان محافظان شخصی خود ( و احتمالا خدمات جانبی) انتخاب کرده بود . او یکبار در ایتالیا جلسه سخنرانی تشکیل داده بود و از همه مانکن های لباس زیر در اروپا دعوت به عمل آورده بود. در این سخنرانی قذافی به هر کدام از این دختران زیبا یک جلد قران و مقدار زیادی پول داد تا به اسلام روی بیاورند. در عراق پسر صدام اعضای تیم ملی فوتبال را پس از شکست در بازی های اسیایی شلاق زد
اما دیکتاتور های کره شمالی در میان دیکتاتورهای دیگر دنیا واقعا نوبرش را آورده اند. از کیم ایل سونگ گرفته تا کیم جونگ ایل تا الان که نوه 28 ساله این خاندان پر شکوه در حال صاف کردن دهن مردم بیچاره کره شمالی هستند، هر کدام داستان خودشان را داشتند و دارند. اطلاعات عمومی مردم دنیا از قطب جنوب بیشتر از کره شمالی است. در مورد این کشور تقریبا هیچ کس چیزی نمیداند جز بمب اتم و اینکه مردم از گرسنگی در حال مرگ هستند. در طی سالهای اخیر چند تن از سیاست مداران و افراد سرشناس غربی برای مدت بسیار کوتاهی به کره شمالی سفر کردند اما در این سفرها هیچ گاه یک امریکایی با رهبر کشور ملاقات نکرد؛ تا اینکه هفته پیش عجیب و غریب ترین آمریکایی به کره شمالی دعوت شد و تا با رهبر این کشور ملاقات کند
دنیس رادمن, یکی از بهترین مدافعان تاریخ بسکتبال ان بی ای و از اعضای تالار مشاهر بسکتبال آمریکا هفته پیش به کره شمالی سفر کرد و با کیم جونگ اون ملاقات کرد. این ملاقات تعجب بسیاری از تحلیل گران مسابل کره شمالی را بر انگیخت ولی اکنون که میدانیم کیم جونگ اون از طرفداران پروپاقرص بسکتبال ان ابی ای است تعجب نمیکنیم. دنیس رادمن که دو روز است به امریکا برگشته چیزهایی در مورد کره شمالی میداند که شاید تحلیل گران سی آی ای هم ندانند. در یک مصاحبه تلویزیونی دنیس رادمن گفت که کیم جونگ اون از او خواسته که به اوباما بگوید که به او تلفن کند! اما این عجیب ترین چیزی نیست که دنیس رادمن در این سفر کشف کرده. کیم جونگ اون به دلیل علاقه بسیار شدیدی که به بسکتبال دارد قوانین بسکتبال در کره شمالی را به شکلی که خودش دلش میخواهد تغییر داده تا بازی هیجان انگیز تر شود . نمونه ای از تغییرات قوانین بسکتبال در کره شمالی عبارتست از
دانک سه امتیاز دارد
شوت سه امتیازی که بصورت مغزی وارد حلقه شود ( به حلقه بسکتبال برخورد نکند) چهار امتیاز دارد
گلی که در سه ثانیه اخر بازی به ثمر برسد هشت امتیاز دارد
پنالتی که گل نشود یک امتیاز منفی در بر خواهد داشت
اگر چه در نگاه اول این موضوع که یک دیکتاتور قوانین بسکتبال را انهم به این شکل مسخره عوض میکند ابلهانه به نظر میرسد ولی اعتراف میکنم بسکتبال به شکل کره شمالی باید بی نهایت هیجان انگیز باشد, خصوصا سه ثانیه اخرش
تصور اینکه جایی در دنیا باشد که برای دختران ورزشکار بد تر از ایران باشد سخت است اما چنین جایی وجود دارد. «من فقط میخواهم دانک کنم» این آرزوی سوویز، کاپیتان نوزده ساله تیم بسکتبال دختران در سومالی است. «زمین بسکتبال شاد ترین جای دنیا برای من است» این را سوویز به عکاس دانمارکی که از بازی شان عکس میگرفت گفت. سومالی خطرناکترین و ناسالم ترین مکان این کره خاکی برای یک زن است. این دختران عاشق بسکتبال جانشان نه تنها از سوی گروه اسلام تندوری الشباب در خطر است بلکه بسیاری از سوی مردانِ خانواده های خودشان هم تهدید به مرگ شده اند۰
زندگی در دنیای تاریک جهل و نادانی، ثمره ایست که جامعه متحجر و کند ذهن سومالی برای این دختران به جای گذاشته. بختِ بدِ دختر بودن هم آنها را به قعر چنین جامعه ای فرستاده است، اما آنها شادی خود را در چهار ضلعی زمین بسکتبال و پرت کردن توپ کهنه درون سبدهای رنگ و رو رفته میبابند تا جهنم شان را برای چهل دقیقه هم که شده بهشت تبدیل کنند۰
عکس این دختران که زیرِ نگاهِ مسلسلچیِ مرد بسکتبال بازی میکنند امسال از سوی سازمان عکاسان خبری به عنوان بهترین عکس ورزشی سال انتخاب شد. این مردان مسلح از سوی گروه های غیر دولتی ورزشی در موگادیشو استخدام شده اند تا امنیت جانی این دختران را در حین بازی حفظ کنند. یان گراروپ، عکاس دانمارکی که مسابقه و تمرین این دخترانِ سومالیایی را در قالب یک دوجین عکس سیاه و سفید به تصویر کشیده فتوژورنالیست با تجربه ایست که سفرهای زیادی به کشورهای مصیبت زده و نقاط جنگی در دنیا داشته است. او برای به تصویر کشیدن کمکش اعراب و اسراییل ، بخصوص انتفاضه سال ۲۰۰۰ جوایز بین المللی عکاسی بسیاری را از آن خود کرد۰
به خدمت گرفته شدن در یک تیم ان بی ای بزرگترین رویداد در زندگی یک بسکتبالیست جوان است. شاید همه مان لحظه اعلام شدن نام یک بازیکن را توسط کمسیونر ان بی ای از تلویزیون دیده باشیم اما کمتر دیده ایم که بازیکنانی که در آن تالار حضور ندارند و نامشان خوانده میشود چه حال و روزی دارند